متاسفانه نوعی بیتفاوتی نسبت به استان و مردم، مسوولان را در بر گرفته است و هیچکس انگار دوست ندارد در برابر آنچه در حال روی دادن است، اعلام موضع کند. رسانهها بر اساس تکلیف خود بارها و بارها، مردم به دلیل مشاهده همیشگی هر روزه و حتی برخی از خود این آقایان که زبانشان پشت میز و بلندگو باز میشود سالی یکی دو بار در مورد مساله تکدیگری در استان و ضرورت برخورد با آن میگویند. اما شوربختانه نه تنها با این معضل زشت و نازیبا برخوردی نمیشود، بلکه دست هر آنکس که پشت قضیه است برای گسترده کردن چتر حضورش در بندر بوشهر بازتر میشود و شاهد افزایش متکدیان داخلی و بهویژه خارجی در محلات مختلف شهر، علیالخصوص معابر پر رفت و آمد هستیم.
شما هم کافی است یک روز مانند نگارنده بخواهید برای رسیدگی به کار و مشکلات روزمره زندگی خیابانهای شهر را گز کنید و پشت یک چراغ قرمز بایستید، به ناگهان دستان کوچکی را مشاهده میکنید که به تمنای چند صدتومان یا چند هزار تومانی دراز است، برعکس متکدیان داخلی، قانع هم هستند، اهل چانه زدن برای بیشتر نیستند، زیاد هم التماس نمیکنند اما همان کودک سوختهای که در بغلشان است و گاهی اوقات کنار جدول زرد و سیاه خیابان در آغوشش میکشند تا از شیر سیرشان کنند، با یک صدای کوچک تو را به خودت میآورد که به خاطر این طفل معصوم دست به جیب باید شد. هنوز برایم سوال است که اینها چگونه این همه بچه دارند و خسته هم نمیشوند، پدر این بچهها کیست؟ این زنان کجایی هستند، به چه زبانی صحبت میکنند، در گرما و سرماه چه میکنند. اما روز گذشته از دفتر روزنامه برای خریدی در خیابان باغ زهرا به سمت یکی از فروشگاههای نزدیک میرفتم تا خرید کنم، گرگ و میش هوا و صدای قرآن هم از مسجد به گوش میرسید. از عرض خیابان که عبور کردم تا در پیادهرو قرار بگیرم، دو نفر توجهام را جلب کردند. شک ندارم که یکی را بارها و بارها دیده بودم. لباسشان تمیز و کودکی که شاید دو من تبریز وزن داشت سر بر شانه مادرش گذاشته بود و چشمانش زیر کلاهش پنهان شده بود. آرام پشت سرشان گام برداشتم، باور بفرمائید که فکر نمیکردم این همان زنی باشد که روبهروی پمپ بنزین خیابان صلحآباد هر روز میایستد و با آن پیرمردی که پایش لنگ است دعوا میکند. به یکی از مغازهها رفتم، آنها نیز وارد آن مغازه شدند، در این مدت با هم حرف میزدند و از زبانشان سر در نمیآوردم، وقتی به مغازه پا گذاشتند از پول خورد و هزاری حرف زدند آن وقت بود که فهمیدم اوضاع از چه قرار است.
یکی از آنها در جیب لباس سیاهش که تا قوزک پایش میرسید یک بسته پول درآورد که از حجمش فهمیدم باید بیش از 100هزار تومان باشد. خوشحال بودند و مغازهدار هم که کار و کاسبی ما را میدانست، زیر چشمی نگاه ما کرد. آمده بودند تا پولهای خوردشان را درشت کنند. آنها در یک روز بیش از 100هزار تومان بدون هیچ کار فکری، بدون آنکه زحمتی بهخود بدهند کار کرده بودند. من میانگین را میگیرم 150هزار تومان. این را در 25 روز ماه ضرب کنید تا به رقم قابل توجه سه میلیون 750هزار تومان برسید.
این چیزی بیشتر از درآمد یک کارمند ایرانی با 15 سال سابقه کار است که پیش از همه چیز از او مالیات و بیمه و سایر کسورات قانونیاش کم میشود تا عددی که دستش را میگیرد پس از پرداخت اقساط مختلف به زیر یک میلیون تومان برسد. حالا بشمارید که چند نفر در این شهر چنین شغلی دارند و اصولا این پولها به کجا میرود. نه اینکه پس از یک ماه به سراغ صرافیهای شهر میروند و آن را به دلار و درهم تبدیل میکنند؟
متاسفانه شاید این نوشته هم آب در هاون کوبیدن باشد، چرا که دوستان عزیز ما در شورای شهر که گرفتار انتخاب شهردار هستند و جواب تلفن ما را هم نمیدهند شاید از این بابت که... آقایان در فرمانداری هم که خدا را شکر ما هیچ خبری ازشان نداریم، نمیدانیم اصولا به چه مشغول هستند. در استانداری هم که هیچ خبری نیست، فعلا همه در حال چانه زدن برای ماندن هستند. خلاصه آنکه چند ماهی است شهر به امان خدا رها شده است. فقط باید یکی دو خط دعا برای نیروی انتظامی، نیروهای امنیتی و پلیس راهنمایی و رانندگی کنیم که این آخری هم باید اندکی بیشتر مراقب خودروهای با پلاک غیر بوشهری باشد تا خدایی ناکرده حادثه ناگواری روی ندهد.
بندر بوشهر، یکی از امنترین شهرهای ایران است، امن به این دلیل که غریبه خیلی کمتر وارد آن شده، اما این روزها کافی است سری به همه جای شهر بزنید تا غریبهها را که پشت سر این مدیر و آن مدیر وارد استان میشوند و به دلایل مختلفی ماموریت میگیرند و میآیند، بیشتر ببینید. بوشهر تا زمانی امن خواهد بود که قاعده کلی رعایت شود، متاسفانه در شهری به اهمیت و مهمی بوشهر خیلی از قواعد رعایت نمیشود و یکی از آنها همین متکدیان هستند.
باید مصوبهای محکم تصویب شود و به نیروهای انتظامی و امنیتی سپرد که به محض ملاحظه این متکدیان آنها را جمع کرده و پس از اطلاع از محلی که آمدهاند آنها را به همان سمت برد. بدون شک این متکدیان مدیران ایرانی دارند که از آنها حقالسهم میگیرند، باید این افراد را یافت و بهشدت با آنها برخورد کرد. شهروندان هم باید یاد بگیرند به هیچ متکدی بدون دلیل کمک نکنند، اگر قرار بر کمک باشد در هر خانوادهای افراد نیازمند و بدون سرپرست وجود دارد، این افراد بیشتر از همه واجب هستند. در این مورد باید توجهای هم به کمیته امداد امام خمینی (ره) و دیگر سازمانهای خیریه کرد که بحمدالله دایره خدمات خوبی دارند و میتوان با اطمینان صدقه یا کمکهای خود را به آنها داد تا به دست صاحبش برسانند.
مخلص کلام آنکه بوشهر برای آنکه چهره یک شهر خوب را به خود بگیرد، راه درازی در پیش دارد. ما تا جایی که سوادمان قد بدهد در این مورد خواهیم نوشت و حالا اگر کسی میخواهد گوش بگیرد، لطف کرده و اگر کسی هم گوش نکرد، به سرنوشت مسافر شمال دچار خواهد شد که این روزها کسی یاد خیری از او نمیکند.