بامداد جنوب- وندیداد امین:
مریم مفتاحیزاده ۱۳۴۳ ساری است. دبیرستان را در زادگاهش به پایان رساند و سپس در رشته مترجمی زبان انگلیسی در دانشگاه علامه طباطبایی به تحصیلاتش ادامه داد. دوره کارشناسی ارشد را هم در رشته زبانشناسی در دانشگاه آزاد تهران واحد مرکز گذراند. نخستین ترجمهاش در سال ۱۳۷۴ منتشر شد، بهنام «آخرین پرنده در شاخهای تنها» از کالین مکالو. باز رمان دیگری از این نویسنده ترجمه کرد که سال ۱۳۷۶ منتشر شد. خودش در خصوص فعالیتهایش میگوید: «دوباره از سال ۸۶ کار ترجمه را از سر گرفتم و در حال حاضر بهطور تمام وقت به کار ترجمه ادبی مشغولم. آخرین ترجمه من رمان «سهره طلایی» است از نویسنده امریکایی بهنام دانا تارت که با این رمان موفق شد جایزه پولیتزر 2014 را در بخش ادبیات داستانی از آن خود کند». با مریم مفتاحی یک گفتوگوی صمیمانه حول فعالیت و نظرگاههایش راجع به عرصه ترجمه انجام دادهایم که شما را به خواندن آن دعوت میکنم.
در ابتدا مایلم درباره کنشهای یک مترجم خاصه ادبی حرف بزنیم. کار یک مترجم ادبی بهمشخصه چیست؟
ترجمه در حوزه ادبیات که شامل شعر و داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه و از این دست متون میشود از فرایند پیچیدهای برخوردار است که تخصص و دانش و تجربه خاص خود را میطلبد و با ترجمه دیگر حوزهها تفاوت بسیار زیادی دارد. برای مثال، ترجمه شعر میتواند برای مترجم چالشبرانگیز باشد و اگر مترجم ذوق ادبی لازم را نداشته باشد، نتواند از عهدهاش برآید. یک مترجم موفق ادبی دارای شم و ذوق ادبی بالایی است و نگاه هنرمندانه به زبان دارد. در تعریف ترجمه به دو اصل اشاره میشود؛ انتقال معنا و انتقال سبک. هر نوشتاری دارای معنی و حاوی مفاهیمی است و در سبک خاصی ارائه شده است، در ترجمه ادبی کشف لحن بسیار حائز اهمیت است و به توانایی و تجربه مترجم برمیگردد. یافتن لحن و سبک متن است که کار ترجمه ادبی را از سایر حوزههای ترجمه متمایز میکند. ترجمه ادبی بهدلیل پیجیدگیهای زبانی و فرهنگی و عاطفی از مشکلترین نوع ترجمه است.
ادبیات بهدلیل پویابودن و بکر و تازگی و خلاقیتی که در آن به کار برده میشود برای انتقال از زبانی به زبان دیگر به مترجمی نیاز دارد که به همین اندازه پویا و خلاق باشد و توانایی درک حس و افکار نویسنده را داشته باشد و بتواند وارد ذهن او شود تا بتواند آنچه را نویسنده خلق کرده است؛ عینا به یک زبان دیگر برگرداند. ادبیات رابطه تنگاتنگ با ذهن و فرهنگ دارد و مترجم ادبی میبایست ذهنی لجامگسیخته داشته باشد و در هیچ چارچوبی قرار نگیرد تا بتواند پابهپای تخیل نویسنده پیش برود. در ترجمه ادبی مترجم در عین حال که در یک فضای بسته که همان ذهن نویسنده است قرار دارد، باید بسیار آزاد و مستقل از زبان مبدا باشد و محصول ذهن نویسنده را در ترجمه بر اساس ویژگیهای زبانی و فرهنگی زبان مقصد بازآفرینی کند. ترجمه ادبی به تفسیر نزدیک است و یک ترجمه خشک و مکانیکی هرگز جواب نمیدهد.
فینفسه شما ترجمه داستان را یک کنش علمی میدانید یا یک کنش ادبی؟
داستان در هر ژانری که باشد و یا از هر نوع در حوزه ادبیات قرار دارد و یک کنش ادبی است. تخیل نویسنده پایه و اساس خلق داستان است و میتواند مبنای علمی نداشته و بر واقعیت منطبق نباشد. در داستان ما با نوعی عواطف و امیال و آرزو و کلا با ذهن و احساسات و هیجانات انسانی سروکار داریم و حرف اول و آخر را ذهن آدمی میزند و این تولید ذهن میتواند منطبق با واقعیت باشد ولی خود واقعیت نیست.
آیا بهنظر شما نرمافزارهای ترجمه که امروزه در بازار موجود است تاثیری بر کیفیت و کمیت ترجمه داشته است؟
به عقیده من این نرمافزارهای ترجمه تاثیر خود را گذاشتهاند، اگر بهجا استفاده شده باشند، این تاثیر نمیتواند منفی باشد. در ترجمه ادبی که به عقل سیلم و شعور نیاز است این نرمافزارها نمیتوانند جواب بدهند و کارایی داشته باشند.
آموزشهای رایج ترجمه در دانشگاههای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
در ترجمه ادبی در درجه اول به ذوق و شم ادبی نیاز است، بخشی از آن قابل آموزش است ولی بخش حیاتی آن به استعداد ادبی فرد بستگی دارد. در دانشگاههای ما برای تربیت مترجم به اندازهای که به زبان خارجی بها داده میشود به زبان فارسی بها داده نمیشود، اینطور نیست که هرکسی زبان مادریاش فارسی باشد و دبیرستان را تمام کرده باشد پس به زبان فارسی مسلط شده است، خیر؛ تسلط به زبان فارسی برای ترجمه متون خارجی بهخصوص متون ادبی فراتر از خواندن و نوشتن و حرف زدن به زبان فارسی است حتی اگر فرد تحصیلات دانشگاهی داشته باشد. در دانشگاههای ما کار خاصی برای تقویت زبان فارسی نمیشود.
کلمه شاهکار ادبی است که ظاهرا مترجمان ما را به بیراهه میکشاند. همانند ترجمه هملت از شکسپیر. آیا این باعث نمیشود که مترجمان ما فقط دست روی نویسندگان مشهور و آثار خاصی بگذارند و از بقیه آثار مغفول بمانند؟
تولید شاهکار ادبی در سطح دنیا نمیتواند زیاد باشد، شاهکار ادبی ویژگیهایی دارد و کمتر اثری در حوزه ادبیات شامل آن میشود اما بسیار اثاری در جهان نوشته میشوند که شاهکار ادبی نیستند اما ارزش ادبی خوبی دارند و ارتباط وسیعی با مخاطبانشان برقرار میکنند. کشف نویسنده خارجی و معرفی او به جامعه کتابخوان فارسیزبان از وظایف مترجم است که البته کاری بس دشوار است. در دههها و سالهای گذشته آثار ارزشمندی برجا ماندهاند که تاکنون از سوی هیچ مترجمی به فارسی برگردانده نشدهاند و ما هر از گاهی شاهد ترجمهشان از سوی مترجمان بصیر و متعهد هستیم. انتخاب کتاب برای ترجمه کار سخت و مهمی است، از طرفی ترجمه کار پرزحمتی است و مترجم غالبا ترجیح میدهد اثری را برای ترجمه انتخاب کند که به شکلی توانسته باشد خود را نشان داده باشد. مترجم میبایست در جریان آخرین اخبار ادبی دنیا و آخرین آثار منتشرشده در جهان باشد و از آثاری که در سالها و دههها قبل منتشر شده و مغفول ماندهاند، اطلاع داشته باشد، در این صورت ما با آثار متنوعی برخوردار خواهیم شد.
چگونه میشود در عصر جهانیسازی و دوران ترجمه و گردش ادبیات جهان به سمت زبان انگلیسی از تنوع و تکثر زبانها و ادبیات اقوام و ملل مختلف محافظت کرد؟
وظیفه اهالی هر زبان است که با خلق آثار ارزشمند و بدیع به ارتقای زبان و فرهنگ خود کمک کنند، ترجمه آثار خوب از ادبیات اقوام و ملل و معرفی آنها به دیگر فرهنگها یکی از راههای اصلی محفوظ ماندن فرهنگ و زبان ملل مختلف است. بخش عظیمی از این مسوولیت برعهده دولتها و متولیان فرهنگ هر جامعه زبانی است که برای رساندن صدای ادبیات و فرهنگ خود به دیگر جوامع زبانی بکوشند. با این همه یکی از ابزارهای مهم برای جهانیشدن زبان است که در حال حاضر زبان انگلیسی دست بالا را دارد و این تا حدودی اجتنابناپذیر است.
متاسفانه به نظر میرسد که در ایران مترجمان ادبی ارتباط حرفهای و صنفی روشنی با هم ندارند. این مراودات زبانی و مکتوب بین آنها چطور برقرار میشود تا بتوانند راجع به مسائل مختلف ترجمه از جمله شیوه و زبان ترجمه با هم بحث کنند؟
متاسفانه یکی از مشکلات اصلی و مترجمان ادبی نبود صنف و تشکل حرفهای است، هر از گاهی تلاشهایی میشود ولی تاکنون هیچ نتیجهای حاصل نشده و همچنان بحث روز مترجمان است. اگر چنین صنفی تشکیل شود و همکاری و نزدیکی بین مترجمان برقرار شود نفعش را همه خواهند برد، مترجمها از کار هم بیاطلاع هستند، همفکری و همراهی بسیار اندک است. در این یکی دو سال اخیر در دنیای مجازی گروههای کوچکی ساخته شدهاند که همکاری و همفکریهای خوبی هم میشود ولی واقعا چیز باثبات و قابل تکیه نیست، ما همه امیدواریم روزی تشکل رسمی شکل بگیرد و مترجمها بتوانند همکاری حرفهای و با ثباتی پیدا کنند. واقعا نیاز مبرم است.
شادروان ابوالحسن نجفی سالها پیش مطرح کرد که چرا ادبیات تطبیقی از برنامه دانشگاههای ما حذف شد؟ آیا اکنون وقت آن نرسیده است که این شاخه بسیار مهم از علوم انسانی که در همه دانشگاههای جهان تدریس میشود دوباره وارد برنامههای درسی دانشگاهی شود؟
متاسفانه ما از دنیا عقب هستیم، ادبیات تطبیقی بیش از یک قرن است که بهعنوان یک رشته مستقل در دانشگاههای دنیا تدریس میشود، ولی در ایران تا جایی که من اطلاع دارم، در حد یک گرایش رشتهای است و هنوز یک رشته مستقل محسوب نمیشود، هرچند استادانی در این حوزه داریم و دانشگاه علامهطباطبایی که من در آن تحصیل کردهام در این زمینه فعال است. در صورتی که ضرورت و اهمیت ادبیات تطبیقی بر آنهایی که اندکی از ادبیات سررشته دارند، پوشیده نیست. ادبیات تطبیقی برای ما که تولید ادبیات ناچیزی داریم و در رمان و داستان بلند پیشینه قوی و غنی نداریم، از اهمیت زیادی برخوردار است و شناساندن کارهای درخور توجه نویسندگان ایرانی به بالندگی ادبیات ما کمک بسیار میکند. تقابل و رویارویی ادبیات کشورهای مختلف به شکوفایی و غنیترشدن هرچه بیشتر آنها میانجامد. ادبیات تطبیقی در کنار نقد ادبی از مباحث جدی و تاثیرگذار این حوزه است و بها دادن به آن به تقویت ادبیات داستانی ما میانجامد.
برگردیم به خود شما، چه اشخاص و اتفاقاتی در گرایش شما به ترجمه ادبیات دخیل بودهاند؟
من از کودکی به مطالعه علاقهمند بودم و بیشتر اوقات فراغتم به مطالعه میگذشت، از نشریه و مجله گرفته تا رمان. تقریبا پیش از اتمام دبیرستان بیشتر آثار کلاسیک ادبیات جهان را خواندم و با آثار خوب فارسی از نویسندگانی چون احمد محمود و دولتآبادی و صادق هدایت بهخوبی ارتباط برقرار کرده بودم، ادبیات جهان بهشدت مرا تحت تاثیر قرار داده بود و ترجمه بهنظرم کار مهمی میآمد، از طرفی پدرم که خودشان ادبیات خوانده بودند و روزنامهنگار و خبرنگار بودند، در روزنامه اطلاعات توجه مرا به ادبیات ترجمه و خود ترجمه جلب کردند، اگر بخواهم از فرد نام ببرم، این شخص بیشک پدرم هستند. من با عشق و علاقه و از روی تصمیم قبلی رشته مترجمی را انتخاب کردم و در ان رشته به تحصیل پرداختم اما باید بگویم تحصیل در این رشته کافی نیست، بلکه عشق وعلاقه به ادبیات و داشتن شم ادبی بسیار مهم است.
از منظر شما آیا ترجمه ادبی ژانری محبوبتر از تالیف ادبی است؟
در ایران همیشه ترجمه مورد توجه بوده و کتابخوانان ایرانی از قدیم و بعد از مشروطه و قاجار که اوجش دهه ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ بوده، رمانهای زیادی از ادبیات روس و فرانسه و انگیس به همت مترجمان بزرگی به فارسی برگردانده شدند و چون در ایران سابقهای از رمان نبوده، توجهها جلب شده. ایرانیها همیشه به ترجمه اقبال نشان دادهاند. کتابهای تالیفی اغلب ضعیف هستند و نویسنده نتوانسته کاری درخور توجه ارائه کند، البته رمانهایی که قوی بودند، درخشیدند و خوانده شدند مانند خانه ادریسیها اما روی هم رفته تالیف چندان طرفدار ندارد که ایکاش اینطور نبود، کاش ایرانیها به همان اندازه به رمانهای تالیفی علاقه نشان میدادند، بههر حال رمانهای تالیفی خوب در دسترس هستند که باید دیده و خوانده شوند. رمان های خارجی بهدلیل داشتن جهانبینی و نگاه کنجکاوانه نویسنده و افق دید وسیع حاضر در آن خواننده را راضی نگه میدارد، نویسنده خارجی از ذهن شکاک و پرسشگری برخوردار است و هر بار کشف تازهای میکند و هر بار نقطهای از ذهن پیچیده بشری را رمزگشایی میکند، او در نوشتارش از روانشناسی، تاریخ، فلسفه و هنر بهره میبرد و انسانی است که یا جهان بیرونی را جستوجو کرده یا دنیای درون انسان را کاویده، در نتیجه متنی پربار ارائه میکند که میتواند مطرح شود و به زبانهای مختلف ترجمه شود اما رماننویسی در ایران نوجوان است و هنوز به بلوغ فکری نرسیده است.
چه برنامههایی برای آینده کاریتان در حوزه ترجمه در نظر گرفتهاید؟
در حال حاضر سرگرم ترجمه رمان قطوری هستم که در نشر ثالث منتشر خواهد شد، قردادهایی در زمینه ترجمه رمان با چند ناشر از جمله آموت دارم که به نوبت انجام خواهم داد.
سخن پایانی؟!
بکوشیم اطرافیانمان را با کتاب آشتی بدهیم، عادت کتابخواندن را در افراد ایحاد کنیم، بهخصوص کودکان و نوجوانان، برای یک جامعه کتابخوان مشکلات کمتری به وجود میآید و یک جامعه کتابخوان راه پیشرفت و شکوفایی را سریعتر طی میکند، تشویق مردم به کتابخواندن را باید وظیفه خودمان بدانیم. متاسفانه نرخ سرانه مطالعه در ایران بسیار ناچیز است و افراد کتابخواندن را کاری لوکس میدانند، اگر فرهنگسازی را از خودمان شروع کنیم، بکوشیم فرهنگ کتابخوانی را میان مردممان رواج دهیم، بسیاری از مشکلات ما حل خواهند شد.