bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۱۷۷۱
تاریخ انتشار: ۴۶ : ۱۸ - ۰۸ خرداد ۱۳۹۷
توصیه مریم ایلخانه به علاقه‌مندان به نویسندگی:
مطالعه کنید؛ مطالعه هدفمند و نه پراکندهبامدادجنوب:
مریم ایلخانه در خصوص دوره‌های داستان‌نویسی سیامک گلشیری و چگونه نویسنده شدنش می‌گوید: «در سال 1384 به توصیه دبیر ادبیات دوران دبیرستانم خانم عاطفه فندرسکی عزیز، در کلاس‌های داستان‌نویسی جهاد دانشگاهی که آن زمان در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار می‌شد، ثبت‌نام کردم. این دوره و البته دوره‌های متعددی را با جناب استاد سیامک گلشیری گذراندم. در یادگیریِ داستان‌نویسی، مهم‌ترین بخش رساندن ایده به داستان است. حالا که فکر می‌کنم، می‌بینم فردی صبور باید تا این مسیر را پا به‌پای شاگردانش طی کند و در پایانِ این دوره که گاه ممکن است سال‌ها به طول بینجامد بگوید: «خب. این داستان شد» یا «دیگر امضای خودت را پیداکرده‌ای». من این مسیر را مدیون صبوری و هوشمندی استادم آقای گلشیری هستم. پس از او، در دوره‌های رمان‌نویسی استاد حسین سناپور هم شرکت کردم و در محضر وی نیز بسیار آموختم و اما بهره‌ای که از تجربه بی‌مانند اساتیدی چون ناصر تقوایی و محمد چرمشیر بردم، کاملا متفاوت است. این دو دوره را با عناوین فیلمنامه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی در موسسه «کارنامه» گذراندم اما موهبتی که نصیب من شد چیزی سوای فیلمنامه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی بود و نبود. بود، چون در این دو دوره صحیح نوشتن را یاد گرفتم. یاد گرفتم داستان، در واقع تراوش دانسته‌های توست و طبیعی است که از کوزه خالی چیزی برون نخواهد تراوید. یاد گرفتم شاید بتوان بعد از خواندن دو رمانِ خوب یک داستان کوتاه خوب خلق کرد. یاد گرفتم نویسنده نمی‌تواند در یک اتاق خود را محبوس کند و فقط رمان بخواند و انتظار داشته باشد محصول این شیوه زندگی یک داستانِ خوب و ماندگار باشد. یاد گرفتم نویسنده باید تاریخ بداند. سیاست بداند. فلسفه بداند. اسطوره‌ها را بشناسد و با مردم زندگی کرده باشد و سوا نبود، چون اساسا فیلمنامه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی دو قالب هستند. باید اول اصول صحیح نوشتن را دانست که بتوان در این دو قالب مواد اولیه خوب ریخت تا محصولی که به‌دست می‌آید، تاریخ‌مصرفی کوتاه نداشته باشد و جایگاه خود را در میان سایر محصولات مشابه پیدا کند و مهم‌ترین بهره‌ای که از آموختن در محضر این دو استادِ تکرار نشدنی بردم، صیقل خوردن قلمم بود». قسمت نخست گفت‌وگوی ما با این نویسنده صاحب اثر در شماره 947 روزنامه منتشر شد. اینک شما را به خواندن بخش دوم و پایانی این گفت‌وگو دعوت می‌کنیم.  

از دید شما، ادبیات فعلی ایران در چه جایگاهی ایستاده و به کدام سو می‌رود؟ خاصه شعر و رمان و ترجمه!
با نگاهی گذرا به منحنی سرپایینیِ مطالعه و مقایسه آن با تعداد رو به رشد نویسندگان و شعرای نسلِ جدید، به‌سادگی می‌توان به پاسخ اسفبار این سوال رسید. چطور می‌شود کتاب نخواند و نویسنده شد؟ شاعر شد؟ متاسفانه این تنبلی انگار مسری است و به ادبیات ما محدود نمی‌شود. در هنر هم همین است. در سیاست هم همین... جوان همیشه جویای نام بوده. دوست دارد دیده شود. شنیده شود اما همه‌چیز را در یک‌زمان کوتاه می‌خواهد به دست بیاورد. همه‌چیز شده فست‌فودی. نامِ خواندنِ متن‌های یک‌بندی تلگرامی را می‌گذارد مطالعه اما این ریزه‌خوانی‌ها جز آشفتگی ذهنی و به‌هم ریختن تمرکز نتیجه‌ای ندارد. این کجا که من کتاب 15 گفتار مجتبی مینوی را دست بگیرم، بخوانم، به هر نامِ ناآشنا که می‌رسم، بروم تحقیق کنم به جواب سوالم برسم، دوباره بازگردم و همان کتاب را ادامه دهم؛ ناخنک زدن‌های اینترنتی کجا؟ مطالعه تاریخ بیهقی که انصافا گنجینه‌ای از لغات است، مرا نویسنده می‌کند یا لمیدن روی مبل و ظرف سه دقیقه، خواندن بخشی از همان کتاب لابه‌لای کلیپ‌های طنز و فکاهه‌ها و اخبار سیاسی و ورزشی و...؟ این‌که می‌پرسید ادبیات ما کجاست و به کجا می‌رود، کاملا پیداست. ما وضعیت خوبی نداریم. خواندن و صحیح خواندن را یادمان رفته، یا اصلا یادمان نداده‌اند.

ظاهرا مجموعه داستان «من هنوز بیدارم» با بازخوردهایی میان منتقدان روبه‌رو شد. فارغ از بحث ارزش‌گذارانه، این موضوع را حاصل چه دلایلی می‌دانید؟
بله. تعدادی از دوستان این مجموعه را تاریک و سیاه خواندند. غالب داستان‌های این مجموعه محصول دوره‌ای خاص از زندگیِ من هستند. شاید این نوع نگاه من در آن دوره باشد که روی داستان‌ها تاثیر گذارده است اما این‌که برخی به استفاده از موضوعاتی مشخص مانند عشق و خیانت اشاره داشتند، باید بگویم بر اساس نظریه ژرژ پولتی به‌طور کل 36 وضعیت نمایشی یا داستانی وجود دارند که می‌توان در حوزه آنها داستان نوشت. پس دستِ نویسنده میان این 36 وضعیت باز است تا بر اساس نگاه و دغدغه‌هایش پیرامون یکی از این موضوعات داستان بسازد اما هیچ دو نویسنده‌ای نمی‌توانند نگاهی یکسان به یک موضوع داشته باشند و هیچ دو داستان با موضوعی مشترک هم نباید تابع یک تکرار باشند. نگاه من به عشق با نگاه نسرین قربانی فرق دارد؛ چون من او نیستم و او من نیست. همچنین وقتی من از در دو داستان به خیانت اشاره می‌کنم، نباید دچار تکرار بشوم چون به‌طور قطع شخصیت‌های این داستان باید از داستان دیگر متمایز باشند. خوشبختانه بسیاری از مخاطبان نیز به نکته اذعان داشتند که در هیچ‌یک از داستان‌ها راوی به تکرار نیفتاده و موضع‌گیری جنسیتی از جانب نویسنده در مورد آثار این مجموعه رد است.

به‌شخصه چه ساز و کاری برای تقویت اصحاب رسانه، خاصه مطبوعات (ادبی-هنری) در نظر دارید؟ آیا توجیهی برای الزام به تقویت این بخش دارید؟
به‌طور قطع باید تقویت بشود. ما در قرنی زندگی می‌کنیم که جامعه با سرعت عجیبی رو به نو شدن دارد. استفاده از سیستم‌های کهن در رسانه سبب دوری مخاطب از آن فضا و روی آوردن به فضاهایی می‌شود که از تنوع بیشتری برخوردارند. در این زمینه شاید دست رسانه‌های صوتی و تصویری بازتر از مطبوعات باشد اما این حوزه هم می‌تواند با استفاده از طرح‌های نوین و ایده‌های خلاقانه مخاطبش را نگه دارد. به‌نظر من به‌روز بودن و حرکت کردن همپای مخاطب هوشمندی که از تکرار، نصیحت و تذکر بیزار است، بسیار کمک‌کننده است. مخاطب رسانه باید باور کند که تولیدکننده آن اثر، در کنارش نشسته است و نه در مقابل یا پشت سرش.

از اهداف، برنامه‌ها و آرزوهایتان هم برای ما چند سطر بنویسید؟
من معمولا اهدافم را به دو بخش بلندمدت و کوتاه‌مدت تقسیم می‌کنم. برای ‌مثال با خودم قرار می‌گذارم تا سال 1400 یک اثر چاپ‌شده داشته باشم. برخی از اهداف کوتاه‌مدتم را در دل این هدف بزرگ جای می‌دهم و با آن همسو می‌کنم. به فرض برای این‌که فلان اثر از فلان بار معنایی کافی برخوردار باشد، من نیاز دارم که تا فلان تاریخ این تعداد کتاب را مطالعه کنم. مثلا اگر در رمانِ من بخشی وجود دارد که مربوط به جنگ ایران و عراق می‌شود، من نباید به خودم اجازه دهم که ناآگاهانه و صرفا با اعتماد به نیروی تخیل دست به تحریر آن بخش بزنم یا اگر در داستان من به فلان اسطوره اشاره می‌شود، من اجازه ندارم از آن اسطوره به‌سادگی عبور کنم. باید تسلط کافی به آن فضا داشته باشم. شاید سال‌هاست که من دارم با شخصیت‌های رمانی زندگی می‌کنم که هنوز کلید شروع آن را نزده‌ام اما سه شخصیت اصلی این رمان در زندگی‌ام حضوری حقیقی دارند. هر روز و هر لحظه و من تمام مسیرهای مطالعاتی و بسیاری از روابطم را همسوی آنها و با هدف شناخت بیشتر آنها شکل داده‌ام. گاهی دیالوگ‌هایی از آنها می‌شنوم یا حرکاتی می‌بینم و فورا جایی ثبتشان می‌کنم. گاهی حس می‌کنم این بخش از رفتار کاراکترم را خوب نمی‌شناسم. اگر لازم باشد برای شناخت بیشترِ او یک دوره آموزشی می‌بینم یا به شهری دورافتاده سفر می‌کنم. اینها، همان برنامه‌های کوتاه‌مدتی‌ هستند که به‌سوی همان هدف اصلی رو به رشد هستند و اما گفتید آرزو. آرزویم هم دقیقا در راستای همین هدف است. دلم می‌خواهد روزی برسد که آدم‌های داستانِ من همان‌طور برای مخاطبان من عینیت پیدا کنند که سال‌ها برای من بوده‌اند و خوانندگان داستانِ من هم همین‌قدر آنها را دوست داشته باشند که من.

چه توصیه و پیشنهادی به نوجویان عرصه ادبیات و هنر دارید؟
مطالعه. مطالعه. مطالعه. مطالعه هدفمند و نه پراکنده. از چیزی که نمی‌دانیم به‌سادگی عبور نکنیم. خواه یک واژه باشد، خواه یک جریان تاریخی و سیاسی. زندگی یک معدنِ طلاست اما تاریک و مطالعه، آن کلاهِ ایمنیِ چراغ‌دار. هم از آسیب مصونمان می‌دارد، هم مسیر یافتنِ زیبایی‌ها را نشانمان می‌دهد.

سخن پایانی؟
روزهایی روشن آرزو می‌کنم برای کودکان و نوجوانانی که دارند به فردایشان نزدیک می‌شوند. ما که در آن فردا قرار گرفته‌ایم، چه مسیری را برای رسیدن آنها هموار کرده‌ایم؟ یک تبلت دستشان داده‌ایم تا صدایشان را نشنویم یا کنارشان نشسته‌ایم تا از خواسته‌هایشان حرف بزنند؟ ما که همیشه داشتن ایرانی آباد و آزاد را آرزو داشتیم، چکار کرده‌ایم برای خودمان و فرزندانمان؟ «تنهایی» بزرگ‌ترین معضل این عصر است. برای تنهاییِ فردای فرزندانِ ایران آنچه کرده‌ایم؟ گاهی کودکی‌هایمان را به یاد بیاوریم. همه ما با قصه‌های مادربزرگ‌هایمان زندگی کردیم. یک‌ وقت‌هایی کتاب دست بگیریم، کنار بچه‌ها بنشینیم، دستشان را بگیریم و قصه بخوانیم. شعر بخوانیم. گاهی ما صدای خودمان را یادمان می‌رود. صدای خنده کودکانمان را. قصه‌ها هنوز هستند و زنده‌اند. قصه‌ها هنوز ماشین نشده‌اند. آنها را واسطه کنیم میان خودمان و نسلی که دارند می‌رسند.
در پایان این گزارش شایان ذکر است که نویسندگی مانند هر پیشه دیگر نیاز به مهارت و سواد دارد؛ یعنی این‌گونه نیست که یک شبه بدون هیچ مطالعه‌ای بتوان نویسنده شد، بلکه هم باید آثار نویسندگان مطرح داخلی و هم داستان‌های نویسندگان جهانی را مطالعه کرد تا به کمک آن بتوان به پرورش ایده و داستان پرداخت، بتوان تاثیرگذار نوشت و در آن به مخاطب چیزی را یادآوری کرد. از این‌رو، بدیهی است که نویسنده‌ای که پشتوانه مطالعاتی خوبی ندارد، نمی‌تواند پیام خود را به خوبی به خواننده اثرش انتقال دهد. بنابراین اساسی‌ترین رکن نویسنده شدن در مطالعه آثار دیگر خلاصه می‌شود. 

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، مطالعه ، نویسندگی
نام:
ایمیل:
* نظر: