بامداد جنوب- الهام بهروزی:
موسیقی هنری اصیل و غنی است که سهم بسزایی در شادابی یک جامعه ایفا میکند اما شوربختانه هنوز افرادی هستند که با نگرش بیمارگونه خود نه تنها هنرمندان این عرصه را باور نکردهاند، بلکه تمام تلاش خود را به کار بستهاند که خودباوری و اعتمادبهنفس را در این هنرمندان از بین ببرند. چندی پیش بود که بامداد جنوب در گزارشی، چهرهای را در موسیقی سنتی استان معرفی کرد که عنوان اعجوبه جشنواره سعدی (خوانندگان صحنه ایران) را یدک میکشد.
او کسی نیست جز ایلیا بازیاری؛ نوازنده 12 سالهای که با سرانگشتان کوچکش نوای حزین و دلنواز سهتارش را خوش به صدا درمیآورد. او از 9 سالگی آموزش مقدماتی ساز سهتار را زیر نظر حسین مصدقزاده آغاز کرد، سپس آموزش حرفهای خود را نزد بهرنگ حکیمیپور دنبال کرد. این نوازنده نوجوان در سال جاری بهعنوان کم سن و سالترین نوازنده به جشنواره ملی موسیقی جوان راه یافت، این در حالی است که شرایط سنی برای حضور در این جشنواره داشتن حداقل 15 سال بود اما سرپنجه ظریف ایلیا و ناز و نیازش با ساز چنان هنرمندانه بود که هیات داوران را مبهوت خویش ساخت و رضا به حضور وی در مرحله پایانی جشنواره دادند. ایلیا در مرحله پایانی این جشنواره بهصورت زنده دستگاه چهارگاه را در محضر اساتیدی نظیر حسین علیزاده، داریوش پیرنیاکان، بهداد بابایی و مسعود شعاری اجرا کرد که با تشویق و تحسین آنها روبهرو شد، بهطوری که علیزاده همانجا در خصوص ایلیا گفته بود: «ایلیا هنرمندی است که در سطح بینالمللی ساز میزند و آینده درخشانی در انتظار اوست».
ایلیا موفق شد در این جشنواره مقام نخست نوازندگی ساز سهتار را از آن خود کند و اینک به یک موسیقیدان حرفهای و البته نخبه تبدیل شود؛ کار سختی است که بتوان در این سن و در شرایط سخت نبوغ و خلاقیت خود را پرورش دهی و پلههای ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر بگذاری. اینک ایلیا با همراهی خانوادهاش توانسته این مسیر پر فراز و نشیب را یکی یکی طی و برای دیار جنوب افتخارآفرینی کند. او با وجود اینکه کمسن و سال است اما بسیار مبادی ادب، خوشمشرب و کمرو است و سخت شیفته موسیقی، بهطوری که عزمش را جزم کرده که تحصیلات آکادمیک خود را در این عرصه دنبال کند. ایلیا در گفتوگویی که پیش از این با بامداد جنوب داشت، در خصوص نقش موسیقی در زندگیاش گفته بود: «موسیقی در زندگی من بسیار تاثیرگذار و پررنگ است. این هنر در رفتار اجتماعی، روحیه و اخلاقم بسیار تاثیر داشته است و همیشه سعی کردم با دیگران مودبانه روبهرو شوم؛ چون پدرم دائم به من تاکید میکند که «فرزند ادب باش نه فرزند هنر»، این در حالی است که دیگران میگویند فرزند هنر باش!!!».
حال روز گذشته متوجه شدیم که شوربختانه این نخبه موسیقی در مدرسه محل تحصیلش بارها و بارها مورد تحقیر و تمسخر کادر آموزشی قرار گرفته است؛ شنیدن این خبر بهشدت نگارنده را متاسف و ناراحت کرد؛ چراکه وقتی در سیستم آموزشی که متولی آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان ماست، اینگونه رفتارها و برخوردها سرمیزند، چطور میتوان انتظار داشت که نسلی خلاق، مبتکر، مصمم، بااراده، خودشناس، دارای عزت نفس و مسوولیتپذیر و... زیردست این افراد پرورش یابد؟!! مگر نه همین معلمان و مدیران هستند که اصول اولیه زندگی اجتماعی و علمآموزی را به سرمایههای این آب و خاک آموزش میدهند؟!! البته نباید بهدلیل سهل انگاری و نگرش بیمارگونه یک یا چند معلم، قشر زحمتکش فرهنگیان را زیر سوال برد اما شک نکنید که اشتباه یکی از آنها به اعتبار پیشه شریف معلمی خدشه میزند و نمیتوان بهراحتی از کنار آن گذشت.
در این خصوص با پدر ایلیا تماس گرفتیم و ماجرا را جویا شدیم. حسین بازیاری که بسیار دلگیر بود در این خصوص به روزنامه بامداد جنوب گفت: روز یکشنبه (8/11/96) ساعت 5 بعد از ظهر به روال همیشه راهی مدرسه ایلیا شدم تا او را به خانه بازگردانم. نزدیک مدرسه که شدم، دیدم که راننده مدرسه یقه پسری را به دست گرفته و همانطور که به او ناسزا و سخنان رکیک میگوید، او را هل میدهد... . با دیدن این صحنه دلم بهدرد آمد، نزدیکشان که شدم، دیدم او دارد عزیز خودم را میزند و ایلیا مظلومانه فحش میخورد. برآشفته شدم و معترض به او گفتم شما به چه حقی دارید، جگرگوشه مرا میزنید؟!! راننده مینیبوس با همان لحن و ادبیات بدش به من گفت: چون بچه تو از ماشینم بالا رفته، منم هر طور دوست دارم با او رفتار خواهم کرد!!! با شنیدن این حرف دیگر نتوانستم خویشتنداری کنم و با همه تلاشم برای جلوگیری از درگیری، لحظهای مظلومیت ایلیا از جلوی چشمانم کنار نمیرفت و رفتار گستاخانه راننده هم منو عاصیتر کرد، در نتیجه با هم درگیر شدیم، رفتاری که هیچوقت دوست نداشتم جلوی چشم فرزندانم از من سربزند و در مقابلش به دیوار چسبانده بشوم. آن هم درست در مکانی که محل ادبآموزی هم است. با وساطت دو نفر این درگیری خاتمه یافت.
وی در ادامه آهی کشید و بیان کرد: سخت است دیدن یکسری رفتارهای خارج از عرف از سوی افرادی که باید الگوی فرزندان ما باشند. راننده مینیبوس مدرسه باید مودبترین و باحوصلهترین فرد باشد تا بتواند با کودکانههای بچههای ما ارتباط برقرار کند، نه با کوچکترین بهانه آنها را به باد ناسزا و دشنام بگیرد، اینجا بحث الگوسازی مطرح است. از اینرو، راهی مدرسه شدم و از معاون مدرسه سراغ مسوول سرویس مدرسه را گرفتم که او خانم ابراهیمی را معرفی کرد، وقتی به نزد وی رفتم و از او پرسیدم: آیا راننده سرویس مدرسه میتواند به بهانه اینکه اشتباهی از فرزند من سر زده باشد، به او فحش بدهد یا او را کتک بزند؟؟؟ که شوربختانه این خانم به جای اینکه مرا آرام کند، با بیخیالی گفت: باید ببینم ایلیا چکار کرده است؟!! من دوباره گفتم ایلیا کلاس ششم است، ممکن است در این سن پسر من شیطنت کند، اشتباه کند آیا به جای تنبیه کردن او باید به او فحش داد، هلش داد؟!! اگر بچه من به جایی میخورد و اتفاقی برایش میافتاد شما پاسخگو بودید؟؟؟ متاسفانه این بار جوابی داد که عین یک پتک سنگین بر سرم فرود آمد، خانم ابراهیمی بدون اینکه رعایت کند ایلیا کنار من است، گفت: «حیف که تو پدر ایلیا باشی!». شنیدن این جمله برای پدری که شبانهروز راهی جادههاست تا بتواند اسباب آسایش خانوادهاش را فراهم کند، بسیار سنگین است، قرار نیست من در مقابل چشمان پسرم به خاطر شرایط زندگیام تحقیر بشوم، پس عزت نفس من و فرزندم چه میشود؟!!
بازیاری که تمام دردها را در خود انباشته است و به یکباره زخمش تازه شده، در خصوص دیگر برخورهای ناشایستی که از کادر آموزشی این دبستان در این مدت دیده است، میگوید: البته این اولین باری نیست که چنین رفتارهای دور از انسانیتی را از آنها میبینم، همین ماه پیش بود که مادر یکی از دانشآموزان جلوی چشم مدیر مدرسه سیلی به گوش ایلیا میزند، من همان موقع فقط و فقط بهخاطر آرامش پسرم از آن خانم و مدیر مدرسه که با وجود دیدن آن حرکت زشت هیچ واکنشی نشان نداده بود، شکایت نکردم. متاسفانه اینگونه اتفاقات ناخوشایند در این دبستان بهوفور دیده میشود، دوباره چند وقت پیش بود که مدیر مدرسه به ایلیا گفته بود، شلوارت تنگ است و باید یک شلوار دیگر بگیری، از آنجایی که من راننده تاکسی هستم و وضعیت مالی خوبی ندارم، چند روزی زمان برد که ما برای ایلیا شلوار دیگری تهیه کنیم، متاسفانه معاون مدرسه با علم به این موضوع، ایلیا را سر صف با ذکر نام تهدید میکند که اگر فردا شلوارت را عوض نکنی، به مدرسه راهت نمیدهیم. واقعا این حق من و تمام والدین است که بدانیم چرا فضای آموزش ما اینقدر به قهقهرا رفته است؟ چطور می توانیم انتظار داشته باشیم که فرزندانی عزتمند، مسوول و باورمند از این فضا بیرون بیاید؟!!
پدر ایلیا در پایان با بیان اینکه با نهایت تاسف باید بگویم که وقتی خانمم روز دوشنبه (9 بهمنماه) برای گرفتن کارنامه ایلیا به مدرسه رفته، مدیر مدرسه بهجای اینکه بهخاطر برخورد زشت راننده مینیبوس شرمنده باشد، با لحنی تند و تحقیرآمیز همسرم را مورد انتقاد قرار داده و تمام تقصیرها را گردن ایلیا انداخته است، گفت: دردناک است ایلیایی که همین چند وقت پیش بود که رتبه برتر موسیقی را از جشنواره موسیقی جوان که یکی از معتبرترین جشنوارههای موسیقایی کشور است، از آن خود کرده، حال اینگونه با دیدن رفتارهای سراسر تحقیرآمیز از سوی معلمانش که بهاصطلاح متولیان امر آموزش و پرورش هستند، اعتماد به نفس و خودباوریاش رو به نابودی میرود. من واقعا متاسفم وقتی میبینم که مدیر مدرسه وی بهجای اینکه او را به خاطر هنرش تشویق کند، در مورد رتبه برتر موسیقایی ایلیا میگوید: «کدام رتبه؟!! مگر موسیقی هم رتبه دارد؟!!» و در نهایت به مادر ایلیا با لحنی که آرام نبوده، گفته: «شما خانهتان دواس است، پس پرونده پسرت را ببر مدرسه محله خودت!». واقعا نمیدانم چه بگویم و این رفتار او را چگونه توجیه کنم، مگر معنی این حرکت او اخراج محترمانه نیست؟؟؟
بهراستی چرا باید هنر و هنرمند در جامعهای که همه افراد آن دم از فرهنگ دیرینه و باستانیاش میزنند، اینگونه مظلوم واقع شود؟ آیا سر زدن اینگونه برخوردها از کادر آموزشی یک مدرسه قابل چشمپوشی است؟ چگونه میتوان نگرش آن دسته از فرهنگیان را نسبت به هنر بهویژه موسیقی تغییر داد و به آنها یادآوری کرد که قرار نیست تمام دانشآموزان شما مهندس، دکتر، معلم، استاد و... شوند، بلکه برخی از آنها باید نقاش، بازیگر، موسیقدان و نوازنده شوند، زیرا همانقدر که جامعه ما به مهندس، وکیل یا دکتر نیاز دارید، به موسیقدان، نقاش و بازیگر نیاز دارد تا با هنرشان شادابی را به جامعه تزریق کنند. امیدوارم خانم مدیر این دبستان از این پس بداند که ایلیا بازیاری صرفا یک دانشآموز معمولی نیست؛ او یک نخبه و موزیسن است که برای هنرش هر هفته رنج سفر را به جان میخرد تا آموزش حرفهای خود را زیر نظر اساتیدی چون بهداد بابایی و مسعود شعاری بهصورت رایگان دنبال کند. پس مواظب باشیم که با رفتارها و دیدگاهها بسته خود خودباوری و خلاقیت را در کودکانمان نکشیم. البته استان ما افرادی هم دارد که هنر را میشناسند و هنرمند را ستایش میکنند، به گفته بازیاری، یکی از این افراد، مسعود شکوهی، مدیرکل امور تربیت و مشاوره وزارت آموزش و پرورش است که سعی دارد هم از نظر معنوی و هم از نظر مالی ایلیا را در هنرش حمایت کند؛ این توجه و حمایت نشانگر این است که سیستم آموزشی ما به اهمیت هنر پی برده است، پس تنگنظری و رفتار اشتباه یک مدیر یا یک معاون مدرسه نمیتواند خط بطلانی بر زحمات این وزارتخانه بکشد و بدونشک اینگونه رفتارهای مایوسانه از سوی آنها بدون پاسخ نخواهد ماند. از اینرو، خانواده ایلیا هم ساکت ننشسته و روز گذشته شکایت خود را از کادر آموزشی این دبستان به ادارهآموزش و پرورش استان ارائه کردند، حال باید دید که پاسخ دل شکسته ایلیای 12 ساله را چه کسی میدهد؟!!
فراموش نکنیم که ایلیا بازیاری در خانوادهای زندگی میکند که پدر و مادرش برای آینده او و دیگر فرزندشان از بسیاری از خواستههای خود میگذرند تا فرزندانشان آینده درخشانی داشته باشند، او نوه مرحوم خضر بازیاری موذن خوشصدای هماستانی است که از جایگاه والایی در میان اهالی دل برخوردار است. ایلیا هنرمندی است که با وجود نخبه بودن، در استان از سوی هیچ ارگانی حمایت نمیشود، تنها در جریان جشنواره فجر از سوی امور فرهنگی سازمان منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان حمایت شد اما پس از این موفیقت، تنها سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری بندر بوشهر بوده که او را فراموش نکرد و کمک ناچیزی به این استعداد درخشان کرده است، انتظار میرود برای جلوگیری از بیانگیزگی نخبهها و هنرمندان شاخص قوانین حمایتی وضع شود تا شاهد افول استعدادهای هنری و علمی نباشیم.