bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۱۶۹۳
تاریخ انتشار: ۲۲ : ۱۴ - ۰۱ خرداد ۱۳۹۷
نوشتن در مورد تحولات منطقه و جهان هر چند شیرین و جذاب است و معمولاً خواننده این مطالب از افراد بسیار علاقمندی هستند که خود نیز اهل تدقیق و تحلیل هستند، اما واقعیت آن است که این نوشتن وقتی پایه محکمی نداشته باشد، موجب بدنام شدن نویسنده می‌شود.
کریم جعفری:
نوشتن در مورد تحولات منطقه و جهان هر چند شیرین و جذاب است و معمولاً خواننده این مطالب از افراد بسیار علاقمندی هستند که خود نیز اهل تدقیق و تحلیل هستند، اما واقعیت آن است که این نوشتن وقتی پایه محکمی نداشته باشد، موجب بدنام شدن نویسنده می‌شود. دو روز پیش بنده در این مکان یادداشتی تحلیلی در مورد روابط ایران و روسیه بر پایه تحولات سوریه و همکاری‌های مشترک نوشتم که بازخوردهای بسیار متفاوتی داشت. 
بارها نوشته و تاکید داشته‌ام که بنده یک روزنامه‌نگار ساده بوده، نه ادعایی دارم و نه پست و مقامی و نه حتی شغل دولتی. دستم در جیب خودم است و برای وطنم، مردمی که دوستشان دارم می‌نویسم، هیچ وقت هم ادعا نکرده‌ام که همه‌چیز را می‌دانم و برای نوشتن یک مطلب باید کلی مطالعه، فکر، تجزیه و تحلیل کنم تا در نهایت انگشتانم بر صفحه کلید بچرخد و کلمات سر هم شوند. وقتی بازخورد مطالب را می‌بینم و جالب‌تر آنکه مشاهده می‌کنم خوشحال می‌شوم که بالاخره حرفی که زده‌ام، مورد پسند بوده که خوانده شده، فوروارد شده و در نهایت هم توسط عده‌ای سرقت شده و گروهی دیگر هم با آن اسکی می‌روند. 

در مورد یادداشت قبلی که نوشتم یکی دو نکته را ابتدا عرض کنم، نخست آنکه هدف از آن نوشته پخمه نشان دادن خودمان نبود و نیست. برخی از دوستان جوانی که بسیار پرشور هستند می‌گفتند ما را ناامید کردی! ایرانِ ما روزهای سخت‌تر و دردناک‌تر از امروز را هم پشت سر گذاشته است و باید توکل کرد که این بحران‌ها را هم پشت سر بگذاریم. بنده چندان به تقدیرگرایی در عرصه مدیریت اعتقاد ندارم و بر این باور هستم که فقط با مدیریت صحیح زمان، مکان، تشخیص دقیق منابع و استفاده به‌موقع از آن می‌توان موفق بود. کسانی که سرد و گرم سیاست را چشیده‌اند معنی این حرف را خوب می‌دانند. کشوری که می‌خواهد مستقل باشد و به کسی باج ندهد، گرفتار هزاران مشکل در دهکده جهانی امروز می‌شود. بنابراین در این مورد همانگونه که تاکید شد، باید با دقت مدیریت کرد و حواس‌جمع بود.

نکته دیگر را هم در مورد دیدگاه وزیر امور خارجه روسیه باید مورد اشاره قرار دهم که گفته بود: «امیدوارم خروج ترامپ از برجام در راستای حمله به ایران نباشد.» بنده نوشتم که روسیه به امریکا برای حمله به ایران چراغ سبز نشان داده است، چرا که می‌خواستم بدبینانه‌ترین موضوع در روابط تهران مسکو را ارائه دهم. اما یک واقعیتی را باید مورد تاکید قرار دهم و آن نیز وحشت چین و روسیه از حمله امریکا به ایران است. در عرصه امنیت راهبردی پکن و مسکو، تهران خط مقدم نبرد با امریکا و غرب است. همانگونه که حزب‌الله، سوریه و عراق خط مقدم ایران به شمار می‌روند، چینی‌ها و روس‌ها بر این باور هستند که اگر امریکا به ایران حمله کرد و موفق به اشغال این کشور شد، نبرد بعدی در مرزهای آنها صورت می‌گیرد. امریکایی که امروز در تمام کمربند حیاتی این دو کشور حضور دارد و فقط ایران توانسته با مقاومت خود یک خلأ را به وجود بیاورد که امریکایی‌ها توان عبور از آن را ندارند. 

بنده چندی پیش یادداشتی نوشتم در مورد نظم نوین جهانی که برخلاف تصورم خیلی هم با استقبال دوستان مواجه شد، فرصت نشد آن تحلیل را ادامه دهم. برای آن تحلیل چارچوب‌هایی از 20 سال پیش همواره مدنظرم بوده که هر چه زمان به جلو می‌رود، می‌بینم بیشتر به حقیقت می‌پیوندد. برای اولین بار این چارچوب را که احساس می‌کنم امریکا برای نظم مدنظر خود و کنترل اقتصاد جهانی باید آن را همواره در دسترس، تیررس و اگر هم شد اشغال داشته باشد، می‌نویسم و بعد هم نظر دوستان را در این مورد جویا خواهم شد. از زمان حمله به برج‌های دوقلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک، همه بر این باور بودند که این اقدام تروریستی ساختگی بوده و سازمان‌ جاسوسی امریکا پشت ماجرا قرار داشته‌اند، موضوعی که با توجه به حرکت‌های بعدی امریکا نشان از واقعی بودن آن داشت، هر چند برخی با آن مخالف هستند. 

امریکا برای اجرای نظم نوین جهانی خود، نیاز به کنترل چهار نقطه یا منطقه دارد که در صورت حضور دائمی و نهایی در آن می‌تواند همه سیاست‌های خود را در جهان اجرایی کند. این چهار نقطه در دو خط شرقی و غربی در آسیا کشیده شده‌اند. نخست خط میان تنگه باب‌المندب و خلیج مالاکا است و خط دوم هم از شمال قفقاز و به‌عبارت دقیق‌تر از گرجستان تا قرقیزستان کشیده شده است. امریکا چند دهه است که در خط جنوبی حضوری پررنگ نظامی دارد. پایگاه نظامی امریگا در جزیره سن‌دیه‌گو در اقیانوس هند، پایگاه نظامی این کشور در جیبوتی و حضور نظامی در کشورهای جنب شرق آسیا مانند تایوان، فلیپین، تایلند، سنگاپور و کمک به این کشورها برای دعوای سرزمینی با چین در این راستا صورت می‌گیرد. امریکایی‌ها در صورت بروز هر جنگی خیلی ساده می‌توانند تجارت چین و هند را در این منطقه مختل کنند، اینکه چینی‌ها در جیبوتی پایگاه نظامی زده و جزایر اسپراتلی را می‌خواهند، برای مقابله با همین سیاست است.

اما در محور شمالی، ارتش امریکا تنها زمانی توانست وارد آسیای مرکزی شود که بهانه‌ای بنام جنگ با تروریسم را علم کرد. پایگاه ماناس در قرقیزستان که با فشار روسیه، چین و ایران تعطیل شد، در واقع آخرین تلاش‌های واشنگن برای حضور در این منطقه راهبردی برای اشراف بر پایگاه‌های موشکی، اتمی، مراکز مهم نظامی چین در غرب این کشور و همچنین اشراف بر مراکز دوردست نظامی روس‌ها در قلب این کشور بود. در گرجستان نیز آنها با پیشروی به سمت شرق ناتو و عضویت گرجستان سعی کرده‌اند تا مشروعیت بین‌المللی کسب کنند. جنگ داخلی گرجستان که برای کنترل دو استان آبخازیا و اوستیای جنوبی روی داد در واقع تلاش مشترک غرب برای حضور بر بلندی‌های قفقاز بود تا بتوانند روس‌ها را در همه شمال قفقاز تا ساحل دریای مازندران که مهمترین صنایع سنگین این کشور در آنجا حضور دارد، رصد کنند. خشونت روس‌ها در جنگ گرجستان، در واقع ناشی از درک این سیاست بود تا غربی‌ها با احتیاط بیشتری رفتار کنند.

امریکایی‌ها امروز برای کنترل این دو نقطه با دردسرهای بسیاری مواجه هستند. چینی‌ها با درک این مساله که نیروی دریایی امریکا به دلیل داشتن پایگاه بزرگ و دائمی مانند دیه‌گوگارسیا می‌تواند در هر برخوردی تجارت این کشور با اروپا و افریقا و حتی آسیای غربی را دچار اختلال کند، تلاش کرده با سرمایه‌گذاری ده‌ها میلیارد دلاری بار دیگر جاده ابریشم زمینی را احیا کند. در واقع آنچه که در یادداشت چرا در سوریه حضور داریم مورد تاکید قرار دادم، بخشی از همین پروژه راهبردی است که چینی‌ها پس از خارج کردن امریکایی‌ها از آسیای مرکزی تلاش دارند از طریق خاک این کشورها به دریای مدیترانه دسترسی پیدا کنند. امریکایی‌ها نیز با درگ این موضوع، می‌خواهند با اشغال بخش‌های شرقی سوریه و همچنین ناآرام نگه داشتن عراق مانع از تحقق چنین مساله‌ای شوند. این موضوع چنان برای استراتژیست‌های امریکایی اهمیت دارد که حاضرند برایش جنگ راه بیندازند.

در حالی که امریکایی‌ها از قرقیزستان رانده شدند، تلاش دارند تا با تداوم حضور خود در افغانستان و تقویت زیرساخت‌های لجستیکی بر رفتارهای چین تاثیر بگذارند و در هر جنگی در آینده بتوانند اقتصاد چین را به خطر انداخته و مانع از تجارت این کشور با غرب آسیا، شمال افریقا و اروپا شوند. در حال حاضر چین در دریا به صورت کامل در محاصره متحدان امریکا قرار دارد و همه امید این کشور برای شکستن این محاصره، حضور در جزایر اسپراتلی در فاصله چند صد کیلومتری از خاک سرزمینی خود است، چینی‌ها به همین دلیل در یک دهه گذشته بزرگ‌ترین و جدیدترین ناوگان دریایی آسیا را تشکیل داده که پس از به آب اندازی سازه‌های در دست ساخت، به لحاظ عددی پس از امریکا در مرتبه دوم قرار می‌گیرند. با این همه، چینی‌ها هیچ امیدی ندارند که بتوانند از پس نیروی دریایی کره جنوبی، ژاپن، تایوان، امریکا، فلیپین و حتی تایلند بر بیایند. 

امریکایی‌ها نیز برای دسترسی به افغانستان، نیاز به آسمان پاکستان و ایران دارند. پاکستانی‌ها متحد راهبردی چین در رقابت با هند به‌شمار رفته و از رفتارهای امریکا در برابر خود ناخرسند هستند. یکی از دلایلی که امریکایی‌ها دنبال تغییر رژیم در ایران رفته، ناامیدی آنها از همراه کردن تهران با خود است. آنها دنبال آن هستند تا نظامی مانند پهلوی در ایران بر سر کار بیاید که هیچ نیازی به حضور نظامی در افغانستان، کشورهای حوزه خلیج‌فارس، عراق و ترکیه نباشد، چرا که اگر ایران باشد، بر همه این مناطق اشراف داشته و در ضمن چینی‌ها نمی‌توانند از مسیر ایران به مدیترانه و روس‌ها هم نمی‌توانند به اقیانوس هند و کشورهای جنوب آسیا دسترسی داشته باشند. 


برچسب ها: سرمقاله ، اقتصاد ، جهان
نام:
ایمیل:
* نظر: