مسعود هوشیار:
آگاهیهای پژوهشگران درباره باورهای ایرانیان پیش از زرتشت تا حدود دو سده پیش، بسیار اندک بود و به همین علت منابع مطالعاتی درباره پیشینه این باورها در دسترس نبود؛ چراکه از دین ایرانیان پیش از زرتشت هیچ متن و کتیبهای باقی نمانده است و هیچ اطلاعی درباره نگرشها و باورها و شیوه جهاننگری این دوره پیش از زرتشت نداشتیم. پس برای بهدستآوردن آگاهی از این دوره تاریخی چه باید کرد و چگونه میتوانیم دریابیم که انسانهای پیش از زرتشتی چه تعریفی از جهان داشتهاند؟ برای رسیدن به این هدف چهار راه وجود دارد:
1) ریگودا: باید از مطالب این کتاب و از عقاید هندیان که از منظر باستاننگری برادر فرهنگی و نژادی هستند، استفاده کنیم. در واقع، چون در هند پیامبری ظهور نکرده است، در نتیجه، باورهای باستانی مشترک با ایرانیان دستنخورده باقی مانده است.
2) بخشهای متاخر اوستا: بعد از مرگ زرتشت بسیاری از رسمها و عقیدههای کهن (پیشزرتشتی) دوباره زنده شدند. این باروها و رسمها را میتوان در قسمتهایی از اوستا دید که بعد از مرگ زرتشت نوشته شده است.
3) کتیبههای هخامنشی: بنا بر نظر بعضی پژوهشگران هخامنشیان دین زرتشتی نداشتهاند، در نتیجه در کتیبههایشان باورهای پیشزرتشتی را میتوان دید و
4) نوشتههای نویسندگان یونانی: یونانیانی که درباره ایران نوشتهاند، باورها و آیینهای ایرانیان پیشزرتشتی را بازتاب دادهاند.
از این دید، امیل بنونیست کتاب «دین ایرانی بر پایه متون معتبر یونانی» را بر این مبنا نوشته است. در این کتاب بنونیست نظرهای سه تاریخنگار مهم یونانی با نامهای هرودوت و استرابو و پلوتارخ را آورده و سپس نظرهای آنها را بررسی و تحلیل کرده است. بهسخنیروشنتر، ارزش تاریخنگاری این نویسندگان در این نکته است که از باورها و رسمهای ایرانیان پیش از زرتشت پرده برداشتهاند. ناگفته نماند که دلیل اینکه تاریخنگاران یونانی درباره ایرانیان نوشتهاند، از اهمیت ایرانیان برای آنان حکایت دارد. استرابو میگوید: «بهچشم مردم یونان ایرانیان نامیترین بیگانگان هستند» (بنونیست، ۱۳۹۳: ۳).
همین اهمیتداشتن ایرانیان برای یونانیان، کمک بینظیری به شناخت فرهنگ اسطورههای ایرانیان کرده است. یادداشتها و تحلیلهای این کتاب در سه بخش آمده است. فصل نخست درباره اهمیت دین زرتشتی و اثرگذاری آن بر فرهنگ یونانی است. «یونانیان که همواره آیینهای ایرانی را با علاقهمندی مینگریستند بهناچار به دین ایرانیان که برگزاری آن را میتوانستند بهآسانی در آسیای صغیر مشاهده کنند توجه بیشتری داشتند» (همان: ۴). فصل دوم روایت هرودوت از فرهنگ پیش زرتشتی است. او درباره شیوه پرستش خدایان و قربانیکردن برای آنان سخن میگوید. نکته مهم این بخش، پردهبرداری از شیوه دفن مردگان در میان قوم ماد و پارس است. هردوت میگوید که مادها مردگان خود را پیش از دفن در پیش سگان و پرندگان رها میکنند. با وجود این، پارسها مردههایشان را با موم میپوشانند و دفن میکنند.
در فصل سوم روایت استرابو را درباره ایزد مهر، رسم قربانیکردن برای خدایان، ستایش آب و دفن مردگان میخوانیم. فصل آخر، مفصلترین فصل کتاب است که پلوتارخ درباره خدای زروان سخن میگوید و از چگونگی نگرش ایرانیان به خدا پرده برمیدارد. نویسنده در بخش پایانی کتاب فصل نتیجهگیری را گنجانده است و در نهایت معتقد است که «شخص زرتشت و تعلیمات مغان بر روی افکار و اندیشههای یونانی تاثیری پرداخت که راست و واقعی بود [...] نه یونانیان و سُرینیها و نه نویسندگان ارمنی، هیچ یک از زردتشت اوستایی و از آیین او که در گاهان اوستا بازگو شده است آگاهی نداشتند» (همان: ۷۷و۷۸۷). به هر روی، این کتاب منبع مهمی برای شناخت نگرشی است که یونانیان درباره ایرانیان داشتهاند و از این دید، کمک شایان توجهای به شناساندن فرهنگ پیشزرتشتی کرده است.