مهشاد لسانی:
مورتن تایلدوم به اندازه کارگردانان همعصرش معروف نیست. او در دانشکده هنرهای تجسمی منهتن امریکا تحصیل کرده و فیلمسازی را از آنجا آغاز کرده است. این کارگردان در ابتدا دوست داشت که موسیقیدان معروفی بشود اما بعد از مدتی تحصیل در این رشته آن را رها کرد و به جرگه فیلمسازان دانشکده منهتن پیوست.
طرح اولیه فیلمنامه «مسافران» از سوی جان اسپاتس در سال 2007 روی کاغذ آمد اما به دلایلی در «لیست سیاه» بهترین فیلمهای تولید نشده قرار گرفت. انتخاب اولیه برای ایفای نقش «آئورا» و «جیم»، «کیانو ریوز» و «امیلی بلانت» بودند اما بهدلیل پیش رفتن کند پروژه فیلمسازی حضور آن دو در فیلم منتفی اعلام شد و بهجای آن دو «کریس پرت» و «جنیفر لارنس» انتخاب شدند که دستمزد لارنس بیست میلیون دلار بیشتر از کریس پرت بود که همین موجب برانگیخته شدن موجی از مخالفت و نقدهای تند به جنیفر لارنس و این فیلم شد. فیلم مسافران یا همان Passengers فیلمی در ژانر علمی_تخیلی و رمانس است.
ژانری تلفیقی که بسیار مورد پسند مردم است. شاید بتوان گفت هر فیلمی که با ژانر تلفیقی ساخته شود، از آن رو که مخاطبان مختلفی را راضی و جذب میکند، موفقتر است. نخستین سکانس فیلم از محفظهای آغاز میشود که مردی جوان درون آن به هوش میآید. این محفظه دنیای کوچک آن مرد است که وی در آن سالهاست به خواب رفته است. او به اشتباه و بهدلیل نقض فنی داخل فضاپیما، میان خوابی که برایش برنامهریزی شده، به دنیا باز میگردد و با مفهوم هولناکی به نام «تنهایی ابدی» مواجه میشود.
مفهوم تنهایی برای جیم قابل هضم نیست اما رفتهرفته یاس بر او مستولی میشود و روحش را در هم میشکند. او بهدنبال راه فراری از سفینهای است که 90 سال دیگر به مقصدی به نام پایگاه میرسد. وی هر روز و شب با مفهوم تنهاییاش میجنگد. تلاش میکند و خود را به مفهوم ازلی زندگی میآویزد اما از درون تهی میشود، بهطوری که از پا میافتد. آئورا نویسنده جوانی است که از خواب مصنوعی بیدار میشود و به تنهایی جیم میپیوندد. او در سر آرزوهای بزرگی دارد. میخواهد بهترین رمانش را بنویسد و برای آیندگان به جا بگذارد تا ماندگار شود. بهنظر میآید نام «آئورا» از کاراکتر کارتونی (sleeping beauty) یا همان «زیبای خفته» اقتباس شده که با تماسی از خواب بر میخیزد و به زندگی باز میگردد. در فیلم مسافران هم جیم، آئورا را بیدار میکند. بسیار از منتقدان معتقدند که فیلم لایه عمیقی ندارد و به مفهومات درونی بشریت نمیپردازد اما با نگاهی کوتاه به طرح داستان و بازیهای خوب فیلم، مفهوم هولناک آن برای مخاطب آشکار میشود. مفهومی به نام تنهایی عبس و ابدی!
تنهایی که گریبان انسانهای مدرن را میگیرد؛ انسانهایی که دیگر روی زمین زندگی نمیکنند و دوست دارند شانس خود را روی کره دیگری غیر از زمین امتحان کنند. فضاپیما کنایه از دنیای مدرن آیندگان است که در آن، تمام کارها بهوسیله رباتها و بهصورت مکانیکی انجام میشود. آدمها در آن هیچ پیشهای ندارند و به ظاهر رها و آزاد هستند اما در باطن اسیر دنیای آهنی رباتها و دستگاههای ظریف و دیجیتالی هستند. درونمایه فیلم بیشتر به جاهطلبی و خودخواهی انسانهای تنها میپردازد که میخواهند به هر قیمتی راحتتر زندگی کنند اما در آخر گرفتار همان دنیای مدرنی میشوند که خود با دستهای خود، بنا کردهاند.