bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۰۹۷۸
تاریخ انتشار: ۱۶ : ۱۶ - ۲۶ بهمن ۱۳۹۶
کارگردان نمایش «مرده‌ریگ» در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
هنر تئاتر به‌واسطه سیاست‌های بجا و کارشناسی‌شده انجمن هنرهای نمایشی استان بوشهر هنر پیشتاز استان به‌شمار می‌رود و در سال‌های اخیر توانسته جای خود را کم‌کم در سبد خرید خانوارهای این خطه بیابد؛ هنری که برگرفته از ایده‌های نو و آمیخته با زندگی مردم است.
بامداد جنوب- الهام بهروزی:
هنر تئاتر به‌واسطه سیاست‌های بجا و کارشناسی‌شده انجمن هنرهای نمایشی استان بوشهر هنر پیشتاز استان به‌شمار می‌رود و در سال‌های اخیر توانسته جای خود را کم‌کم در سبد خرید خانوارهای این خطه بیابد؛ هنری که برگرفته از ایده‌های نو و آمیخته با زندگی مردم است. تئاتر بوشهر در این سال‌ها موفق شده رشد خود را با تولید آثار فاخر و پرمحتوا به رخ بکشد و سطح کیفی خود را ارتقا دهد؛ البته ارتقای این هنر تنها محدود به مرکز استان نمی‌شود، بلکه وقتی به تئاتر شهرستان‌ها می‌نگریم، با آثاری قوی و پخته در شهرهایی چون دیّر، گناوه، برازجان و... روبه‌رو می‌شویم که به همت هنرمندان خوشفکر و باانگیزه شهرستانی تولید شده‌اند. بدون‌شک تولید آثار قوی و پرمحتوا در جذب مخاطب نقش بسزایی دارد. 

قاسم تنگسیرنژاد، یکی از کارگردانان جوان و دغدغه‌مندی است که در تلاش است در قالب تئاتر موضوعات روز جامعه را به تصویر بکشد. این هنرمند کارگردانی آثاری شامل «لبخند باشکوه آقای گیل»، «انگشتری ژنرال ماسیاس»، «جنوب از شمال غربی»، «چشم‌ها»، «ماچیسمو» و «برف در کوره‌های آجرپزی» را در کارنامه هنری خود ثبت کرده است. وی اینک در تازه‌ترین اثر خود به نام «مرده‌ریگ» راوی فقر فلاکت‌باری است که عاطفه و مهر خواهرانه را به زوال کشانده است. این نمایش نوشته تهمینه محمدی است و از 21 بهمن‌ماه در پلاتوی استاد عباس‌زاده برازجان پذیرای مخاطبان دشتستانی بوده و تا 27 بهمن‌ماه جاری به روی صحنه می‌رود. 

شهرام قلی‌زاده، فعال فرهنگی هم‌استانی پس از تماشای این نمایش نوشته است: «نمايش مرده‌ريگ را ديدم و زن‌هايي كه مرد بودند؛ نه، زن بودند. از نوع سختي كشيده. روزگار آنها را سنگ زيرين آسياب كرده بود. له نشده بودند. آسياب روزگار مي‌چرخيد و آنها هم مي‌چرخيدند و همچنان استوار تا سرو كله عشق پيدا شد؛  قاسم تنگسيرنژاد را با نمايش‌هاي تراژيكش مي‌شناسم. پيشتر هم به قاسم گفته بودم براي برخي آثارت بايد بنويسي زير ١٢ سال ممنوع. تنگسير خوب كارگرداني مي‌كند. بيننده را همراه مي‌كند. حس داستان نمايش را در وجود مخاطب مي‌پراكند. يادت مي‌رود نمايش مي‌بيني. خودت را در جريان سيال بدبختي‌هاي كاراكترها حس مي‌كني. شك مي‌كني، غصه مي‌خوري، مي‌ترسي و ... صحنه‌هاي نمايش كه تمام شد به فكر مي‌روی و نمايش برایت ادامه می یابد...».
در نمایش «مرده‌ریگ» مهسا رهسپار، ندا حیدری، امینه فخری و محمد عسکرپور به ایفای نقش می‎پردازند. دیگر عوامل این نمایش عبارتند از: محمد عسکرپور (طراح صحنه و ساخت دکور)، قاسم تنگسیرنژاد (طراح لباس و نور)، محسن دوراهکی (انتخاب موسیقی وافکت)، ندا رنگین‌کمان (گریم)، فاطمه بهزادی (مدیر صحنه)، محب حسنیان، کامران دشتی، محسن دوراهکی (عکاس)، حسین رزم‌پا و مجتبی دشتی‌زاده (طراحی پوستر و بروشور)، نوید کریمی، عبدالرحیم کاویانی، امین قجر و فاطمه حیدری (عوامل اجرائی).

کارگردان این نمایش در خصوص دلیل انتخاب این متن برای کارش به بامداد جنوب گفت: هانا آرنت معتقد است: «طغیان شکم بدترین طغیان‌هاست. هر جا با فروریختن مراجع، تهیدستان به راه افتادند. خشم دیوانه‌وارشان، جهانی را در خود فرو برده است». این انگاره از هانا آرنت مدت‌ها بود که مثل نجوایی در گوشم بود و ذهنم را بدجور مشوش ساخت. «قدرت فقر» به زعم من نهادی است ذهنی و غیر رسمی اما هژمونی آن به قدری وحشتناک و ویرانگر است که گاه به تصمیماتی شبیه به رفتار مجانین منجر می‌گردد. این مساله از یک طرف و موضوع «خشونت» از سویی دیگر، مرا بر آن داشت تا نمایشی را به روی صحنه ببرم که به این مسائل به‌صورت دقیق و عمیق بپردازد. خب، نمایشنامه «مُرده ریگ» نوشته تهمینه محمدی به خوبی دارای ویژگی‌هایی بود که دنبالش می‌گشتم. متنی رئالیستی و موجز که با قرار دادن فقر در محوریت خود به متنی استخوان‌دار و محکم تبدیل شده است. این نمایشنامه در دیالوگ‌های بسیار قدرتمند خود آنچنان به سطوح زیرین شخصیت‌ها نفوذ می‌کند که مخاطب را با درامی روانشناختی –از منظر من– روبه‌رو می‌سازد. بدون‌شک نمایشنامه «مُرده ریگ» یکی از بهترین متون نوشته شده بعد از انقلاب در ایران است. امیدوارم اجرای خوبی از این نمایش را به روی صحنه برده و توانسته باشم موضوع و مساله (problem) متن را به مخاطبم به‌نحو احسن منتقل کرده باشم.

قاسم تنگسیرنژاد درباره داستان این نمایش گفت: داستان نمایش راجع به سه خواهر است که در یک خانه محقر در حومه شهر و نزدیکی کارخانه‌ای صنعتی زندگی می‌کنند. خواهر بزرگ‌تر با شخصیتی مردانه و خشن و خواهر کوچک‌تر با شخصیتی زنانه و فرصت‌طلب در آن کارخانه کار می‌کنند. خواهر وسطی -که سال‌ها قبل بر اثر حادثه‌ای، یکی از پاهایش آسیب‌دیده و با دیه آن، خانه فعلی‌شان را خریده و مالک آن خانه است- نیز خانه‌داری و امور خواهران در خانه را ضبط و ربط می‌کند. در این میان، خواهر کوچک‌تر که تنها راه نجات از این فقر و فلاکت را ازدواج می‌داند، پای رسول (یکی از کارگران کارخانه) را به خانه باز می‌کند تا بلکه بتواند در دل او جا کرده و با او ازدواج کند و به قول خودش از این نکبت رهایی یابد. بالاخره رسول عاشق خواهر وسطی (صاحبخانه) می‌شود و همین اتفاق برای وقوع یک فاجعه دهشتناک و فجیع کافی است. آدم‌های این نمایشنامه برای مخاطب امروز به شدت قابل لمس هستند و برخورد مخاطبان در این چند شب از همین موضوع حکایت داشت. آدم‌های این نمایش تقریبا همان‌هایی هستند که ما روزانه با بسیاری از آنان سر و کار داریم، سرو کله می‌زنیم و شاید عضوی از خانواده ما نیز باشند. شاید میزان فقر و فلاکت آدم‌های نمایش کمی زیاد باشد اما از آنجایی که درصد بسیار زیادی از افراد جامعه امروز ما، با فقر به معنای عام کلمه (منظورم فقر اقتصادی است) دست و پنجه لمس می‌کنند، پس باور آن برای مخاطب ساده‌تر و قابل قبول‌تر است.

وی در ادامه با بیان این‌که سه خواهر نمایش «مُرده‌ریگ» که در واقع خواهر هستند/ نیستند، سعی دارند پرده از واقعیتی دهشتناک بردارند و به‌شکلی کاملا عریان و بدون تعارف و لکنت ما را با آن روبه‌رو سازند، افزود: به گفته دکتر مصطفی مهرآیین: «جامعه سالم جامعه‌ای است که در آن فاصله میان واقعیت با روایت زبانی از واقعیت آن گونه نباشد که واقعیت را تبدیل به یک امر مبهم و نادیدنی کند و روایت از واقعیت را تبدیل به یک روایت تخیلی دروغین کند. نسبت میان واقعیت و تخیل، نسبتی است میان دیدن واقعیت و پذیرفتن آن و فراتر رفتن از آن در دنیای تخیل ممکن انسانی. جامعه ما از این منظر جامعه‌ای ناسالم است. واقعیت‌ها را آنقدر ندیدیم و به آنها بی‌اعتنایی کردیم که اکنون بر ما آوار شده‌اند و روایت خود از جهان و زندگی را آنقدر در فاصله از واقعیت قرار دادیم که هم واقعیت موجود را ندیدیم و هم قادر به خلق واقعیتی تازه مبتنی بر روایت خود نشدیم، مگر آن‌که به خشونت متوسل شویم. ما همه در ندیدن واقعیت مقصریم؛ اعم از مردم و نظام سیاسی. ما همه در ساختن یک روایت تخیلی از زندگی مقصریم؛ اعم از مردم و نظام سیاسی. اکنون هر دو به میزانی هم واقعیت را بیشتر می‌بینیم و هم به تخیلی و دور از واقعیت بودن روایت خود از واقعیت آگاه هستیم اما فشار واقعیت بر هر دوی ما چنان افزون شده است که دیگر قادر به همکاری با یکدیگر نیستیم و به خون هم تشنه‌ایم که واقعیت‌های مرگ‌آفرین از همه سو ما را احاطه کرده‌اند. هر دو، هم مردم و هم نظام سیاسی، خود را بر لبه پرتگاه قرار داده اند». این انگاره که دکتر مهرآیین به خوبی به آن اشاره می‌کنند، بخشی از هدف گروه اجرائی است. مواجهه تماشاگر با واقعیت‌هایی که پیرامون اش اتفاق می‌افتد اما او با انداختن پرده‌ای بر آن قصد ندارد آن را ببیند. این امر در حالی اتفاق می‌افتد که همه ما از وجود این واقعیت آگاه هستیم ولی گویا قصد نداریم با آن روبه‌رو شویم. اولین کاری که «مُرده ریگ» می‌کند این است که مخاطب را با واقعیتی عریان روبه‌رو می‌سازد. 

کارگردان نمایش «ماچیسمو» در پاسخ به این سوال که آیا این اثر با استقبال مخاطبان روبه‌رو شده است و توانسته پیام خود را به آنها منتقل کند، توضیح داد: این‌که چقدر موفق بوده‌ام را باید مخاطبان و منتقدان بگویند اما این‌که چه می‌خواستم بگویم، مساله دیگری است. توجه‌تان را به این نقل قول دکتر مهرآیین از جورجیو آگامبن جلب می‌کنم: «جورجیو آگامبن، فیلسوف برجسته ایتالیایی، در کتاب «باقیمانده‌های آشویتس: شاهد و بایگانی» معتقد است: بسیاری از افراد حاضر در صحنه‌های فجیع خشونت سعی در زنده ماندن خود داشته‌اند تا بتوانند پس از نجات یافتن در موقعیت‌های عمومی، به‌ویژه دادگاه‌ها، علیه عاملان این خشونت‌ها «شهادت» دهند و به نوعی انتقام خود را از آنها بستانند: «عزمم را جزم کردم که، به‌رغم هر آنچه شاید به سرم می‌آمد، خودم را سر به نیست نکنم... چون نمی‌خواستم آن شاهدی را سرکوب کنم که می‌توانستم به آن بدل شوم. به‌طبع می‌توانستم بدوم و خودم را روی سیم خاردار پرت کنم، چون همیشه می‌توانستی این کار را بکنی. ولی من می‌خواهم زنده بمانم و اگر آن معجزه‌ای که همه ما منتظرش هستیم، رخ دهد چطور؟شاید آزاد شویم، همین امروز یا فردا. آن وقت انتقامم را می‌گیرم، آن وقت به تمام دنیا می‌گویم که در اینجا-آن داخل- چه اتفاقی افتاد». اگر موقعیت درام «مُرده ریگ» را همان آشویتس مدنظر آگامبن بدانیم –که عمیقا معتقدم فاجعه‌ای که در نمایش رخ می‌دهد، هیچ چیزی از اتفاقات درون کوره‌های آدم‌سوزی ندارد- چه بسا معتقدم آن خانه/ قفس/ ندامتگاه برای آن سه خواهر بخت‌برگشته همان آشویتس است. من فقط خواستم «شاهدی» -‌به زعم آگامبن‌– باشم و این را به مردم بگویم. امیدوارم موفق بوده باشم.

تنگسیرنژاد همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا می‌شد این قصه تلخ را به زبان طنز روایت کرد، گفت: مگر می‌شود این فلاکت را جز در قالب تراژدی روایت کرد؟ رنج‌های عمیق این آدم‌ها –منظورم شخصت‌های نمایش است - جز از این طریق قابل انتقال نیست. گرچه معتقدم طنز قالب فوق‌العاده‌ای برای بیان درد‌هاست ولی عمق فاجعه در «مُرده ریگ» آنچنان زیاد است که به هیچ وجه نمی‌توان با آن شوخی کرد. از منظر اکتاویو، پاز متفکر برجسته مکزیکی: «مساله اصلی رنج انسان تنهایی و راه‌حل این رنج «عشق» است». دو خواهر وسطی و آخری به دنبال این راه‌حل هستند، غافل از این‌که غول فقر و فرزند بی‌رحمش «خشونت» در کمین آنها نشسته‌اند. این مساله از نظر من جز با تراژدی به‌طور کامل قابل روایت نیست.

کارگردان نمایش «مرده‌ریگ» در پایان با اشاره به این‌که البته من بی‌نهایت به طنز و کمدی علاقه‌مندم و همواره دوست دارم اثری در این ژانر به صحنه ببرم اما تاکنون موفق نشده‌ام، تاکید کرد: من به کمدی با تمام وجودم احترام می‌گذارم و معتقدم بدون کمدی نمی‌توان زندگی کرد. در یادداشتی که قبلا راجع به کمدی و ضرورت آن در اجتماع انسانی نوشته بودم به این موضوع پرداخته بودم که به‌نظرم عمیق‌ترین شخصی که توانسته این ضرورت را توضیح دهد نیچه بوده است. به‌زعم نیچه، اگر ما به سرگذشت بشر بیندیشیم و او را در چندین هزار سال پیش، در وحشت‌آباد زیستگاهش نگاه کنیم، در می‌یابیم که این موجود شکننده، پیوسته بیشترین واهمه‌ها را داشته است؛ همیشه آماده رزم! هم شکار می‌کرده است و هم شکار می‌شده است. همه چیز، بقای او را به خطر می‌انداخته و همیشه مرگِ خود را انتظار داشته است. بنابراین، هنگامی که او با هر گونه امر نامنتظره و غافلگیر‌کننده مواجه شود، بر می‌آشوبد، به ناگهان وحشت و تلواسه او را فرا می‌گیرد... حال، چنانچه این امور نامنتظره و غافلگیر‌کننده بدون خطر و آسیب، پدیدار شوند و بگذرند چنانکه در کمدی این امر روی می‌دهد پس دیگر تعجبی نیست که او از چنین رویدادی به شادی و وجد درآید، احساسی در تضاد با هراس و تلواسه! پس در این رویارویی، به‌جای آن‌که به حالت آماده‌باش خم شود و خود را منقبض کند و بلرزد؛ برعکس، قامتش را راست نگاه می‌دارد، به بدنش اتساع می‌دهد و می‌خندد! به نظر نیچه، حاصل و نتیجه دگرگونی آدمی، از هراس و تلواسه‌ای ناگهانی و غافلگیر کننده، به وجدی کوتاه‌مدت (فکاهی) خوانده می‌شود. موضوع کمدی و علت وجد و مسرت ما از آن در همین نهفته است؛ احساس خطری که به‌زودی بی‌خطری آن مسلم می‌شود. حاصل چنین احساسی به زعم نیچه خنده است. از این رو امیدوارم این توفیق را داشته باشم تا روزی یک نمایش کمدی به صحنه بیاورم.

در پایان یادآوری می‌شود، نمایش «مرده‌ریگ» از آن دسته آثاری است که از فحوایی غنی و پرمغز برخوردار است و کارگردان اثر در تولید آن تمام تلاش خود را به کار بسته تا به مخاطب تلنگر بزند؛ تلنگری که او را به پیرامونش حساس‌تر سازد و عامل واقعی بسیاری از خشونت‌ها را معرفی کند. «فقر» تلخی بی‌پایان زندگی بشر است که روح آدم را به چنگ می‌کشد و آن را مستعد جنایت‌ها و بی‌شرمی‌های فراوان می‌سازد و هنر نمایش چه زیبا و تاثیربرانگیز در انعکاس این تلخی بی‌پایان می‌کوشد و مخاطب را تامل و چاره‌جویی وا می‌دارد. 

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، تئاتر ، نمایش ، طنز
نام:
ایمیل:
* نظر: