بامداد جنوب- وندیداد امین:
رؤیا بِشنام متولد اردیبهشت 1350 تهران است. وی دانشآموخته رشته مترجمی حضوری همزمان زبان انگلیسی از موسسه انجمن مترجمان ایران، لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی و فوقلیسانس رفتارشناسی از دانشگاه آزاد است و طی سالهای 78 تا 83 با مجله ادبی هنری «گلستانه»، نشریه الکترونیک «آی کتاب» و مجله «همشهری جوان» در زمینه ترجمه همکاری داشت. از بشنام آثار متعددی منتشر شده که عبارتند از: «تو خودت را دوست نداری» نوشته ناتالی ساروت (نشر سرمدی)، رمان «عروس بیوه» نوشته جویس کرول اوتس (نشر مروارید و فیروزه) برنده جایزه کتاب فصل، رمان «چشمانهمیشه هشیار» نوشته جویس کرول اوتس (نشر کتابسرای تندیس)، مجموعه داستان «عبور از مرز» نوشته نویسندگانی چون جویس کرول اوتس، ولادیمیر ناباکوف، سیلویا پلات، توبیاس وولف و ... (نشر کتابسرای تندیس)، رمان «بانوی گِلی» نوشته جویس کرول اوتس (نشر کتابسرای تندیس)، رمان «تو را آنجا خواهم برد» نوشته جویس کرول اوتس (نشر کتابسرای تندیس)، کتاب «شناخت بهتر از خود ارتباط بهتر با دیگران» مجموعه مقالات شخصیتشناسی، بررسی نظریه انیگرام و تعامل 9 تیپ شخصیتی (نشر فیروزه)، رمان «ملکه آتولیا» نوشته مگان والن ترنر (نشر آموت)، رمان «فردا در نبرد به من بیاندیش» نوشته خاویر ماریاس، رمان «روزهای پایان تاریکی» نوشته گراهام مور (نشر کولهپشتی» و مجموعه داستان «عقل و دل» نوشته لیدیا دیویس. در خصوص ترجمه با رویا بشنام به گفتوگو نشستیم که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت میکنم.
در ابتدای گفتوگویمان مایلم راجع به تلقی عموم نسبت به مقوله ترجمه سخن بگوییم. تصور ما از ترجمه کم و بیش در عصر قاجار شکل گرفته است. از منظر شما، ترجمه صرفا یک رابط زبانی ست یا میتوان از آن بهعنوان یک رابط فرهنگی هم یاد کرد؟
وقتی میگویید دوره قاجار من را یاد فیلمها و سریالهایی که مرحوم علی حاتمی ساخته است، میاندازید. بهطور مثال، در فیلم «دلشدگان» سیر تحول روحی، شخصیتی و رفتاری هر یک از اعضای آن گروه موسیقی را بعد از برگشت به قول خودشان از فرنگ به خوبی مشاهده میکنیم. در آن دوره از تاریخ افراد برجسته ایرانی برای کسب دانش و هنر از طرف حکومت به کشورهای خارجی سفر میکردند و تحول و پیشرفتی را که تجربه کرده بودند در عموم دانشگاهها و مراکز آموزشی در اختیار دانشجویان یا هنرجویان قرار میدادند. کاری که اکنون نیز انجام میشود، با این تفاوت که هیات اعزامی دولتیاش بر عموم مردم تاثیری ندارند، زیرا استادن حکومتی در دانشگاههای خاصی تدریس میکنند که دانشجویان عادی در آنجا درس نمیخوانند.
بیتردید، بزرگترین تحول معنادار هر آدمی در سفر رخ میدهد، در سفر از شهر یا کشورش به شهر یا کشوری دیگر و اصلیترین عامل ارتباطیاش زبان است. همین که شما با یک فرد خارجی گفتوگو میکنید، درمییابید نوع واژگان، لهجه، لحن و نوع ادبیاتی که او به کار میبرد، صرف نظر از هویت فردی، اجتماعی و میزان تحصیلاتش، با واژههایی که پیش از این در کتاب، روزنامه و مجله از آن زبان خوانده بودید، بسیار متفاوت است؛ بنابراین بعد از چندین سال میبینید که این تفاوت در طولانی مدت در افردا جامعه خودتانهم دیده میشود. این تاثیر از تبادل و تعامل زبانی و فرهنگی نشأت میگیرد. بهطور خاص، ترجمه بهعنوان مهمترین عوامل تبادل معنا و فرهنگ طی دورههای تاریخی مختلف با رویکردهای متفاوت مورد توجه صاحب نظرانش، همعرض زبانشناسی، ادبیات، رفتارشناسی و مردمشناسی قرار گرفته است و مترجم با توجه به توانایی زبانی خود، بافت، موضوع، معنا و در نهایت روح یک اثر ادبی را در قالب زبانی فرهنگی در اختیار خوانندگانش قرار میدهد.
آیا شما با این دیدگاه موافقید که ترجمه ادبی نسبت به تالیف ادبی، از اقبال بیشتری برخوردار است؟
در حال حاضر و در ایران بله و دلایلش کاملا روشن است. نویسندگان و مولفان ما بهخصوص طی چهل سال اخیر با موانع بیشماری روبهرو بودند که تصور میکنم بر شمردن آنها در این گفتوگو تکرار مکرر است. بارزترین دلیلش نداشتن آزادی بیان است. بارزترینش وضعیت ناپایدار اقتصادی و نداشت امنیت شغلی و بیمه است. وگرنه این نیست که ما نویسنده ادبی معاصر نداریم یا ادبیات معاصر ما از اقبال کمی برخوردار است. نمونهاش فرشته مولوی، منیرو روانیپور، لیلا صادقی، محمود دولتآبادی، جعفر مدرسصادقی، عباس معروفی، رضا براهنی، شهریار مندنیپور و... از دیدگاه من، آنچه اقبال کتابهای ترجمه را در ایران بهتر کرده، نپیوستن به کپیرایت جهانی است. از اینرو، بهنظر میرسد بازار نسبتا پررونقی را برای کتابهای پرفروش با ترجمههای شتابزده ایجاده کرده است. فکر میکنم چنانچه این اتفاق ضروری رخ بدهد، از این اقبال کاسته خواهد شد. هرچند، در مقایسه با فروش اصل و ترجمه آثار به زبانهای غیر فارسی در کشورهای مختلف و با تیراژ اندک در ایران چندان هم جای تعریف ندارند.
شرایط تائید کتاب برای ترجمه و شرایط ممیزی در حال حاضر چه وضعیتی دارد؟
وضعیت خوبی ندارد. متاسفانه وزارتخانه فرهنگ و هنر گاهی به کلمه ارشاد نزول پیدا کرده است. سرنوشت اثر هنرمندی را که چندین دهه از عمر گرانقدر خود را صرف تولید و عرضه آثار هنری کرده است، نباید کسانی تعیین کنند که گاهی حتی دیده شده یک سوم سن، دانش و حتی درک از زندگی را دارا نیستند. هنرمند، نویسنده و مترجم ادبی به توصیه، ارشاد، حذف، تعدیل و ممانعت نیازی ندارد. پیشتر بحث این بود که اتحادیه ناشران تائید کتاب را برعهده گیرند. نویسنده و مترجم حرفهای با تعامل دو سویه و شناخت از ناشر خیلی بهتر میتواند این مساله را حل کند اما نمیدانم چه شد که عملی نشد. هنرمند، نویسنده و مترجم ادبی که کار خلاق میکنند، جزء پیشروترین و تیزهوشترین افراد جامعه هستند و دل در گرو فرهنگ و ادبیات وطنشان، ایران دارند و خوب میدانند خط قرمز فرهنگی جامعهشان کجاست. بارها شاهد این بودهام برنامههایی که در رادیو و تلویزیون و سینمای ایران تولید میشوند خیلی از خط قرمزهای فرهنگی عبور میکنند. در این چند سال من بهشخصه با پسر ده سالهام نمیتوانم یک سریال تلویزیونی ایرانی یا یک فیلم سینمایی را که در ایران تولید میشود، ببینم. چون بهشدت بدآموزی دارند. بهشدت مخربند. درحالی که خیلی خوب میدانیم تاثیرات مخربی که رسانه جمعی چون تلویزیون و سینما بر شخصیت کودک، نوجوان و جوان ما میگذارند به مراتب بیشتر، عمیقتر و ماندگارتر از کتاب و نشریات است.
بدون تعارف، ما در ایران چیزی تحت عنوان نقد ترجمه نداریم. از نظر شما نقد ترجمه چطور باید صورتبندی شود و جایش را در محافل ادبی بهصورت جدی و مستمر باز کند؟
بله ما نقد نداریم، چه در ترجمه و در چه در حوزههای دیگر. این چیزی هم که هست، بیشتر بررسی است آن هم نه به شکل علمیاش و بیشتر سلیقهای است، باندبازی است. به گمان من، ابتدا باید تکلیف این تعداد مترجم و ناشر -که روزبهروز به تعداد بعضی که صلاحیت ندارند افزوده میشود- مشخص شود. وقتی پیکره نشر بر پایه اصول و قواعد علمی بنا شود، خود به خود مترجم حرفهای و منتقد حرفهای تولید میکند. رک بگویم برخی از محافل، نشستها و کافه نشینیهای ما بیشتر لوکس برگزار میشود، درست مثل یک مهمانی. عدهای دوست و آشنا در شهر کتابی دور هم جمع میشوند، عکسی میگیرند، مختصری به معرفی اثر میپردازند و تمام. تنهاترین و مظلومترین در این نشستها خود کتابها و یا نویسندگان زبان اصلیشان هستند. وقتی شاهد هستم مترجمی بعد از چندین نشست در شهر کتاب، سرای محله و دفتر ناشر و ... چنان بزرگ شده، خندهام میگیرد و تاسف میخورم. راستش دلم به حال نویسندهاش میسوزد.
عدهای معتقدند که مترجمان ادبی ما تا حد زیادی پایبند سنت ترجمه ادبی هستند. ظاهرا ترجمههایی که به دست میدهند بیش از اندازه به متن اصلی وابسته است! دیدگاه شما چیست؟
ترجمهای که به متن اصلی پایبند و وابسته نباشد، اسمش ترجمه نیست. بسیار دیده شده گاهی فردی به اسم بازآفرینی لطمه جبرانناپذیری به اصل اثر وارد کرده و متاسفانه در این میان نه ناشر و نه مخاطب در پی این نیست که حقیقت پنهان این جسارت را بیابد. مگر بهصورت موردی، مترجمی قصد این را داشته باشد که برای جبران و ضعف ترجمه کتاب قبلی دست به ترجمه دوباره بگیرد.
خود شما در آثارتان، بیشتر به عنصر ترجمه تاکید کردهاید یا بر عنصر ادبی متن؟
ترجمه یک فرایند است. من همیشه پیش از ترجمه رمان یا داستان کوتاه سعی میکنم دستکم چهار عنوان کتاب دیگر از همان نویسنده را بخوانم. ریویوها، گفتوگوها و نقدهایی را که در سایتهای مختلف از او منتشر شده، مطالعه کنم و در این میان به زبان و ادبیات نویسنده نزدیک شوم. برای من ترجمه کنار هم گذاشتن لغات کنار هم نیست. تا مترجم به نوع نگاه نویسنده از اثرش نزدیک نشود، نمیتواند درک درستی از متن داشته باشد. من همه تلاشم این است که به روح و فضای درونی نویسنده نزدیک شوم. بهطور مثال، در ترجمه اخیرم از خاویر ماریاس میتوانم بگویم که ماهها با او زندگی کردم. اصلا حرف زدنم و فکر کردنم مانند او شده بود. درست مثل یک بازیگر که در نقشش فرو میرود و بهگونهای نقشش را اجرا میکند که شما خود واقعیاش را جدای از نقش در حال ایفایش نمیبینید. به عبارتی، خود واقعیاش در اثرش گم میشود. ترجمه هم بهنظر من باید همینطور باشد. دراین صورت است که موفق میشود و در اذهان میماند.
در خصوص زبان ترجمه، آیا زن بودن شما در زبان یا انتخاب روش ترجمه تاثیری داشته است؟ آیا اساسا به نوشتار زنانه معتقدید؟
خیر به هیچ عنوان. جنسیت در کار مطرح نیست. تفکیک جنسیتی وقتی است که مثلا یک مترجم مرد درک درستی از برخی مسائل زنانه نداشته باشد یا برعکس که بهنظر من این نشانه ضعف است. من اگر در جایی حس مردانه شخصیت یا راوی را پیدا نکنم، مشکلم را از یک مرد میپرسم. در این خصوص همسرم صبورانه به من کمک میکند.
الگوی شما در کار ترجمههایتان، چه کسانی بودهاند؟ آیا شیوه خاصی را الگو قرار دادهاید؟
بهطبع شیوه آثار مترجمان پیشکسوت الگو قرار میدهم. اینکه بگویم شیوه خاصی را از مترجمان خاصی بر میگزینم، خیر. در این رابطه گمان میکنم بهدلیل مطالعه کتب مترجمانی همچون احمد شاملو، منوچهر بدیعی، صالح حسینی، نجف دریابندری، خشیار دیهیمی، مرتضی کلانتری، مژده دقیقی و ... سعیام بر این است که کار درخوری ارائه دهم.
در خصوص آثارتان، مایلم بدانم کتابی را که برای ترجمه انتخاب میکنید نظر خود شماست یا ناشر به شما پیشنهاد میدهد؟ این تعامل به سود ادبیات است؟
در میان کتابهایی که ترجمه کردهام تنها یک رمان، پیشنهاد ناشر بود. همان یک تجربه به من ثابت کرد که دیگر تکرارش نکنم. وقتی میگویید تعامل یعنی دو سویه، نفع دو سویه، رضایت دو سویه و این بهطور قطع به سود ادبیات است؛ چون شما کاری را انجام میدهید که هر دو طرف سهم برابری از چاپ کتاب -به لحاظ معنوی البته، چون جنبه مادی قضیه که در ایران معنایی ندارد- نصیبشان میشود. من بهشخصه وقتی مجبورم میکنند کاری را انجام دهم، کارم خوب از آب در نمیآید. به لحاظ خُلقی حتی گاهی از ناشر خواستهام که برای تحویل کار دد لاین تعیین نکند. چون به کارم لطمه میزند. من تقریبا به همان اندازهای که نویسنده اثرش را نوشته، زمان لازم دارم تا ترجمهام تحویل دهم. بارها شده ترجمه کار تمام شده اما تجربه ثابت کرده که بازخوانیهای مکرر به کیفیت اثر کمک شایانی کرده است؛ بنابراین خرسندم که در این خصوص ناشران با من راه میآیند.
کدامیک بیشتر حساس و غامضتر است؛ ترجمه شعر یا ترجمه داستان؟
بهطور قطع شعر. حفظ آرایههای ادبی شعر در ترجمه کار بسیار دشواری است. برای ترجمه شعر، مترجم حتما باید شاعر باشد، شعر را درک کند یا دستکم بتواند شاعرانه بیندیشد و تسلطش به زبان مبدا در حد یک نیتیو باشد. در حال حاضر در برگردانهای فعلی شعر من تنها ترجمههای آقای احمد پوری را میپسندم. در گذشته سه جلدی کمدی الهی دانته را با ترجمه شجاعالدین شفا بینقص میدانستم.
آینده جریان ترجمه ادبی را چطور ارزیابی میکنید؟
آه! آینده. متاسفانه بهتازگی این کلمه برای من قدری معنای واقعیاش را از دست داده. خیلی از مسائل نشر از جمله کپیرایت باید حل شود تا آینده روشنی برای جریان ترجمه ادبی در پی داشته باشد. امروزه آنچه بیش از هر چیز در این حرفه اهمیت دارد، رفع حساسیتها، بغض و کینههای فردی و گروهی است. رفع رقابت ناسالم است. ایجاد فضای قانونمند برای کسانی است که حرفهای در این حیطه تلاش میکنند.
چه اهداف و برنامههایی برای آینده کاری خودتان در نظر دارید؟
من پس از ازدواج و زندگی مشترک و داشتن یک فرزند پسر، علاوه بر کار ترجمه نقش موثری در حرفه همسرم دارم. در واقع بهنوعی تحت تاثیر کار او بارها محل زندگیمان تغییر کرده، میکند و خواهد کرد؛ بنابراین، امیدوارم همانند سالهای گذشته بتوانم هر دو نقش را همسو با هم پیش ببرم. در حال حاضر مشغول اتمام ترجمه یک رمان هستم و چهار پنج کتاب هم در لیست انتظار برای ترجمه قرار دارم که امیدوارم بهزودی پس از چاپ دو کار اخیر آنها را دست بگیرم. همچنین مشغول نوشتن رمان خودمم هستم که امیدوارم آن هم به مرحله بازخوانیاش نزدیک شود.
سخن پایانی؟
در پایان بسیار بسیار سپاسگزارم از روزنامه بامداد جنوب که این فرصت را در اختیار من قرار دادند. همین از شما آقای امین. بیش از پیش موفق و موید باشید.