بامدادجنوب- الهام بهروزی:
نمایشنامه شاکله اصلی یک اثر را تشکیل میدهد و قوت و ضعف آن تاثیر مستقیمی بر موفقیت اثر دارد، بهعبارتی اگر یک کار بر اساس متنی ضعیف خلق شود، هرچند بازیگران و عوامل مستعدی هم در آن به ایفای نقش بپردازند، نمیتواند موفق باشد، چراکه متن انتخاب شده، الکن و ناقص است و نمیتواند نگاه مخاطب را به خود جذب کند. از اینرو، در تهیه یک اثر انتخاب نمایشنامه مناسب و باکیفیت بسیار حائزاهمیت است و هر متنی قابلیت اجرائی شدن ندارد. نمایشنامهنامهنویسی مراحلی دارد که اگر بهخوبی به آن پرداخته شود، بدونشک میتواند تاثیر کافی را بر مخاطب بگذارد و پیام خود را که پیرامون مسائل مختلف است انتقال دهد، این مراحل عبارتند از: مقدمه، گرهافکنی، درگیری و ستیز، دلهره، نقطه اوج، گرهگشایی و نتیجه نهایی. عموما نمایشنامهنویسانی میتوانند موفق ظاهر شوند که در نوشتن همه این مراحل، اصول نمایشنامهنویسی را در نظر بگیرند و در کنار این، در خلق دیالوگ، شخصیت، فضا، تصویر و... خلاق و کارامد و تاثیرگذار ظاهر شوند. در نمایشنامهنویسی ایده حرف نخست را میزند، از اینرو نمایشنامهنویسان نگاه خاصی به پیرامون خود دارند و در تلاش هستند تا با امتزاج آیینها، رسوم، افسانهها و زندگی پیرامونیشان ایدههایی را شاخ و برگ بدهند که مخاطب را به خود سرگرم کند و او را به چارهجویی و تامل وادارد.
نویسندگانی که وارد مسیر شیرین اما سخت نمایشنامهنویسی میشوند، با تکیه بر پشتکار و تخیل و با الهام از اقلیم و خلاقیت موضوعاتی ساده را به یک شاهکار یا داستان بدل میکنند. در استان بوشهر نویسندگان قابلی در حوزه نمایشنامهنویسی فعالیت میکنند که یکی از آنها موسی درویشی، نویسنده، بازیگر و کارگردان دیّری است. او که زاده نهم مهرماه سال 58 در دیّر و دانشآموخته رشته کارگردانی سینماست، تاکنون نمایشنامههای متعددی چون «کژخال»، «خصم کش»، «شازو»، «ایران»، «قرابههای بندر خورشید»، «دو گاو آسمان»، «پرگاس»، «سرد زمهریر طعم زنجبیل»، «دستار سرخ»، «پراگ»، «مغاک و میانه»، «بادرو خوشنام» و... نوشته و فیلمهای مستندی نظیر «بنیامین»، «چرخاب»، «شعله سبز»، «نقاش مردهشوری»، «غار»، «قاف» و «جشن» را در کارنامه هنری خود ثبت کرده است. در این میان تنها دو نمایشنامه وی به نامهای «پراگ» و «شازو» به چاپ رسیدهاند. در خصوص نمایشنامهنویسی گفتوگوی مفصلی با این نویسنده صورت دادیم که در ادامه میآید.
چطور شد که علاقهمند شدید وادی نمایشنامهنویسی را تجربه کنید و اکنون چند سال است که در این زمینه مینویسید و چند اثر را خلق کردید؟
هر جا که باشیم چیزی یا شخصی یا حال و هوایی باعث میشود بهجای اینکه صدایت تنها در ذهن بچرخد و خودت فقط بشنوی، بنشینی بنویسی تا دیگران ببینند و بخوانند. من هم از پس شوق و تمایلهای بسیار در ایام دبستان با درسآموزی از آموزگاری چون اسماعیل مختارزاده و در دورههای بعدی تحصیل با راهنمایی معلمان خوبی مانند محمد کاظمی، حسن مختارزاده و اکبراندایشگر توانستم روند نمایشنامهنویسی را گام به گام تجربه کنم. بعد از مدتی تجربه بازیگری در کارهای حسن مختارزاده که انصافا حق زیادی بر گردن تئاتر دیّر دارد، نوشتن نمایشنامه را بطور جدی با حضور دو دوست ارجمندم علی حبشی و یونس ایاسی پیش بردم، البته در دوره دبیرستان نوشتن نمایشنامههایی چون «کژخال» و «خصمکش» را تجربه کرده بودم اما در حقیقت شروع و دوستی با این دو دوست دیرین و در کنار آن آموزشهای ادبی محمد کاظمی مرا دچار نوشتن کرد. آن هم نوشتن دشوارترین قالب ادبی.
شما ۲۰ نمایشنامه تاکنون نوشتهاید، از این تعداد چند اثر اقتباسی (از آثار خارجی است) و چند تا برگرفته از ذهن و محیط پیرامونتان بوده است؟ چقدر تلاش کردید که به کمک نمایشنامههایتان اقلیم جنوب خاصه دیّر و آیینها و رسومش را منعکس کنید؟
هیچ نمایشنامهای که به معنای واقعی اقتباسی باشد، ننوشتهام اما در بهکارگیری موقعیت و وضعیت شخصیتهای نمایشنامهنویسان بهعنوان نمونه در کار «دو گاو آسمان» از شخصیت مش حسن ساعدی بهره گرفتم. هرچند از آغاز تاکنون آن چه محور دغدغهام در نوشتن بوده، پرداختن به رفتار و منش دیّرنشینان و دشتیزبانان بوده است. در اصل قائل به داشتن داستان اساسی و مستقل در نمایشنامه هستم.
چند تا از نمایشنامههای شما به روی صحنه رفته و اجرای این نمایشنامهها چقدر شما را به ادامه کار دلگرم کرده است؟
از نمایشنامههایم تاکنون «خصمکش»، «دو گاو آسمان»، «شازو»، «ایران»، «قرابههای بندر خورشید»، «پراگ»، «سرد زمهریر طعم زنجبیل»، «صغری و کبری»، «پرگاس» و «دستار سرخ» یا به کارگردانی خودم یا به کارگردانی دوستانم به روی صحنه رفته یا نمایشنامهخوانی شدهاند ولی اول بهدلیل تفاوت نگاه نویسنده و دوم بهخاطر حضور نداشتن نمایش در زندگی مردم چندان درگیر و دلگرم نشدهام. گاهی اجراهای خوب و مناسبی از نمایشنامههای خودم دیدهام اما برای خودم دلیل ادامه این راه نشدهاند. نمایشنامهای که چند روزی در یک جشنواره به نمایش درمیآید و چند شب و روز بهاندازه انگشتان دست آدمی اجرا میشوند، چه رونقی در راه نویسنده برای نوشتن میتواند ایجاد کند. بدبینانه نگاه نمیکنم اما این مساله بسیار مهم است که بدون التفات به تولید و عرضه آفرینشهای فرهنگی-هنری، یک نمایش را فقط با انگیزه درونی و همت ذاتی بنویسی و نه وجود مخاطبان پرشمار و بازار کار که اینجا صحنه است.
«گرهافکنی» و «درگیری و ستیز» دو مرحله از مراحل هفتگانه نمایشنامهنویسی است، بهنظر شما این مراحل چقدر میتواند در موفقیت یک متن تاثیرگذار باشد؟
عناصر بنیادین نمایشنامهنویسی که جزء ساختمان اصلی و بخش تاثیرگذار آن محسوب میشوند، «درگیری و ستیزه» «گرهافکنی» است که رویکرد نویسنده به بهرهگیری از عنصر غالب در متن را نشان میدهد و گمان نکنم بشود از آن بهعنوان موفقیت یا مورد توجه بودن یک متن یاد کرد. رویکرد یک نویسنده نمایش در جلب مخاطب و اثر خود بیش از هر قالب نوشتاری دیگر به اجرا و هنر بازیگران بستگی دارد. البته که متونی مورد توجه یک کارگردان قرار میگیرد که بخشی از انتظارات بازیگران و تماشاگران را در دنبال کردن رخداد نمایشی برآورده کند اما موفقیت هیچ نوشتاری را به اندازه نمایشنامه مدیون اجرای عوامل نمایش نمیبینم.
عموما ایدههای نمایشنامههایتان را از کجا میگیرید؟ آیا در پردازش ایدههایتان به افسانهها و داستانهای کهن دیرّ هم توجه دارید؟
من در رشته سینما با گرایش کارگردانی از دانشکده سینما و تئاتر دانشآموخته شدهام. آنجا در واحد نمایشنامهنویسی و چند واحد دیگر، درسهای خوبی را درباره نمایشنامهنویسی از یک استاد نابلد (نصرالله قادری) یاد گرفتم که همیشه و همواره سپاسگزارش هستم. وی نمایشنامه را اغلب با طرح و نقشه قبلی نمینویسند، گویا با نقطه شروع وضعیت مینویسند و قائل به داشتن طرح از پیشتعیین شده نیستند. آنقدر که آقای قادری مسلط به جزئیات نوشتن نمایشنامه است، بهگمانم کمتر نویسندهای به لوازم نمایشنامهنویسی اشراف داشته باشد. حالا همین نویسنده، نمایشنامههای بیروحی از جنس کلمات قطار شده دارد که نمیتوان شخصیتهای ماندگار نمایشی را بازنماید اما نمایشنامهنویسان موثر دیگری در ایران البته به تعداد کم هستند که آدمهایی در نمایشنامه خود معرفی میکنند که رنگ و روح ماندگاری در یاد و خاطره دراماتیک ما بهجا مینهند.
رویکرد دانسته وی یک چیز را به من آموخت که شاید خود وی و بسیاری دیگر از نمایشنامهنویسان ایران به آن توجهی دارند و آن چگونگی انتخاب یک موضوع شخصیتهای داستان برای یک نمایشنامه است اینکه موضوعاتی ژورنالیستی، مقالهای، سینمایی یا ادبی را در مدیوم نمایشنامه بهکار ببندیم از شناخت نداشتن ما برمیآید از اینکه آگاهی و حساسیت کمتری داریم به آدمهای ذهنی و گفتار و منش آنها. هر ایده را نمیشود در چارچوب نمایشنامه نوشت. هر گفتاری ساختار دیالوگهای نمایش را نمیپذیرد و اگر نویسندهای در پردازش متون به این امر توجه نکند تا آسمان هفتم در نویسندگی حتی میتواند بالا برود اما کو آن ماندگاری و تاثیر رنگ و روح دراماتیک که در نمایشنامهنویسی دنبالش هستیم. با اشاره به این صحبتها خواستم بگویم نمایشنامهنویس کوچک و ناآشنایی در بندر دیّر یا هر جای بوشهر، شیراز، اهواز و تبریز میتواند بدون هیچ تمجید و خودبزرگبینی متوهمانهای راستهای دقیق و درست در نمایشنامه انتخاب کند و بداند بهرهگرفتن از افسانههای اقلیمی یکی از مواد خام نوشتن در هنرهای دراماتیک است.
چقدر در نمایشنامههایتان از کشمکش استفاده میکنید و کدام نمونه آن (کشمکش بر ضد طبیعت، کشمکش بر ضد آدمی، کشمکش آدمی بر ضد خود، کشمکش بر ضد اجتماع) بیشتر در متونتان نمود دارد؟
نمایشنامه به کنش و واکنش زنده است و در اغلب نمایشنامههای من از «شازو» و «قرابههای بندر خورشید» گرفته تا «پراگ» و «سرد زمهریر طعم زنجبیل» رویکرد کشمکش بر ضد آدمی و کشمکش بر ضد اجتماع نهفته است.
در نمایشنامهنویسی از کدام نمایشنامهنویس خارجی یا ایرانی بیشترین تاثیر را پذیرفتهاید، چرا؟
تاثیر گرفتن از آثار نمایشنامهنویسان دیگر یعنی ژرف شدن و گسترده بیان کردن محتوای نمایشنامه و از ابزارهای ایستادن بر قلههای مسائل انسانی است. طرح موضوعات اینجایی در بوم و اقلیم خودم یعنی دیّر را از نمایشنامهنویسانی مانند شکسپیر، چخوف، مترلینگ، بکت، بیضایی، رادی و نمایشنامهنویسی خوبی چون محمد یعقوبی و ناصح کامگاری یاد گرفتهام.
در نوشتن دیالوگها چقدر تاکید دارید که گویش و اصطلاحات بومی و فاخر را وارد متن کنید و این کار بهنظر شما چه کمکی به قوت و حفظ گویشهای بومی میکند؟
نمایشنامهنویسی با واژههای بومی به خودی خود نمیتواند از ما نویسندهای اقلیمنگر بسازد. اگر منظور نوشتن متنی است که از بای بسمالله تا تای تمت دیّری یا دشتی یا بوشهری و تنگستانی نوشته شده، این کار یک رویکرد پاستورال و یا آشناتر بگویم محلی است. آنچه ضرورت دارد فربه کردن زبان فارسی با واژگان اقلیمی و بومی است. خیلی واقعینگر باید بپذیریم، روزی روزگاری اغلب گویشها فراموش میشود و کاربردش را از دست میدهد اما زبان فارسی هر روز گستردهتر خواهد شد. میتوانم بگویم نویسندهای به نام موسی درویشی از زمانی که دست چپ و راستش در نوشتن را شناخت، تلاش وافری کرد تا داستانی در دیالوگها تنیده شود با ساختار دشتی و برخی واژههای دیّری و دشتی. از آنجایی که زبان گویش مادری من دشتی است و از زاد و رود درویشهای بردخونی هستم، بسیار کوشیدهام به این طرح بنویسم.
در حال حاضر نمایشنامهنویسی در ایران بهویژه جنوب کشور با چه چالشهایی روبهرو است و راهکار شما برای آن چیست؟
اگر من را به خلافگویی متهم نکنند، میخواهم اشاره کنم که نمیتوانم چالشی در نمایشنامهنویسی در ایران ببینم، بلکه اگر مشکل و مانعی در راه نمایشنامهنویسی وجود دارد، به نداشتن فرهنگ نمایشی ما برمیگردد. ما خیلی کم یا اصلا نمایش نمیبینیم. معنای واقعی تئاتر در زندگی ما ایرانیان محسوس نیست، چطور میتوان انتظار داشت چالشها را به خود نمایشنامه مرتبط کرد. آنچه اگر هست به نام چالش و مشکل به نداشتن فرهنگ نمایشی و دیداری در ما ایرانیان برمیگردد.
کارگردانان هماستانی چقدر از متون نمایشنامهنویسان بوشهری استفاده میکنند؟ دلیل توجه یا بیتوجهی آنها به متون بومی چیست؟
در مورد پاسخ به این پرسش من چندان صلاحیتی ندارم، چراکه سالهاست ارتباط تنگاتنگی با صحنه استان و کارگردانان آن ندارم. اگر نمایشنامهای هم از من به روی صحنه آمده فقط در قالب جشنوارههای استانی بوده که آن را بهعنوان تجربه واقعی اجرای نمایش به حساب نمیآورم حالا چه در استان بوشهر باشد، چه در تهران و ... . اجرای نمایش با متن بومی یا غیر آن ابزار لازم برای توسعه نمایشنامهنویسی و فرهنگ نمایش با رویکرد اقلیمنگر را ندارد. ما از فرهنگ نمایش در حال حاضر فقط جشنوارههای نمایش را داریم.
چقدر در نمایشنامههایتان از کشمکش استفاده میکنید و کدام نمونه آن (کشمکش بر ضد طبیعت، کشمکش بر ضد ادمی، کشمکش آدمی بر ضد خود،کشمکش بر ضد اجتماع) بیشتر در متونتان نمود دارد؟
نمایشنامه به کنش و واکنش زنده است و در اغلب نمایشنامههای من از «شازو» و «قرابههای بندر خورشید» گرفته تا «پراگ» و «سرد زمهریر طعم زنجبیل» رویکرد کشمکش بر ضد آدمی و کشمکش بر ضد اجتماع نهفته است.
چقدر در نوشتههایتان به تصویرآفرینی توجه دارید؟ تصویر عینی بیشتر در متنهای شما بالنده میشود یا تصویرهای ذهنی ؟ چرا؟
ایجاد تصویر ذهنی یا عینی بهمعنای مجهول آن کار شعر است. اگر از سوال شما برداشت بسنده و شایستهای کرده باشم، منظورتان پرداختن به مسائل و محتوای ذهنی یا عینی در نمایشنامه است. ایرج صغیری که هرجا هست، امیدوارم تنش به سلامت و نفسش چاق باشد، همیشه میگفت نمیدانم چرا دیّریها وقتی نمایش اجرا میکنند بیشتر جن و پری دارد و چیزهای عجیب. درست میگوید ما در رگمان خون پری داریم. واقعا ما دیّریها توی رگمان خون پریون داریم.
چقدر مطالعه به ارتقای کار و ایدهپردازی یک نمایشنامهنویس کمک میکند؟
مطالعه اشخاص البته بدون فضولی و کنجکاوی در زندگی مردم بهترین راه ارتقای ایدهپردازی در نمایشنامهنویسی است اما مگر میشود بدون کتاب ملای مردم شد. مطالعه کتابهای داستانی و فلسفی زندهگردان خودکار و مداد نویسنده است.
سخن پایانی؟
مدتی است بهدنبال توسعه و رشد مسائل و مبانی فرهنگی-هنری و اجتماعی در دیر هستم. با چند تن از دوستان شایسته و کارا با عنوان کانون رشد و توسعه «نجیرم» که از نام کهن دیّر یعنی نجیرم برمیآید، تلاش میکنیم فعالیتهایی آزاد و مردمنهاد داشته باشیم. اگر حقیقتش را بخواهید امید کمرنگی در عرصه فرهنگ و هنر برایمان باقیمانده ولی بیکار نشستن و نپرداختن به توسعه فرهنگی باعث میشود همین کورسوی امید از بین برود. به همین خاطر به قول علی دیّری شاعر خوبمان از شست و واشست دریا یاد میگیریم که راکد نباشیم.