بامداد جنوب- علی تنگستانی:
چندروزی از مخابره لحظه به لحظه تصادف بوشهر گذشته است. چند روزی از تیترهای هماهنگ روزنامههای کشور که جلدهایشان را با «پاشو باشو» بسته بودند، گذشته است. همانطور که مهدی قائدی آرام آرام به هوش میآمد همانطور هم آهسته آهسته اعضای بدن احمدرضا شاکر اهدا میشد.
پدیده لیگ یک با ساقهایی منحصر بهفرد و قد و قوارهای جذاب به استقلال پیوست تا ستاره شود اما شرایط به شکلی برای او پیش رفت که این اتفاق رخ نداد. حضور شفر در روزهای ابتدایی نیز خیلی به او کمکی نکرد تا این بازیکن تبدیل به چهرهای نیمکتنشین در استقلال شود. جدا از این مسائل، اتفاقاتی برای باشو کوچک بوشهری رخ داد که فوتبال او را تحت تاثیر قرار داد. قائدی بهعنوان یک پدیده به استقلال تهران پیوسته بود ولی خب مثل بسیاری از جوانان فوتبالیست اسیر جو حاکم در باشگاه شد و راهی رفت که برگشت از آن بسیار سخت بود. اولین اقدام او در ابتدای سرمربیگری شفر در استقلال رقم خورد که البته برخلاف برخی از مربیان ایرانی، این مربی خارجی، قائدی را تنبیه کرد. اعتراض مهدی قائدی به بازی نکردنش در ترکیب استقلال مقابل فولاد سر و صدای زیادی به پا کرد و سرمربی استقلال در آن زمان اعلام کرد که این بازیکن جوان حق حضور در تمرینات بزرگسالان را ندارد اما باشوی کوچک ما که در سن حساسی هم قرار دارد، با وجود اینکه تصور میکردیم از این ماجرا درس گرفته است هک شدن صفحه اینستاگرامش، باز هم او را تیتر یک رسانهها کرد. روزی که صفحه اینستاگرام مهدی قائدی مایه رسوایی شد همان اندازه که سوژه هواداران پرسپولیس شد همان اندازه هم تاسف هواداران استقلال را برانگیخت. فقط چند ساعت کافی بود که کار به آنجایی کشیده شود که مهدی قائدی فراموش شود و نام ناصرمحمدخانی، شیث رضایی، محمد نصرتی سپر دفاعی هواداران استقلال شود.
مهدی سعی کرد با درخشش در بازی با پارس جنوبی خود را به شفر و همه هواداران استقلال ثابت کند. البته او این کار را بهخوبی انجام داد ولی اینبار هم مهدی قدر این موقعیت را ندانست و خود را در گودالی انداخت که بیرون آمدن از آن بسیار دشوار است. تصادف با ماشین آن هم در بوشهر شاید بدترین اتفاقی بود که میتوانست برای مهدی قائدی آن هم در زمانی که داشت خودش را بار دیگر ثابت میکرد، رخ بدهد. این اتفاق افتاد و مهدی یکی از بهترین دوستانش را در این سانحه رانندگی از دست داد. قصه باشو کوچک ما حالا وارد فاز جدیدی شده است که شاید بر آینده او تاثیر زیادی بگذارد. همانطور که میدانید در مورد اینکه چه کسی راننده ماشین بوده تا به امروز خبرهای زیادی آمده است ولی هیچکدام را نمیتوان بهعنوان یک سند معتبر دانست. راننده چه مهدی قائدی باشد چه نباشد، فرقی به حال او نمیکند.
اگر کم و بیش هم لیگ آزادگان را در فصول گذشته دنبال کرده باشید با ستاره نوپای فوتبال ایران آشنا شدهاید، با مهدی قائدی. اینکه امروز مهدی قائدی را همقواره یک ستاره میدانم اغراق نکردهام یا اصلا و ابدا اسیر جو مرسوم در ورزش ایران نیستم. مهدی قائدی آنچنان درخشیده بود که با یک نگاه سرسری هم میشد، زمانه را به نام او سند زد. مهدی قائدی تبدیل شده بود به یک بازیکن ممتاز در لیگ آزادگان. نشان به آن نشان که یک الف بچه آنقدر سرشار از نبوغ بود که دو غول پایتخت را شیفته خود کرده بود. قائدی آنقدر درخشان بود که حتی چند دقیقه کوتاه بازی در لیگ برتر با پیراهن استقلال او را در دل هواداران آنچنان جا کرد و برای او در آبادان بنر زدند «زود برگرد» و هربار در استادیوم آزادی (!) بیشتر از کاپیتان و عقاب و مربی محبوبشان تشویق شد. هوش بالای مهدی قائدی، دریبلهای خیابانیاش، بازی بدون توپ، سرعت و استارتهای انفجاری و حرکات هدفمند از مهدی قائدی یک ستاره به تمام معنا ساخته بود.
ولی حالا او بهجای درخشش در زمین فوتبال، به درخشش در تیترهای رسانهها روی آورده است. واقعا چرا بازیکنی به این جوانی باید دچار چنین وضعیتی شود؟ آیا مهدی مقصر اصلی همه این اتفاقات است؟ مسلما اینطور نیست و باید باشگاه بزرگ استقلال و بزرگان آن را هم مقصر بدانیم. امروز باشگاه استقلال سکوت کرده است و طبق سنت از فاجعهای که میتوانست با کمی تدبیر از وقوع آن جلوگیری کند شانه خالی میکند. به یاد دارم که مهدی رحمتی، کاپیتان اول استقلال میگفت که «من پدر بازیکنان جوان تیمم هستم چون سن و سالم این است» ولی اقای رحمتی شما چطور پدری هستید که نمیتوان فرزندتان را به راه درست هدایت کنید.
کاپیتان رحمتی چه پدریای برای مهدی قائدی کرد آن هم درست در روزی که مهدی قائدی تمرین استقلال را به سخره گرفته بود؟ در آخر در خطاب به مهدی قائدی میگویم: نگاهی به زندگی بیحاشیه و راحت حسین ماهینی، مدافع بوشهری پرسپولیس تهران بیاندازید. او شاید در سن تو به لیگ برتر نرفته است ولی خوب میداند که چطور میتواند در چنین فضاهایی زندگی کرد. بهتر بود که قبل از اینکه به باشگاه بزرگ استقلال بروی، از او مشاوره میگرفتی. نمیدانم مشاورت کیست ولی این را خوب میدانم که او تو را به تباهی میکشاند. آقا مهدی اینکه در این سن در تیم بزرگسالان استقلال بازی کنی، آرزوی هزاران جوان ایرانی است ولی تو تاکنون نتوانستهای که قدر این فرصت را بدانی. اگر ماجرای مجاهد خذیراوی نشنیدهای حتما از اطرافیانت درباره او سوال کن.
فصل برای مهدی قائدی تمام شده است. اگر او بخواهد همچنان از اشتباهات گذشتهاش درس نگیرد، فوتبالش را تمام شده میدانم، شبیه به روزی که مجاهد خذیراوی را سلاخی میکردند و یا شبیه به روزی که پیام صادقیان روبهروی میثم زمانآبادی اشک میریخت.