با ورود ترامپ به کاخ سفید در (ژانویه ۲۰۱۷)، امریکا و همپیمانانش در خاورمیانه، خاصه رژیم اسرائیل و حکام سعودی، با تمام توان برای فشار به اعضای گروه ۵+۱، بهویژه اعضای اتحادیه اروپا، بهمنظور شرکت و همکاری در بازی متهم جلوه دادن ایران، به نقض برجام دست بهکار شدند. مقصود از این کار، تحقق فروپاشی برجام به شیوهای بود که تنها ایران مقصر شناخته شود و امریکا و همدستان منطقهای او که از ابتدای مذاکرات ایران و ۵+۱ همواره شدیدترین مخالفت را با ایران و با توافق برجام داشتهاند، مبرا از هرگونه تقصیری جلوه دهد. لیکن با شکست ترامپ در همراه ساختن اتحادیه اروپا با خود در اجرای این دسیسه، او و همدستانش مجدانه در پی توقف و تحدید توان دفاع موشکی و پایان بخشیدن به نفوذ منطقهای قدرتمند و موثر ایران در خاورمیانه برآمدند. فعالیت هستهای صلحآمیز و تحقیق و توسعه در چارچوب ارتقاء قدرت دفاع موشکی ایران، از اهمیتی راهبردی برای توسعه فناوری و صنعتی کشور، در پهنههای گوناگون برخوردارند و این دو عامل مهم، همچنین دارای نقش بسیار تعیینکنندهای در عرصههای امنیت ملی و بازدارندگی نظامی دارند.
حال که فعالیت هستهای صلحآمیز توسعه امنیت ملی در عرصههای گسترش ظرفیت فناوری، صنعتی و تامین انرژی را در پی دارد. متقابلا، قدرت موشکی ایران و تلاش در جهت توسعه کارآمدی آن، از یک سو ضامن ایجاد بازدارندگی نظامی پویا و موثر است که امروز ایران، خاصه بهواسطه تهدیدات نظامی علنی و مکرر امریکا و همپیمانانش در منطقه، بهطور مبرم بدان نیازمندست و از سوی دیگر موجب برخورداری کشور از توان دفاعی قابل توجهی در مواجهه با حمله نظامی خارجی میشود خصوصا در این منطقه پرآشوب و شدیدا آسیبخورده از دخالتهای نظامی قدرتهای بزرگ که ایران تجربه تلخ و فراموش نشدنی آن را بهویژه در جریان هشت سال جنگ تحمیلی دارد. علاوه بر این، تحصیل موفقیتآمیز این دو توانایی هستهای و موشکی به لحاظ حفظ و ارتقاء امنیت فوقالعاده مهم روانی، در بعد ملی، بسیار حائزاهمیت است، زیرا تحصیل آنها، نیازمند برخورداری از مراتب بسیار بالای دانشپژوهی، خلاقیت، فناوری و تلاش خستگیناپذیر متخصصان ایرانی بوده است و این نیز تحت شرایط بسیار سخت فشار، تحریم و حملات تروریستی و سایبری امریکایی اسرائیلی بوده است.
کسب این موفقیتها به این باور ملی قوتی بس عمیق داده است که «ما می توانیم». لیکن با همه اهمیتی که وصف آن رفت، این دو قابلیت بسیار مهم ملی، اساسا و عمدتا دارای طبیعتی سخت هستند و لذا بسیاری از کشورها در اندازهها و اشکال گوناگون به آنها دسترسی دارند. در مقابل دو قابلیت فوق، قابلیت نفوذ منطقهای ماهیتا دارای طبیعت نرم است، قابلیتی که بهراحتی امکان ربودن، انتقال یا خرید و فروش آن نیست. از این روی، قابلیت نفوذ منطقهای میتواند یکی از تواناییهای ملی با بیشترین اهمیت باشد. توانایی که ریشه در اعتقادات، فرهنگ، سنن، تاریخ و هویت یک ملت و یک منطقه دارد. در پی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران (۱۹۷۹میلادی) و فروپاشی حکومتی خودکامه و شدیدا وابسته به امریکا و غرب در این کشور بزرگ و پراهمیت به لحاظ ژئواستراتژیک و منابع سرشار انرژی، برای طرح و اجرای اقدامات کودتایی، تروریستی و حتی تحمیل جنگ و اشغال کشور، به منظور بازگرداندن نظم سلطهگرانه سابق بهایران، مطالعات، مباحثات و پروژههای بزرگ و متعددی در امریکا پدید آمد و تقویت شد. از جمله مهمترین اینگونه تحرکات، پروژه قرن جدید امریکایی و طرح خاورمیانه بزرگتر است. این طرحها اساسا ریشه در تفکرات محافل نومحافظهکاری دارند. پروژه قرن جدید امریکایی یک ستاد فکری در واشنگتن است که در سال ۱۹۹۷ با هدف ارتقای رهبری جهانی امریکا تاسیس شد.
چندی از اعضای این پروژه از شخصیتهای برجسته حزب جمهوریخواه را شامل میشوند، از جمله: ریچارد آرمیتاژ، ویلیام جی بننت، جب بوش، دیک چنی، زلمای خلیل زاد، ریچارد پرل، دونالد رامسفلد (وزیر دفاع در کابینه جرج بوش پسر) و پل ولفوویتز (قائممقام وزارت دفاع امریکا در دولت بوش پسر و طراح حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳). برخی از نظرات و اصول بنیادی این پروژه عبارتند از: رهبری امریکا (بر جهان) هم به صلاح امریکاست و هم به صلاح جهان؛ رهبری امریکا نیازمند قدرت نظامی، نیروی دیپلماتیک و تعهد نسبت به اصول اخلاقی است (قید اصول اخلاقی برای بیخطر جلوه دادن استفاده امریکا از قدرت نظامی، مکر سیاسی و فریب دیپلماتیک است)؛ (پیش از این در امریکا) رهبران سیاسی بسیار معدودی لزوم رهبری جهانی امریکا را مطرح ساختهاند (لذا اکنون زمان آن فرا رسیده است که لزوم این رهبری را بهطور جدی با قدرت مطرح سازیم). اینکه آیا امریکا از عزم راسخ برای شکل دادن به قرن جدید به نحوی که به سود اصول و منافع امریکا باشد برخوردار است یا خیر؟ حمایت از سیاست قدرت نظامی، از جمله، به چالش طلبیدن رژیمهایی که با منافع و ارزشهای امریکایی سر ستیز دارند و گسترش آنگونه نظم بینالمللی که با امنیت، شکوفایی و اصول ایالات متحده همخوان باشد (جان پرکینز، اعترافات یک جنایتکار اقتصادی، مترجمان: خلیل شهابی، میرمحمود نبوی، یادداشت ۱۲). بر مبنای شواهدی قابل تامل، واقعه تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در امریکا، مهمترین گام عملی نومحافظهکاران برای کلید زدن و اجرای گستاخانه و خشونتبار پروژه قرن جدید امریکایی بود.
طرح خاورمیانه بزرگتر یا پروژه خاورمیانه بزرگ که از سمت غرب، مراکش را در بر میگیرد و از شرق، مرزهای غربی چین و همچنین کشورهای تازه استقلال یافته حوزه قفقاز را شامل میشود، در سالهای آغازین هزاره دوم میلادی مطرح شد قابل توجه است که همه کشورهای شامل این طرح، دارای جمعیت غالبا مسلمان و با تفاوتهایی مستعد خیزش و حرکتهای اسلامی استقلالطلبانه هستند. لذا، نام خاورمیانه بزرگتر انتخاب یک عنوان غیرتحریکآمیز است برای پروژه حفظ و برقراری سلطه و سرکوب ملل مسلمان خاورمیانه و ورای آن، در آسیای مرکزی، قفقاز و شمال آفریقا. بهرحال بدون طرح صریح یک ماهیت اسلامی ملل مزبور و دو نقش امریکا و غرب در تحریک منازعات و جنگ در بین آنها، اندرو باسوویک، استاد دانشگاه بوستون امریکا، در کتابش با عنوان جنگ امریکا برای خاورمیانه بزرگتر (۲۰۱۶) این طرح توطئهآمیز علیه ملل مسلمان را چنین توصیف میکند: این منطقه صحنه منازعات پیدرپی است که از سال ۱۹۸۰ میلادی با جنگ ایران و عراق شروع شد. از آن پس، امریکا به منظور توسعه منافعش در این منطقه، دست بهکار تعادل بخشی در منازعات بین ملتهایی که در این منطقه به لحاظ فرهنگی با یکدیگر مرتبط اند، شد. در سال ۲۰۰۴، در دولت بوش، عنوان خاورمیانه بزرگتر به پیشنهادی در مورد تغییری فراگیر در نحوه برخورد غرب در خاورمیانه اشاره داشت. لیکن، از آنجا کهاین طرح ریشه در توهم دیرینه تافته دگربافته بودن امریکائیان داشت، و زیر پوشش جذاب آزادی و دموکراسی قصد تحمیل آراء و اهداف سلطه گرانه و منفعت جویانه دولت امریکا، لابی صهیونیستی و لابیهای طالب جنگ و خشونت برای فروش نجومی اسلحه و سرویسهای جانبی آن از قبیل ارائه اطلاعات امنیتی نظامی و مزدوران حرفهای را داشت، به کمک مالی وسیع عربستان، منجر به رشد سریع گروههایتروریستی مجهز به انواع سلاحها و دیگر ابزار جنگی مدرن شد.
و لذا این طرح، زمینهساز ظهور پر دسیسه پدیده تروریستی پرخشونت داعش از بطن وهابیت و به نام حکومت خود خوانده اسلامی عراق و شام شد تا به این طریق، از یک سو، اسلامهراسی جهانی شده، اشغال و تجاوز به ملل مسلمان منطقه در افکار عمومی قابل توجیه جلوه کند و از سوی دیگر، خشونت امریکا و اسرائیل در قیاس با تجاوزکاری و خشونت داعش ناچیز جلوه کند. در چنین شرایطی، ایران به همراهی برخی دول، حرکتها و بسیاری از مردم منطقه به مقاومت در مقابل این دسیسه امریکایی اسراییلی سعودی پرداختند. در مواجهه با این مقاومت سرسختانه، طرف مقابل، مردم و نیروهای مقاومت خاصه حزبالله لبنان را تروریست خواند و ایران را به حمایت از تروریسم متهم کرد. در ادامه این فتنه خطیر، ترامپ نیز تا جایی رفت که ملت ایران را تروریست خواند تا شاید موفق به جدا کردن مردم از مقاومت شود (واژههای استراتژیک، رضا نصری) این نیز با شکست مواجه شد. در این راستا، مک مستر، مشاور عالی امور امنیتی رئیسجمهور امریکا، در مصاحبه با کانال امریکایی اروپای آزاد (RFE/RL، ۲۵ Oct. ۲۰۱۷) میگوید باید نفوذ زیانبار و مخرب ایران و عواملش از عراق، سوریه و دیگر نقاط در خاورمیانه پاک شود. از نظر وی با توجه به نقش ایران در خاورمیانه، برای همه در منطقه مهم است که این نقش و نقش سپاه پاسداران انقلاب در منطقه کاهش یابد. از دید مک مستر در همه مناقشات در خاورمیانه تاثیر نفوذ ایران مشهود است.
اظهارات اخیر سعد الحریری، نخستوزیر لبنان، به هنگام خواندن متن استعفای غیرمنتظرهاش در ریاض و در مصاحبهای متعاقب آن نیز چیزی به جز بازخوانی مواضع مخالف امریکا، اسرائیل و عربستان در قبال نفوذ منطقهای ایران نبود نفوذی که تعیینکنندهترین تاثیرات را در خنثیسازی طرحهای سلطهگرانه امریکا و متحدان منطقهایاش داشته است. با این فهم از قابلیت موثر نفوذ منطقهای ایران و نقش تعیینکننده آن در تحولات عظیم سیاسی در خاورمیانه و خاورمیانه بزرگتر مورد نظر امریکا، بهویژه فروپاشی اخیر حکومت اسلامی خودخوانده عراق و شام داعش، به دست سردار سلیمانی، که امریکا در صحنهسازی مبارزه با تروریسم، طرحی ۳۰ ساله برای از میان برداشتن آن داشت، چرایی نگرانی عمیق امریکا از نفوذ منطقهای ایران، بیش از پیش، قابل درک شده است.