مهشاد لسانی:
شهرام مکری از آن دست کارگردانهایی است که استاد بههم ریختن ذهن مخاطب است. آن هم با فضاسازی، با خلق دگرجاها و مشاغل مختلفی که فقط به یک ذهن خلاق میرسد و هر کسی قادر به آفرینششان نیست. او از هر آنچه که در چنته دارد، استفاده میکند و الحق خوب از پس ساختن چیزی که در ذهن دارد، بر میآید. در مصاحبهای که چند وقت پیش از او خواندم، گفته بود که شیفته سبک مووی اسلشر است.در این سبک فیلمها که زیرمجموعه(subgenre) فیلمهای ترسناک است، مقتولین متعددی وجود دارند که همه با سلاحی چاقو مانند کشته میشوند.
پلات داستان: نام «هجوم» انتخاب خوبی برای فیلمی با فرم و تکنینکی است که شهرام مکری خلقش کرده. یک فیلم با فضایی سرد و سیاه و آدمهایی با چشمهای وقزده و لاغر و شبیه بههم که در همان سکانس اول روی صندلی سینما میخکوبت میکنند. «علی» متهم به قتل «سامان» است و داستان از جایی شروع میشود که سه مامور اداره آگاهی که هر سه، جناب سروان هستند و هیچکدامشان از نظر مرتبه شغلی بر دیگری برتری ندارد (و یکیشان میلنگد و بیمار است و سیگار میکشد تند و تند) برای چندمینبار به ورزشگاهی کثیف و تاریک با دالانها و زیرزمینهایی کمنور میآیند تا صحنه قتل سامان را برای چندمینبار بازسازی کنند و از قاتل اعتراف بگیرند. «علی» دچار یک نوع رکود و رخوت و خستگی است. خستگی او کاملا در میمیک صورت، بهخصوص در چشمها و حتی میتوان گفت در زبان بدنش (gesture).
آشکار است او از بازیهای زمانه خسته است و از اینکه مجبور است برای صدمین بار صحنه قتل را بازسازی کند، مضطرب است و احساس گناه میکند. علی شخصیتی دوستداشتنی و مظلوم دارد اما رفتهرفته خود به یکی از مزدورانی بدل میشود که خون اعضای گروه ورزشی را مثل یک خونآشام توی شیشه میکند. سامان یک شخصیت ابزورد است که هیچ فرقی با جانشینش که یک دختر کم و سن و سال و بینام است، ندارد. در آخر داستان معلوم نمیشود که او واقعا وجود دارد یا فقط در ذهن علی زندگی میکند؟ اما این علی است که وجود خارجی دارد و به علیت و استدلال میرسد و مرتکب قتل میشود و کاملا آگاه به کنش و واکنشهایی است که در درون و برونش اتفاق میافتد. در فیلم مکری، همه بیماری دارند و رازی پنهان. رازی که به وهمآلود بودن فضای داستان کمک کرده است. زن مامور آگاهی بیمار است و در بستر خوابیده اما مشخص میشود که مشکل از خستگی او نیست و راز هولناک دیگری در بالین او پنهان است.
تحلیل: این فیلم در وهله اول جنایی بهنظر میآید اما در واقع المانهایی دارد که طعنهزدن به وضعیت موجود جامعه را تداعی میکند و اندکی «اندیشه محور» است؛ اندیشهای که بیکم و کاست میتوان آن را به تمام موقعیتهای موجود میان مردمان روی زمین و جوامع تعمیم داد. بُعد اجتماعی این فیلم بسیار واضح و روشن است. گروهی مستعمره چند نفر هستند که آن چند نفر از نظر تفکر، ذهنیت و ظاهر فرقی با هم ندارند و هر کدام میتوانند جای دیگری باشند و همانطور به زندگی ادامه دهند. چه اینکه میبینیم دختری که در چمدان میرود، بهراحتی میتواند خودش را جا کند و وقتی بیرون میآید میتواند یک سامان خونخوار دیگر باشد. آنچه در فیلمهای مکری به چشم میآید و معادله فیلمسازیاش را بسیار جذاب میکند، آن است که فردیت در بطن گروه حل شده و جنسیت مطرح نیست و از این رو میشود گفت که هجوم یک فیلم فراجنسیتی است و بیشتر به انسانیت پرداخته شده تا قابلیتهایی که هر جنس میتواند در مواقع مختلف از خودش بروز دهد. در نیتجه فیلم هجوم بیشتر انسانمحور است تا جنسیتمحور.
ژانر: اگر بخواهیم از منظر نظر دیگری به آن نگاه کنیم، این فیلم میتواند یک اثر سورئال باشد. اثری فراواقعی که با چند المان و رمزگشایی میخواهد حرفی را بهعنوان پیغام به ما برساند که بسیار ارزشمند است. حرفی که شاید در ذهن هر مخاطب، بنا به شرایطش، جور دیگری برداشت و تعبیر شود.
تکنیک: موتیفها یا همان عناصر تکرار شونده بسیار بجا و با ظریفکاری خاص در بطن داستان فیلم نشسته است و انگار فیلمساز گلهای ریز داخل داستان را با رنگهایی شفاف در قابی بزرگ نقاشی کرده و کنار هم با مهندسی خاصی چیده است.
نحوه روایت: نکته دیگری که در فیلمهای مکری قابل توجه است، حرکت دوربین است. در فیلم قبل او «ماهی و گربه» حرکت دوربین دایرهوار بود و همین روایت را از حالت خطی درآورده بود. هر چقدر دایره بزرگتر میشد، روایت به سوی پیچیدگی بیشتری میرفت. در فیلم جدید او بهنام «هجوم» نیز بازیهای دروبینی به بر هم زدن روایت خطی فیلم کمک کرده و تکنیک جدیدی خلق میشود. تکنیکی که در وهله اول ظاهر امر و ماجرا را نشان میدهد و بعد میچرخد و گرههای ریز روایت را که در پس ماجرا وجود دارد، برای مخاطب باز میکند.گ
رمزگشایی: رمز گشایی از المانهای موجود در فیلم در سکانسهای پایانی به غیرمستقیمترین شکل ممکن اتفاق میافتد: با نورپردازی و دیالوگ. جایی که سامان میگوید : «اینور با اونور فرقی نداره!» مچ کارگردان برای مخاطب باز میشود و همین کشف، روند تماشای فیلم را دلچسبتر میکند.
بازیگران: بازیگری که بتواند بدون ذرهای خستگی 90 دقیقه «یک تک» روی پا باشد و نقشبازی کند، فقط میتواند بازیگر تئاتر باشد. «عبد آبست» در نقش علی و «بابک کریمی» در نقش جناب سروانی که اسم ندارد و «الهه بخشی» که جانشین سامان است، هر کدام در نقش خود خوش درخشیدند و ظاهر کاریزماتیکشان به پیچیدگی و نحوه روایت فیلم بیشتر دامن زد و آن را مثل یک مروارید متبلور کرد. آرامش درونی عبد آبست کاملا با نقشی که برای او انتخاب شده بود، همخوانی داشت. دقیقا همان بازی را ارئه داد که از او در بطن فیلم انتظار میرفت. تکتک بازیها و بازیگردانی فیلم جذاب بود و میشد از میمیک صورتها و زبان بدن بازیگرها قصه را گرفت، حتی بدون آنکه دیالوگ بگویند یا حرفی بزنند.
سخن آخر: سینمای مکری یک سینمای نوظهور و جدید است با فرمها و تکنیکهای نوین. به قولی سینمای او، خاص خودش است که بسیار آتیهدار بهنظر میآید و تا توانسته از کلیشه و فانتزی دوری کرده. فیلمهایش باید بیش از این دیده شوند و به نقد و بررسی گذاشته شوند. ممکن است سینمای عامهپسند نباشد اما اهالی سینما را راضی از سالنهای سینما بیرون خواهد فرستاد. ذهن او ریاضیات، معماری و هنر را توامان دارد.