bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۱۹۶۵
تاریخ انتشار: ۳۸ : ۱۸ - ۰۳ تير ۱۳۹۷
مظاهر شهامت در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
«برای چیدن ستاره بالا می‌رفتند/ در دهان تو مرده بودم/ و استخوان/ زیر پای کودکان سخن می‌گفت/ آی ماه ماه/ ماه!/ چشم‌هایت گزنده است/ که تاول به زبانم می‌نشیند» (مظاهر شهامت).
ما در یک سراشیب قرارگرفته‌ایم!بامداد جنوب- وندیداد امین:
«برای چیدن ستاره بالا می‌رفتند/ در دهان تو مرده بودم/ و استخوان/ زیر پای کودکان سخن می‌گفت/ آی ماه

ماه/ ماه!/ چشم‌هایت گزنده است/ که تاول به زبانم می‌نشیند» (مظاهر شهامت).
مظاهر شهامت، متولد سال 1345 شهر رضی در استان اردبیل، شاعر و نویسنده و منتقد ادبی است. از او به‌جز آثاری نظیر شعر، داستان، مقالات ادبی- اجتماعی و نقد ادبی که در روزنامه‌ها و نشریات و سایت‌های اینترنتی مختلف منتشر شده است، تاکنون چهار عنوان دفتر شعر («نخستین اشعار»، «از کنج چندم دایره»، «جمهوری برزخ» و «دری به دایره‌های گچ»)، دو مجموعه داستان کوتاه به‌نام‌های «از مه و ماهستان فقط خواب‌های من» و «اصلا هم ناگهان نبود!») و همچنین سه رمان شامل «آدمیان که در ...»، «ویرگول‌های آبی زمین» و «گردباد در مربع شکسته» به‌صورت کتاب چاپ و منتشرشده است.

مظاهر شهامت به‌تازگی دو رمان «آیین دندان گراز» و «دندان هار یک روایت»، مجموعه داستان کوتاه «اگر می‌دیدی، نمی‌خندیدی؟» و بالاخره مجموعه شعری با عنوان «خندیدن در برزخ» برای چاپ و انتشار در اختیار چند ناشر مختلف قرار داده است.از این‌رو، با این شاعر و نویسنده صاحب اثر گفت‌وگویی را صورت دادیم که در ادامه می‌آید.

جناب شهامت مایلیم در ابتدا راجع به حال و هوای کتاب‌های منتشرشده جدیدتان مقداری سخن برانید. گویا چند اثر هم در حال انتشار دارید!
این کتاب‌ها عبارتند از دو مجموعه شعر با عنوان‌های «جمهوری برزخ» و «دری به دایره‌های گچ» و یک رمان با عنوان «گردباد در مربع شکسته» که هر سه در سال 1396 منتشرشده است. در آن دو دفتر شعر، به‌دلیل زیست فکری و واقعی من و نوع نگرشم نسبت به شعر به‌طورکلی و وضعیت و موقعیت معاصر آن در حیطه باورهای اکنون، اتفاقات متفاوتی در حوزه اجرا و با تاکید بر الزامات شکلی و معنایی دیگرگون شعر که در جایگاه پاسخگویی و پاسخ‌سازی کارآمد به موقعیت خاص پیرامونی ما قرارگرفته، رخ‌ داده است. رمان «گردباد در مربع شکسته» که عنوان تامل‌برانگیز آن‌ هم از همان ابتدا به‌نوعی سعی در افشای چگونگی متفاوت آن دارد، در استمرار سبک داستان‌نویسی من که مشخصا تاکید بر تمرکززدایی از هر عنصر داستانی و ایجاد تنش در میل ثبات‌گرایی آن دارم، نوشته ‌شده است. همچنین در حال حاضر مجموعه داستان «اصلا هم ناگهان نبود!» به‌وسیله ناشر آن به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی تحویل داده‌ شده و منتظر مجوز است و کار نهایی رمان‌های «دندان هار یک متن آشفته» و «آیین دندان گراز» و یک مجموعه داستان دیگر تمام‌شده و منتظر هستیم تا با ناشرانی که ممکن است، همکاری کنند، به توافق برسیم. ضمن این‌که بازهم سه عنوان رمان و چهار عنوان مجموعه داستان کوتاه و چند دفتر شعر آماده ‌شده است که امیدوارم امکان نشر آنها هم ممکن شود.

متن شما در آثار پیشین، اختلاطی از مضامین اجتماعی، تغزلی و حتی هستی‌شناسانه بود. آثار جدیدتان هم بر همان سیاق گذشته است یا فضاهای بدیعی را تجربه کرده‌اید؟
در آثار تازه هم همچنان آن نوع نگاه و سبک نوشتن، به شکل کلی عمل کرده است اما ضمن آن و بسته به ضرورت‌های مقطعی فضای پیش‌آمده در نوشتن، نگاه و رفتارهای دگرگون‌تری هم حاصل ‌شده است. فکر می‌کنم در آثار بعدی، به آن اعتقاد موکد خود نزدیک‌تر شده‌ام که هر اثری الزاما باید اندیشه مختص هنرمندانه خود را داشته باشد و با ارائه واقعی‌تر آن است که ماهیت منفک خود را پیدا می‌کند. این آثار با نیل به چنین تصوری، فاصله خود را با تحمیل اندیشه و محتوای فکری از پیش آماده به اثر، بهتر و نمایان‌تر حفظ کرده و باعث استقلال بیشتر موجودیت خود اثر شده است.

این ماهیت منفک را چطور می‌توان تحلیل دقیق کرد؟ اساسا یک متن ادبی، دارای ذات است یا موجودیتی سوای مفاهیم مالوف دارد؟
فکر می‌کنم تحلیل دقیق وقوع یا عدم وقوع چنین انفکاکی در اثر، باید به عهده منتقد بوده باشد. من فقط به‌عنوان شاعر یا نویسنده اثر، کوشش کرده‌ام در راستای عملی ساختن آن نظری که به آن باور دارم بنویسم و نوشته‌ام. نه باور ندارم که یک اثر ادبی دارای نهاد و ذاتی ثابت و مقدر است. بلکه باور دارم که یک متن ادبی، حاصلی از یک ذهن خلاق و پدیدآورنده است که البته هم به قول شما از مفاهیم مالوف، به‌عنوان مقداری از ابزار و مصالح، استفاده می‌کند اما متن حاصل‌شده که از پیش هم با منظور دیگر ساختن از مفاهیم موجود پیشین به آن دست یازیده‌ایم، حامل اندیشه‌ای خواهد بود که در آن ساخته‌شده و جنسی نوپدید دارد. در غیر این صورت با قرار گرفتن در زیرمجموعه نموده‌های فکری پیشین، به درجه ادبی لازم نرسیده است.

در این پروسه مفهوم‌سازی، آیا می‌توان نوشتار را به‌مثابه یک پدیده اجتماعی لحاظ کرد؟ پدیده‌ای مثل آزادی یا جنسیت که از مفاهیم جهان مدرن هستند.
اگر روابط و مناسبات جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه بین فرد و اجتماع را حفظ‌شده در نظر بگیریم، البته که باید هر نوشتار ادبی، پدیدهایی نوین برافزا شده در همان مناسبات، تلقی و شناسایی گردد اما با این تفاوت که اگرچه نوشتار ادبی حاصلی از ذهنی مراقب بر زمان اکنون و حساس به آن است، در عین ‌حال برگرفته و برساخته از فردیت‌های خاص صاحب متن است. پس ضمن همیاری با مفاهیم فراگیر اجتماعی معاصر، حامل ویژگی‌های درونی خود هم خواهد بود که از خاصیت آسان فراگیری بین افراد مانند مفاهیم دیگر، به دورمانده و نقاط اشتراک روحی و فکری محدودتری را پیش خواهد کشید.

پس می‌توانیم از منظری شاعران را حلقه واسط اجتماع (جامعه مدنی) و طبقه حاکم محسوب کنیم؟ آیا برای شاعران می‌توان رسالتی سوای بر تعهد روشنفکران قائل شد؟
ببینید! طبقه و طبقه حاکم و محکوم، مفاهیمی هستند که بیشتر با محوریت مفهوم سیاسی مطرح می‌شود که باکار و ذهن اساسا متفاوت شاعری ارتباط بسیار اندک و مبهمی پیدا می‌کند. شاعر می‌تواند در زندگی معمولی و اجتماعی خود، جزء و عضو هر طبقه‌ای بوده باشد و نسبت به آن وابستگی یا اعتراض داشته باشد اما متنی که او می‌آفریند، متنی فرای این مناسبات است که اتفاقا با به‌هم ریختن ذهنی حد و مرزهای طبقه‌بندی‌ها، به مقام عام انسان می‌نگرد و از این منظر هم می‌نویسد. درعین‌ حال ادبیات و اینجا شعر، به‌دلیل ماهیت اعتراضی خود، وسیله‌ای واسط و تبیین‌کننده وضع موجود و آشتی‌دهنده نیست. بله رسالت شاعر با رسالت روشنفکر که مقید به فعالیت‌های مشخص، معین و محدود است، فرق دارد. شاعر، وظیفه‌دار شعر است؛ و این وظیفه، تعریف متفاوتی دارد.

ما در معاصرت جهان، به‌گونه‌ای زیست می‌کنیم که گویی همه پدیده‌ها درهم‌تنیده و پهلو پدیده هم هستند. در ارتباط شاعر و اجتماع، تقدم و توفیق با کدام‌یک است؟
اجتماع، حاوی بسیاری از فعالیت‌های عملی و فکری وابسته و موثر به هم مولدینی است که با ممکن ساختن عملکرد توام آنها، شکل‌گیری اکنون و آتی خود را تضمین می‌کند؛ بنابراین شاعر نیز که به‌عنوان یکی از عوامل اجتماع، در نقش معین (شعر) خود فعالیت می‌کند، نمی‌تواند در دسته‌بندی‌ قرار بگیرد که در برابر کلیت اجتماع دیده شود. تجربه تاریخی زیست انسان نشان داده است که حداقل تا به اکنون، همواره خواستار و نیازمند به شعر مانده است و شعر گاهی بسته به نوع کیفیت تحولات در اجتماع، نسبت به عناصر دیگر تاثیرات بیشتری را بر آن داشته است. ضمن این‌که باور داشته باشیم که وظیفه بخش عمده ادبیات و هنر در حکم پالایش روح انسان، برای بسترسازی فعالیت‌های بهتر و دیگر او، عمل کرده که این نقش جداگانه‌تری را تعریف می‌کند.

آقای شهامت، دقیقا فصل انفکاک تعهد اجتماعی و شعارزدگی در نوشتار کجاست؟ من و شما بسیار دیده‌ایم که نویسندگان با این عبارت تخفیف آمیز «شعارزدگی» بارها به تخطئه هم برآمده‌اند!
بگذارید صریح بگویم! ازنظر من تعهد اجتماعی برای یک مولف چیزی نیست که او بتواند یا باید در موقع نوشتن، به‌طور ارادی به آن مراجعه بکند و مثلا بخواهد آن را حفظ کند. این خصیصه‌ای است که پیش از نوشتار، به‌وسیله مولف و از راه‌های مختلف فعالیت‌های فکری و اجتماعی او کسب‌ شده و شخصیت نهایی‌اش را تشکیل داده است و بنابراین، بود و نبود آن، امری پیشین است که نوشتار را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. وقتی نقد روشن می‌کند که یک نوشتار ادبی از کیفیات مختص در قابلیت‌های معین بازمانده و در عوض، در خدمت شعائری عمومی و با خاصیت کاربردی مقطعی و غیر از معیارهای هدف نوشتار، قرارگرفته و از آن کسب آبرو می‌کند، یعنی دچار «شعارزدگی» شده است. هیچ هم فرق نمی‌کند که آن شعار از کدام حوزه اجتماعی، مانند سیاست، اخلاق، دین و فرهنگ و ... صادرشده باشد.

فضای متلاطم سیاسی- اجتماعی این روزها، به‌طور قطع به روی اقتصاد و بازار کتاب و نشر هم تاثیرات مبرهنی گذاشته؛ گویی یک دود اقتصاد سیاسی بدجور به چشم اهل ادب و هنر هم رفته! نمونه‌اش گران شدن کاغذ در دولت تدبیر و امید است.
بله! فضای متلاطمی که از آن نام می‌برید، نه یک فضای حاد که از نوع مزمن آن است که دوره به دوره شکل‌گرفته، نتیجه داده و به شکل اکنون تبلور پیداکرده است و بالطبع مانند محل هر خواست و نیاز اجتماعی، بازار کتاب و نشر را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد و این، بر انواع مشکلات سختی که این بازار از چند دهه پیشین به‌طور روزافزون تحمل کرده، افزوده‌ شده است. واقعیت این است که مخاطبان کتاب با روند اقتصادی و سیاسی اکنون، ناچار هستند به‌جای خرید کتاب در این مضیقه، به‌دنبال نیازهای ضروری‌تر خود باشند. عاملی هم شده که ناشران کتاب، بیش ‌از پیش، از نشر آن خودداری کرده یا تعداد عنوان یا شمارگانش را به‌شدت کاهش بدهند. بی‌تعارف می‌گویم، «سیاست»سازی‌هایی با قابلیت انعطاف‌ناپذیرانه دخیل مستقیم و غیرمستقیم بر موضوع امکان ظهور و نشر آثار، با روندی که بر آن شاهد هستیم، خود امر تولید اثر را دچار ایست مرگ‌آفرین خواهد کرد. به‌شخصه نمی‌دانم که وظیفه دولت، ملت، یا هر دو است که باید این جسد را به فردای این تاریخ ببرند.

حقیقتا فردای مقوله‌ای مثل فرهنگ یا ادبیات خاصه شعر یا رمان، در اجتماع ایرانی به کدام سو می‌رود؟ صرفا به‌دنبال پیش‌بینی نیستم اما از منظر جامعه‌شناختی، این مهم قابل تحقیق است!
درست است. باید کارشناسان امر، این موضوع سخت شده را تحقیق و بررسی کنند که من فکر نمی‌کنم نتایج کار آنها از یک آینده کوتاه‌مدت امیدوارکننده برخوردار باشد. به‌هرحال خدمت به مقوله‌های این‌چنینی تنها از عهده معدودی برمی‌آید که نیازمند تامین شرایط فردی و اجتماعی برای آنها و آرامش آنها است تا بتوانند در سایه آن بخوانند، تحقیق کنند و بنویسند. حقیقت این است که چنین شرایط و آرامشی برای آنها وجود ندارد که هیچ، بلکه در معرض تهدیدات و تحدیدات مختلفی هم قرار می‌گیرند. هر چه و با هر کیفیتی هم که نوشته می‌شود و امکان نشر پیدا می‌کند، تنها و تنها از اهتمام جدی این گروه و پایبندی مصرانه به تعهد فردی و اجتماعی آنها، ناشی می‌شود که البته نمی‌توان انتظار داشت همچنان امکان استمرار داشته باشد. فکر می‌کنم ما در یک سیر ناچار تقلیل‌گرایانه‌ای در کمیت و کیفیت آثار قرارگرفته‌ایم که حکما جهتی سراشیب دارد.

از این فضا بگذریم و بپردازیم به خود شما. اگر از شما پرسیده شود تا چه زمانی خواهید نوشت، پاسختان چیست؟ اساسا ایده‌آلی در خصوص مشغله ادبی‌تان دارید؟
خوب. تجربه فعالیت من نشان داده است که لااقل یکی از شاعران و نویسندگان پرنویس هستم. شاید منطقی‌ترین پاسخ به بخش اول پرسش شما این باشد که من چون احساس می‌کنم ناچار به نوشتن هستم پس تا زمانی که بتوانم، خواهم نوشت. با توانستنی که حتما به دلایل و شرایط مختلفی مربوط است و خواهد بود. اجازه بدهید پاسخ به بخش دوم پرسشتان را کمی توسعه بدهم. شرایط موجود ایده‌آلی برای خواندن و نوشتن دارم، ندارم. منظور و نتیجه ایده‌آل متصوری را برای آثار خود تعقیب می‌کنم که هر چند گنگ و مبهم است اما آن را تعقیب می‌کنم و فکر می‌کنم به‌سوی آن پیش می‌روم که همان ارتقای تدریجی درون‌متنی آثارم محسوب می‌شود. از باقی اتفاقات مرتبط که بیرون از اختیار من عمل خواهد کرد و با وارد شدن به چرخه معیوب چاپ و نشر و ارتباط و ارتباط‌ نداشتن‌های مختلف بعدی و احتمالی می‌شود، حقیقتا مایوس شده‌ام و به آن فکر نمی‌کنم.

جناب شهامت، خود شما پدر هستید. هرچند این روزها به جوانان آگاه و فعال عدیده‌ای برمی‌خوریم اما اقتدار ابتذال و سطحی‌نگری سیستماتیک به شکل نگران‌کننده‌ای نسل جوان ما را تهدید می‌کند. چه پیشنهادی در برای تعمق فکری و ثبات ذهنی جوانان این زمانه دارید؟
ببینید! ما با یک بحران وسیع و فراگیر اجتماعی روبه‌رو هستیم که ناشی از انتخاب یا حاصل از اشتباه ما نبوده است، بلکه به آن دچار آمده‌ایم. متاسفانه بر چنین بحرانی هم تا به اکنون نظارتی سازمانی و مدیریتی کارآمدی هم صورت نگرفته و شخصا هنوز هم‌ چنین حضوری را احساس نمی‌کنم. این بحران، با خاصیت بلعندگی تدریجی که دارد، همه جایگاه‌ها و عرصات را برای کل جمعیت این محدوده، تحت تاثیر قرار داده و برای سقوط عمومی را معین ساخته است. پس بیش از همه به آگاهی منجر به ایستادگی نیازمند شده‌ایم. معتقد هستم در شرایط اکنون‌که جایگاه مسوولیت با تعریف‌های قابل، توقع دچار اختلال شده است، باید همه و جوانان را هم به کسب آن آگاهی ترغیب و تهییج بکنیم. در شرایط فعلی، آگاهی، بیش از هر زمان، رهایی دهنده است که باید از هر سو اکتساب شود.

سخن پایانی؟
خواهش می‌کنم. من هم از شما سپاسگزارم. امیدوار باشیم که هنوز برای همه ما آگاهی، چیزی لازم، قابل‌احترام باقی بماند! «دهان/ دهان/ دهان/ باد با تو دشمنی آغاز کرده بود/ تنها یک‌دهان مانده است/ از تصویر روی دیوار تو/ که به تاریکی می‌گذرد/ گوش می‌سپارم به طرح آشفته لب‌هایت/ شاید هنوز/ اندکی از آن روایت بزرگ مانده باشد».

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، شعر ، نویسنده ، کتاب ، شهامت
نام:
ایمیل:
* نظر: