بامداد جنوب- وندیداد امین:
کورش جوانروح از جمله شاعران صاحب اثر است که مبتکر نحله جدیدی در عرصه شعر امروز با عنوان «شعر سخت» است. خودش در این باره میگوید: «با شکست قواعد متریک و فقدان زیبایی از جنبه روانشناسی، شعر دیگر را در این حرکت مرزی خواستم به تجربه بنشینم که بین شعر و ناشعر در سیلان بود. در این نقشگذاری برای رسیدن به نگاهی والا منش، از بهکارگیری واژههای غم، اندوه و نیاز دوری کردم که بیربط به سبک زندگی، سرسختی روانشناختی و دغدغههای روحی و روانیام در روانشناسی نبود».
این شاعر با همین ذهنیت و تجربهگرایی مجموعه «من بزرگ» را بعد از رفع توقیف در سال ۹۳ به چاپ رساند که شامل شعرهای سالهای ۸۷ تا ۸۹ بود. در راستای تجربهگرایی و شعر سخت از به کار بردن شناسه و ضمایر مربوط به «من» خودداری کرده و در دفتر دوم مجموعه بهجای این ضمیر شخصی، حافظ را جایگزین کرد که در یک همآغوشی با غزلیات عرفانی و عاشقانهاش در ۲۵ قسمت با خاصیت روایی- داستانیِ گسیخته، فضای خاص و متفاوتی را رقم زد که در خانه فرهنگ رشت بهنقد کشیده شد. تعدادی از منتقدین رویکرد و گریزِ زیبایی شناسانهاش را مصنوعی دیدند؛ عدهای دارای کارکرد روانشناختی و عدهای ناشی از خود درگیری با منِ آنارشیستی و روایتی پستمدرن... درکل شعر برای وی یک نوع واکنش و بازتاب روانی به جهان هستی است و سر درآوردن از خاستگاههای روانشناسانه این پدیده حساس و پیچیده بیشتر از شاعری ذهنش را درگیر جهان کلمات کرده است و اینکه بهراستی در این فقدان زیبایی، زیبایی چیست؟ در شماره 865 روزنامه قسمت اول گفتوگو با کوروش جوانروح چاپ شد که در این شماره نیز بخش دوم و پایانی این گفتوگو منتشر میشود.
سهم هر شاعر در ارتقای سطح کیفی فرهنگ اجتماع خودش تا چه میزان است؟ اساسا حیثیت یک شاعر (نویسنده) درگرو چیست؟
ارزشهای فردی و فرهنگی اغلب بهعنوان جنبههای واقعی و راستین از گرایشهای اجتماعی است که اعمال خود را در مقایسه با آن در نظر میگیریم. ما بهراحتی ویژگیهایی را که مثبت میبینیم بهعنوان فعل معتبر میپذیریم. این تعریف در ارتباط با سنجه رفتار کاربرد دارد که قوه ممیزه برای امر غلط و درست اجتماعی است. فرهنگها در حال تداخل و تکثر وضعیتهای متغیری را تجربه میکنند و فرهنگهای غالب و قدرتهای رسانهای در حال حل کردن فرهنگهای کوچک در خود هستند. شعر بهعنوان یک پدیده فرهنگی تعریف میشود و کتاب در قالب کالای فرهنگی ارزش و سازندگی خود را بر اجتماع میگذارد. اگرچه تمایل ذاتیم در شعر هنر برای هنر است اما در زبانیترین وضعیت هم برای شعر میتوان تعهد به اجتماع و فرهنگ را مشاهده کرد. حتی شکست اقتدار زبان برای دراندازی طرحی نو است که ساختار بیانی جدیدی را نوید میدهد که به گسترش زبان میانجامد و بر فرهنگ بیانی و زیبایی شناسانه تاثیر خود را دارد. در دهه هفتاد شاعران با شعر پستمدرن عرصه جدیدی از تفکر و رفتار اجتماعی را پیشبینی کردند و امروزه ما شاهد بازاریابی شبکهای و اقتصاد پستمدرن هستیم به همان نسبت در معماری، بافت شهری، زندگی و رفتار مردم گرایش به چنین رویکرد تناقضآمیزی را میبینیم. شاعران با شاخکهای حساس و دوراندیشی زمانهای جلوتر از اجتماع را رصد میکنند و با جهان کلمات بسترساز تغییرات فرهنگی و اجتماعی میشوند. پس هر شاعری در ارتقای کیفیت فرهنگ جامعه تاثیر خود را میگذارد و با این دوراندیشی و آثار شگرف، اعتبار خود را در بازسازی و تکمیل فرهنگ بهدست میآورد.
این تشتت، تکثر و همه گرایی امروز فضای ادبی ایران را میپسندید؟ بالاخره عدهای معتقدند چندی است که ادبیات، همانند هنر و... دچار یک عوامگرایی کاهنده شده است!
این تشتت و پراکندگی شاید نمایی از تجربه ناقص ما از زیستمایههاست. آنچه از آن بهعنوان زیستشناختی میتوانیم در نظر بگیریم که ما را از جنبه ارضای نیازها و حرکتشناسی به جهتهای مختلف پرتاب میکند. جامعه در حال گذار و شتاب به سرسامی رسیده است. اختلافنظر و تجربه صورتهای متفاوت از هستی برای شعر میتواند بزنگاه صداهای متکثر باشد. این تنوع فکر میتواند صورتی دروغین از دموکراسی صداگرفته باشد درحالی که ما عملا شاهد اغتشاش و آشوبزایی در بطن کلمات و همنوایی بلا اراده هستیم. در بینظمترین ساختها باز ردی از یک نظم ذاتی یافت میشود اما این اغتشاش شکلی از همهمه و ویرانی دارد. خاصیت هنر زایش نگاههای واگراست اما آشوبزایی که تخریب زبان یا سهلانگاری و همگونی در مواجهه با حقیقت را در دستور کار دارد جز تقلیلگرایی دریافتها، پراکندگی و خودزنی نیست.
شعر مالیخولیایی و ماتم ناشی از دست دادن و فقدان ابژهها و باعث خسران در دسترسی به واقعیتها و دریافتهای منحصربهفرداست. آیا سوژه میتواند این فقدان را بپذیرد و یا در حال پذیرش ناتوانی در بازسازی نداشتههاست؟ این عوامزدگی را نه از جنبه مخاطبشناسی که از زاویه مواجهه سوژه (شاعر) با حقیقت زندگی در نظر میگیرم. پلورالیسم و جهان چندوجهی شاعر را در مرکز خود گریزی قرار داده است. شکست من و توسل به دیگری بزرگ از صداهای کوچک جمعیتی میسازد که هرکدام راوی بخشی از زندگی و تجربههای ناب در نسبت با من بزرگ هستند. این چندصدایی با اغتشاش و خودنمایی فرق دارد. برخورد عامیانه با احساسات و هیجانات، شعری خودگرا و سهلانگارانه میزاید. شعری که راوی دردهای بزرگ در مواجهه با حقیقت نیست، نمیتواند نسبت خود را با ندانستگیها مشخص کند. بدترین اتفاق رسیدن به نقطه کور بیتفاوتی است. اغتشاشی که باعث به گوش نیامدن صداهای ناب است که در همهمه گیجکننده به چشم نمیآیند. شاید به این واقعیت گول زننده برسیم که ما در حال تجربه وضعیت پستمدرن هستیم که روایتهای پراکنده و وضعیتهای نامتعین را در یک گسست و بحران در دستور کار دارد؛ پس این تشتت از الزامات این وضعیت نسبی است اما شعر با نشانهگذاری فقدانها و با طنز مستتر در حال فرانمایی و یادآوری است. این فراخوانی زیبایی با تخریب و اغتشاش حاصل نمیشود. بازی میکند تا در فرایند بودن و شدن از درون آشوب، زیباییها را بیرون بکشد. در اکتشاف فقدانها، ادبیات شگرف اتفاق میافتد.
از فضای ادبی استان گیلان خاصه رشت بگویید. با نظر به اینکه شما کموبیش در محافل ادبی استان فعال هستید چه انتقادی نسبت به فضاهای ادبی استان دارید؟
گیلان با توجه به شعور بالای اجتماعی و نبوغ فراگیر در ذات مردمش هرگز از تفکرات نوین نهتنها عقب نبوده، بلکه خود در بسط آن تلاشی وافر داشته است. کافی است به ریشههای فرهنگی و اجتماعی این منطقه نظری تاملبرانگیز بیندازیم تا صحت این ادعا مشخص شود. شعر گیلان از قطبهای بلامنازع در کشور شاعرخیز بوده، باز حرفهای نگفته بسیار دارد. این حرکت روبهجلو ناشی از موقعیت خاص منطقه در تبادلات تفکرات نوین با همسایگان، روحیه آزادمنش، خونگرمی و عاطفهمند و سرزمین بکر و سرسبزی است که در یک بیوفیلیای فطری از نهادش کلمات را به زایش و جوششی جهانشمول واداشته ست. در زمینه شعر یکی از مهمترین دغدغههای شاعران گیلان تجربهگرایی است. اگر بخواهیم به پیشنهادهای ادبی روز دقت کنیم مانند شعرخوان دیدنی از مهرداد فلاح، شعرتوگراف و دیداری از علیرضا پنجهای، شعر حرکت از ابوالفضل پاشا، سادهنویسی از شمس لنگرودی، داستان- شعر بیژن نجدی و شعر فرانو از اکبر اکسیر و نامدارانی مانند هوشنگ ابتهاج، نصرت رحمانی، علی عبدالرضایی، سعید صدیق و حافظ موسوی و شاعران نوآمدهای چند که از نام فراترند، پازلی از نوآوریها را در گیلان رقمزده است و این همه نشان از نبوغ ذاتی شاعرانی تجربهگراست که در این اتمسفر نفس کشیده و میکشند. یک حس فراگیر در شاعران گیلان وجود دارد و آن دغدغه متفاوت بودن است.
اگرچه هر تفاوتی دال بر آوانگارد بودن نیست ولی در کنار معایب چند یک مزیت بالا داشته است و آن اینکه کمتر ما شاهد تقلید از یک پیشنهاد یا رفتارهای کپیگرایانه و حتی مرید و مرادی هستیم. بهخاطر همین شاهد جریان ادبی از میان سیل پیشنهادها نبودهایم و اکثر شاعران این منطقه سعی در منحصربهفرد بودن دارند تا جریانسازی ... در کنار حرکت روبهجلوی بسیاری از شاعران جوان و آوانگارد منطقه، نگاه محافظهکارانه تعداد زیادی از سرایندگان زندگی را در ساختهای سنت و مدرن محبوس کرده است که صرفنظر از ارزش والای تمامی نگاهها به نظر از جریان زمانه جا خواهند ماند. فضای نقد در شعر هم در سه حوزه در حال اتفاق است. محفلهای خصوصی ادبی، مراکز ادبی و فضاهای مجازی... در این میان مهمترین جایی که شاهد فعالیت پیگیری بودم خانه فرهنگ گیلان است که از سوی دوستان شاعر و منتقد با نقد مجموعههای منتشرشده و یا نقد شعرهای نوآمدگان دورههای قابلتاملی را رقمزده و میزنند. در ضمن از گستردگی فضای مجازی مانند گروههای تلگرامی نمیتوان غافل شد که باعث ارتباطی وسیع بین شاعران کشور و حتی مهاجر شده، نوعی رقابت منطقهای را بهوجود آورده است. با توجه به ذهنیت مثبتی که نسبت به توانایی و نبوغ شاعران و نویسندگان گیلانی در بین شاعران دیگر مناطق وجود دارد؛ همت بیشتر شاعران را میطلبد تا با بهروز کردن اطلاعات خود و همچنین ایجاد دیالوگهای ادبی و شرکت در مباحث در این فضاها، قدرت ادبیات بومی را نشان بدهند.
متاسفانه شاهد بودهام که بسیاری از گروههای شعر از شاعران گیلانی در فضای مجازی شکلی محفلی یافته، بهجای فعالیت جدی بیشتر در راستای تخریب همدیگر حرکت کردهاند. این نمایش غمانگیزی از اختلافات فراگیری است که در بین شاعران منطقه وجود دارد. بهخصوصا انگشتشمار جوانان و نوآمدگانی که بهجای احترام و کسب تجارب از پیشکسوتان ادبی منطقه، دست به انکار و تحریف حقایق میزنند. این آسیبشناسی واقعیت تلخی است که فضای نقد و شعر را تیرهگون کرده، مانع از شکلگیری فضاهای مفید ادبی شده است. نقد نوعی بازخورد درست و علمی از یک اثر هنری است که از سوی متفکران امر تحقق مییابد و با قضاوتهای ارزشی فرق دارد. متکی بر دانشی گسترده و روشمند است و ارزیابی بر اساس معیارهای چندگانه... خوشبختانه منتقدهای خوبی از عرصههای دانشگاهی به حوزه شعر منطقه تزریق شدهاند که میتوانند در کنار شاعران باتجربه راهنمایان خوبی برای نوآمدگان باشند. این همه منوط به شکلگیری احترام و زبان مشترک در یک تفکر واگراست.
از دید شما، چرا مدتی است که دیگر شاعر مطرحی همانند سالهای پیشتر امکان بروز نمییابد. اساسا چرا قامت شعر ما بهاندازه هیکل «جهانی» نمیشود؟
در حقیقت در جواب سوالات قبل شما ما با آسیبشناسی وضعیتی مواجه هستیم که دلایل نبود چنین امکانی (خلق شاعران بزرگ) در آن مطرح شد. عدهای بر این باورند: بهخاطر همین وضعیت قطعیت نداشتن و شکست روایتهای کلان جایی برای خلق راویان بزرگ نمیماند. بهجای منهای کلانگو و استعلایی، منهای متکثر در حال تولید صداهای کوچک هستند و همین وضعیت نسبی بهنوعی توجیه چنین اتفاق و ناکارآمدی در خلق صداهای بزرگ است. در این میان در چند سال اخیر بیشتر شاهد تجربهگرایی و سیل اسامی مختلف در قالب پیشنهادها هستیم که قادر به جریانسازی و ایجاد سبکهای تاثیرگذار و فراگیر نیستند. حتی بسیاری از همین پیشنهادها دارای همپوشانی با هم بوده؛ قادر به ایجاد نقاط متمایز از دیگر روشهای آزموده شده یا در حال تجربه هستند. به نظر در دهه نود با توجه با قدرت فضای مجازی در بسط و گسترش ارتباطات ادبی ما شاهد کپیبرداری شدید از ایدههای همدیگر یا روشهای التقاطی هستیم. دغدغه تجربهگرایی و تئوریپردازی شعر را در علت ذیری به صورتهای متفاوت در ساخت رسانده است که بیش از آنکه در خلق شاعران بزرگ به شعرهای ناب برسند؛ متنهایی هستند که در فرمهای مشکوک، سنجاق به مدیوم شعر شدهاند. انگار خلأ جهانبینی و نبودِ منهای استعلایی که راوی دردهای جهانشمول هستند؛ دوران غولهای ادبی را به سر آورده است.
بازار نشر و عرضه چه وضعیتی دارد؟ فضاهای گسترده مجازی را میتوان هم یک آسیب دید و هم یک فرصت. ادبیات کجای این گستردگی قرارگرفته است؟
در وضعیت چاپ و نشر کتاب، در حمایت از شاعران جوان فکر نمیکنم اتفاق خاصی افتاده باشد. شاعران هم باید شعر بنویسند هم با هزینه شخصی کتاب خود را چاپ کنند و هم در کتابفروشیها را بزنند تا بهصورت امانی امکان پخش و فروش آنها را فراهم کنند. چون صنعت چاپ و نشر معیوب است شاهد ورشکستگی بسیاری از ناشران حرفهای بودهایم و فضای مجازی و نشر الکترونیک هم با امکانات جدید جذابیت خاص خود را در چاپ کتاب فراهم کردهاند که راحتتر و در سطح گستردهتر امکان نشر دارد. ادبیات مطرود و زیرزمینی هم با هنجارشکنیهای خاص در چنین فضای ابر رسانهای از سد ممیزیهای گذشتهاند و کلا انقلابی در چاپ و نشر مجازی میرود که رخ دهد اما در این گیر و دار و در چند وقت اخیر اتفاقی که برایم جالب بوده؛ روی آوردن تعدادی از شاعران جوان به پدیده چاپ و نشر کتاب است که به کیفیت آثار میاندیشند که فراتر از نگاه بازاری به گسترش شعر حقیقی کمک شایان کردهاند. بهنظر در اقتصاد هنر همچنان شعر جایگاه قابل توجهای ندارد تا جایی که تیراژ کتاب شاعران به نام هم از چند صد تا... تجاوز نمیکند و ما در قالب موارد با ارقام دروغین تعداد و تیراژ و چاپهای دوباره مجموعه شاعران مواجه هستیم که بیشتر جنبه تبلیغی دارد.
چه اهداف و برنامههایی برای آینده فعالیتهای ادبیتان، در نظر گرفتهاید؟
آینده ادبی من در نوشتن شعر، خوانش، نقد و ارتباطات ادبی با دیوانگان کلمه تعریف میشود. در این چند سال فعالیت ادبی بیشتر سعی کردهام، از دیگران بنویسم و امیدوارم این از دیگری نوشتن تبدیل به فرهنگی فراگیر شود. ادبیات یک امر جمعی است و در یک کلیت شکل منطقیتری پیدا میکند. بدنهای که نمیشود به اجزای مجرد تجزیهاش کرد. دنیای مجازی تجربه یک فرصت حقیقی و شاعران را به همدیگر نزدیکتر کرده است. امروزه با بسیاری از بزرگان و پیشکسوتان شعر که روزگاری دستیابی به آنها غیرممکن مینمود، بهراحتی میتوان ارتباط برقرار کرد و از تجربهشان بهرهها برد. متاسفانه سهولت ارتباط برای معدود شاعران نوآمده توهم خودبزرگبینی ایجاد کرده که باعث خشونتها و بیاخلاقیها در شکست حرمت شاعران پیشرو شده است. آینده ما در کار تخصصی و در فرایند همدیگرخواهی شکلی از عشق و صمیمیت را رقم خواهد زد تا با علم به اختلافات عقیده به شکوفایی اندیشه یکدیگر بپردازیم.
سخن پایانی؟
تی جانا قوربان.