بامداد جنوب- اعظم اسعدی:
صحبت از علیرضا پنجهای است. شاعر، روزنامهنگار، نظریهپرداز و منتقد ادبی که تاکنون شعرهایش به زبانهای فرانسه، آلمانی، سوئدی، ایتالیایی، عربی، ترکی، کُردی، گیلکی و چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده است. شاعری که چهار دهه از عمر شاعر بودنش میگذرد. در نشستی بههمراه علیرضا پنجهای و برخی از شاعران صحبتهای جمع پیرامون شعر امروز به سرقتهای ادبی رسید. بر آن شدم تا به سهم خود دست به کاری زنم. باری، نمیدانم بر این روند از شعر امروز چه نامی میتوان گذاشت؟ قرابت؟! توارد؟! و یا سرقت ادبی؟! از «تمام سلولهایم انفرادی است» سروده علیرضا پنجهای شروع میکنم. شعری که در پنجمین کتاب شاعر با نام «عشق اول» چاپ شده است.
کریسمس پابرهنهها؛ «تمام سلولهایم انفرادی ست/ من حق ندارم/ تمام راه بیراهت بگویم/ امشب خدا حتما به زیرشیروانی سر میزند/ امشب برف میبارد/ به کاجهای رنگارنگ بالادست نگاه! (علیرضا پنجهای، عشق اول). بعدتر در شعر شاعران جوانتر به «سلولهای انفرادی» میرسیم که با وجود آگاهیشان در سایتها و نشریات معتبر و چه بسا کتابهایشان نیز چاپ شده است و جالب آنکه به این برداشت یواشکی هیچ اشارهای نشده است. برای نمونه اشاره میکنیم به شعری از خانم «آ.م» و چند شاعر دیگر: «صندلیها عمق ندارند/ در خودم مینشینم/ و گریه میکنم/ راهی برای دوست داشته شدن نیست/ تکتک سلولهایم انفرادی شدهاند.../ م.ق: «به انفرادی سلولهایم برمیگردم/ ممکن است این حبس ابدی باشد» و اما در نشست شاعران بود که شاعر یکه خورده وقتی متوجه سرقتی دیگر از «سلولهای انفرادی» از سوی «حسین جنتمکان» شد. جالب است که در تمام متنهای سرقتی تنها نقطه ثقل و قوت شعر معطوف به همین تعبیر شاعرانه میشود و بقیه مصاریع و سطرها از کیفیت معمولی برخوردارند. حسین جنتمکان که تاکنون چندین مجموعه شعر منتشر کرده است؛ غزلی را با این مصراع ادامه میدهد: «انفرادی شده سلول به سلول تنم» که توسط خوانندهای به نام حمید هیراد اجرا شده و هیچ ردی از علیرضا پنجهای هم در رفرنسها مشاهده نمیشود.
هنگامیکه از پنجهای سوال میشود چرا در این زمینه اقدامی نمیکنید؟ در جواب میگوید: سرقتی است که شده اما خب، حلالیت و جبران مافات نیز خوب چیزی است. در مملکتِ با این همه اختلاس و پیگیری نکردن هزار میلیارد اگر دو تا کلمه به شعر ما ناخنکی زده بشود که دزدی نیست (تلخندی میزند) حالا واقعا گیرم طرح شکایت کنم که چه؟ برای چند تن؟ در میان کسانی هم هستند که کلا از ابتکارات و بدایع ما در شعر کلاسیک استفاده میکنند و مدام دنبال افراد مهم میگردند و عکس میگیرند با ایشان و در فضای مجازی میگذارند و طرفِ مقابل، هم بی آنکه در جریان رندی ایشان باشد، این ابتکار را به نام او لابد در ذهن ثبت میکند؛ یعنی با این همه مطلب و مصاحبه و کتاب تا حالا با عنوان «شعرتوگراف» مواجه نشدهاند که تقلید از آن را در اثر فلان رباعیساز نقطه اوج کارش میبینند و به او نمیگویند ابتکار این نوآوریها مال کس دیگر است اما خب کاربردش در شعر شما جای تقدیر دارد.
او در ادامه تصریح میکند: جریان ناخنک زدن و سرقت از کارهای شخص من از اواخر دهه شصت شروع شده است. سال ۶۹ فلان مستندساز جوان آن موقع و گنده شده در اکنون «مهرداد. الف» از شعر «گل سرخ» من فیلم درست کرد و از سوئیس یا اتریش جایزه برای محتوا گرفت کلی جایزه نقدی و من اما شکایتی نکردم. در مجله فیلم مهر یا آبان ۱۳۶۹ آمده شرح فیلم کوتاه وی با نام «تاریخ او» با خواندنش پی میبرید که کل ماجرا کاملا شبیه این شعر است و من حتی حدس میزنم او در انزلی این کتاب را از کتابفروشی مستندساز مطرح، فرهاد مهرانفر فراهم آورده باشد.
شعر «گل سرخ»: «گلسرخی در باغچه پرپر شد/ و کودکی پرپر گلهای باغچه را/ لای کتاب تاریخش به یادگار گذاشت». این شعر تاریخ 1357 را ذیل خود دارد و در کتاب «همنفس سروهای جوان» که در سال ۱۳۶۶ منتشر و در برگزین 10 کتاب اخیرم با عنوان «تو را بهاندازه تو دوست دارم» نیز بازنشر شده است. شاعر از شاعرانی چون م.ق، ع.ع و گ. م نیز نام میبرد و میگوید کدامیک را بگویم. میگویم خب اسمشان را بهطور کامل ذکر کنید، میگوید بگذارید بهشان وقت داده شود؛ چون برخی استعداد خوبی دارند چهبسا پس از مدتی سر عقل بیایند و به داشتههای خود بسنده باشند. علیرضا پنجهای در خاتمه خاطرنشان کرد: اگرچه بداخلاقی ترویج یافته اما شده به ایما و اشاره لااقل به گوش ایشان برسد قبح کار تا بلکه در رکود روند سرقت، احتیاط را جانشین افسارگسیختگی سرقت کند. به امید آن روز.
در پایان یادآوری میشود، انتظار میرود، شاعران جوان به همان سان که به نوآوری در شعرشان اهمیت میدهند به همان اندازه باید به اخلاقمداری نیز توجه کنند، چون سود جستن از اصطلاحات و ترکیباتی که ساخته یک شاعر دیگر است، در کلامشان شاید به لطف سرودههایشان بیفزاید اما بدونشک این امر ناپسند جایگاه شاعری آنها را تحت شعاع قرار میدهد.