بامداد جنوب:
«شبهای بخارا» فرصت یا محفلی است که به همت علی دهباشی، ادبپژوه، نویسنده و سردبیر مجله «بخارا» پایهریزی شده و در آن آثار و زندگی چهرههای ادبی ایران و جهان مورد بررسی و کنکاش قرار میگیرد. این محفل ادبی در حوزه ادبیات امروز بسیار مورد توجه و اقبال قرار گرفته است و عمدتا مباحثی که در آن مورد بررسی و تحلیل واقع میشود، بسیار حائز اهمیت است. در چهارمین شب از «شبهای بخارا» که «شب محمدعلی جمالزاده» نام داشت، علاوه بر بررسی تاثیر جمالزاده در داستاننویسی ایران، خاطرههایی درباره این نویسنده روایت شد و اینکه چگونه اولین داستانش را نوشته است. سیدمحمدعلی جمالزاده، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی بود. او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات فارسی میدانند. وی نخستین مجموعه داستانهای کوتاه ایرانی را با عنوان «یکی بود و یکی نبود» در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در برلین منتشر ساخت. جمالزاده در سال ۱۹۶۵ نامزد جایزه نوبل ادبیات شد. وی تا به امروز در کنار زینالعابدین رهنما، حسین قدسنخعی و ابوالقاسم اعتصامزاده بهعنوان تنها فارسیزبانان نامزد جایزه نوبل ادبیات شناخته میشوند. داستانهای وی انتقادی (از وضع زمانه)، ساده، طنزآمیز و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه است.
علی دهباشی در «برگزیده آثار سیدمحمدعلی جمالزاده» در خصوص این نویسنده بزرگ نوشته است: «محمدعلی جمالزاده در خانوادهای مذهبی در اصفهان به دنیا آمد. وی فرزند سیدجمالالدین واعظ اصفهانی بود. واعظ اصفهانی در اصفهان زندگی میکرد اما غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف سفر میکرد. جمالزاده پس از ۱۰ سالگی پدر خود را در برخی از سفرها همراهی میکرد. وی به همراه خانواده در سال ۱۳۲۱ ه.ق. به تهران مهاجرت کرد. جمالزاده حدود دوازده سال داشت که پدرش او را برای تحصیل به بیروت فرستاد.
در دوران اقامت او در بیروت؛ اوضاع سیاسی ایران تغییر کرد، در آن زمان محمدعلیشاه قاجار مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادیخواهان با مشکلاتی مواجه شدند. پدر جمالزاده خود را به همدان رساند تا از آنجا به عتبات فرار کند ولی در آنجا دستگیر شد و به بروجرد برده شد. امیر افخم، حاکم بروجرد دستور اعدام او را صادر کرد. جمالزاده در بیروت با ابراهیم پورداود و مهدی ملکزاده فرزند ملکالمتکلمین چندین سال همدوره بود. در سال ۱۹۱۰ تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به اروپا برود. سپس از راه مصر عازم فرانسه شد. در آنجا ممتازالسلطنه سفیر ایران به وی پیشنهاد کرد که برای تحصیل به لوزان سوئیس برود. سید محمدعلی تا سال ۱۹۱۱ در لوزان بود، پس از آن به شهر دیژون در فرانسه رفت و دیپلم حقوق خود را از دانشگاه آن شهر گرفت. این نویسنده در سال ۱۹۱۴ در شهر دیژون فرانسه با ژوزفین، دانشجوی سوئیسی هم دانشگاهی خود، ازدواج کرد. وی بار دیگر در سال ۱۹۳۱ در دوران اقامتش در ژنو با یک آلمانی به نام «مارگرت اگرت» ازدواج کرد. جمالزاده در پاییز ۱۳۷۶ پس از آنکه از آپارتمانش در خیابان «رو دو فلوریسان» ژنو به یک خانه سالمندان منتقل شد، درگذشت. بنا بر نوشته ثبت شده در کنسولگری ایران، پس از درگذشت او ۲۶ هزار برگ از نامهها، دستنوشتهها و عکسهای او در خانهاش به سازمان اسناد ملی تحویل داده شدهاست.. خالق «یکی بود، یکی نبود» روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو -کنار دریاچه لمان- درگذشت».
به گزارش ایسنا، چهارمین شب از شبهای بخارا در اصفهان با عنوان «شب سیدمحمدعلی جمالزاده»، شامگاه یکشنبه (۲۱ مرداد) به همت علی دهباشی، حوزه هنری اصفهان و گروه فرهنگی سونره در عمارت سعدی برگزار شد. در ابتدای جلسه بر سه شب برگزارشده در این دوره یعنی شبهای «خیام و فیتز جرالد»، «داریوش شایگان و معماری اصفهان» و «دیدار و گفتوگو با علی دهباشی» مروری صورت گرفت و پس از آن سخنرانان جلسه سیاوش گلشیری و علی دهباشی به صحبت درباره چرایی اهمیت محمدعلی جمالزاده پرداختند.
سیاوش گلشیری به بررسی تاثیر محمدعلی جمالزاده بر ادبیات داستانی معاصر پرداخت و وی را مرزی دانست که داستاننویسی ما به قبل و بعد از او تقسیم شده است. او گفت: با کتاب «یکی بود یکی نبود» ما با شکل نوین داستاننویسی مواجه میشویم و این کتاب راه را برای داستاننویسان بعدی باز میکند. شاید به همین خاطر وی را پدر داستاننویسی کوتاه یا مدرن ایران میدانند.
گلشیری سپس به تفاوت آنچه قبل از جمالزاده نوشته میشده با آن چیزی که او ارائه کرده، پرداخت و بیان کرد: تا قبل از او ما با حکایت روبهرو بودیم. تفاوت حکایت و داستان در پلات مشخص میشود. در حکایت و قصههای قدما هدف اصلی پند، اندرز و توصیههای اخلاقی بود و زبان و عناصر داستانی اهمیت نداشت.
وی همچنین با طرح این سوال که چرا در زمان حال و با وجود تمامی پیشرفتهای فرمی بهوجودآمده باز هم باید آثار جمالزاده را خواند، توضیح داد: یکی از دلایل تاکید بر خوانش آثار او کاربرد زبان در داستانهایش است. به این دلیل که وی با تسلطی که بر اصطلاحات عامیانه و کنایه داشته آنها را از منظر شخصیت وارد داستانهای خود کرده است.
گلشیری در ادامه کارکردهایی را که زبان در شخصیتهای داستانی جمالزاده پیدا کرده برشمرد که از آن جمله میتوان به «رابطه زبان با طبقات اجتماعی، جنسیت راوی، دین و مذهب، عامیانه بودن ترکیبات و تمیز کردن نثر از واژگان غیرفارسی» اشاره کرد. وی در روایتشناسی داستانها و نثر جمالزاده «پیرنگ ساده و نزدیک به خاطره، محدود بودن شخصیتها، متناسب کردن ابتدا و انتهای داستانها برای نمونه با آوردن چند بیت شعر، ابژکتیو بودن و توصیف ظاهر و اخلاق، دیر شروع شدن داستانها، ساده و صمیمی بودن زبان، استفاده نکردن از زبان شکسته و پیشی گرفتن گفتار بر نوشتار» را از نکات برجسته دانست و در پایان به بررسی تاثیر جمالزاده بر دو نویسنده مهم نسلهای بعدی اصفهان بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری پرداخت و ویژگیهای داستاننویسی هر کدام را برشمرد.
سپس قسمتی از فیلم سخنرانی محمود دولتآبادی و فیلیپ ولتی سفیر وقت سویئس در مراسم بزرگداشت جمالزاده در سال ۸۵ به نمایش گذاشته شد.
علی دهباشی حرفهای خود را با گفتن خاطرهای از محمدابراهیم باستانیپاریزی آغاز کرد و از قول وی نقل کرد که پاریزی در اواخر عمر از پزشک معالج خود سوال میکند که قلب آدمی در دقیقه چند بار میتپد؟ بعد از دکتر خواهش میکند که برایش تعداد تپشهای قلب محمدعلی جمالزاده را در ۱۰۶ سال عمر وی در ماشین حساب روی میز محاسبه کند اما ماشین حساب از آن عاجز است. دهباشی از قول پاریزی میگوید: «این تعداد ضربان قلبی است که نزدیک یک قرن در ایران، لبنان، آلمان و سرانجام ژنو سوئیس به یاد وطن تپید. این قلب، قلب جمالزاده است. صاحب قلبی که بیش از ۵۰ عنوان کتاب و صدها مقاله برای ادبیات ایران نوشته است». دهباشی در ادامه به زندگی پر ماجرای جمالزاده از کودکی نَقبی زد، به سرنوشت تلخ پدر او یعنی سیدجمال اصفهانی که خطیب مشروطیت شد و محمدعلی شاه حکم قتلش را صادر کرد. در نهایت پدر جمالزاده در بروجرد گرفتار میشود و به دستور شاه لای جرز دیوار گذاشته شده، به قتل میرسد. سپس دهباشی اشاره کرد که محمدعلی در پس مرگ پدر از بیروت به مدرسه لازاریست فرانسه رفت و بعدها در برلین کمیته ملیون را به همراه سیدحسن تقیزاده، علامه محمد قزوینی، ابرهیم پورداود، تربیت و چند تن دیگر تشکیل دادند و مجله کاوه را به راه انداختند.
جمالزاده خود برای دهباشی چگونگی نوشته شدن اولین داستانش «فارسی شکر است» را در همان آپارتمان برلین تعریف کرده که «چهارشنبه شبها دور هم جمع میشدند و به نوبت هر کس چیزی میخوانده تا اینکه نوبت به جوانترین عضو گروه، جمالزاده میرسد و او که نمیدانسته در جمع این انسانهای بزرگ چه بخواند اولین داستانش را نوشته، میخواند و در کمال ناباوریاش مطبوع طبع آنان قرار گرفته و از همان شب مهر نویسندگی بر سرنوشت او زده میشود».
جالب آنجاست که بعد از چند دهه وقتی دهباشی در آلمان به همان آدرس مجله کاوه میرود، میبیند نه تنها خیابان هنوز پابرجاست بلکه آپارتمان هم هنوز وجود دارد و موقعی که اهالی فعلی آپارتمان متوجه پیشینه این خانه میشوند، به شهردار آن منطقه پیشنهاد میکنند که پلاکی برای یابود این خانه بر دیوار نصب شود و شگفتتر آنکه دهباشی چند خیابان پایینتر بر دیوار خانهای پلاکی مربوط به تقی ارانی را مییابد که آنجا زندگی میکرده است. دهباشی بر این موضوع تاکید کرد که فرهنگ اینگونه تداوم پیدا میکند. سپس دهباشی به نامههای رد و بدلشده بین جمالزاده و نویسندگان نسلهای بعد اشاره کرد از جمله دولتآبادی، صادقی، آلاحمد، سیمین دانشور و... و بر این نکته تاکید کرد که او تا آخرین سالها در جریان ادبیات ایران قرار داشت و کتابهای روز را مطالعه میکرد. همچنین به اختصاص عواید حقالتالیف کتابهایش که به وصیت خود جمالزاده صرف کمک به دانشجویان دکتری ادبیات، خرید کتاب برای دانشگاه، یتیمخانهای در اصفهان و ساختن خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران در خیابان امیرآباد شده پرداخت و گفت که او کتابخانه چندهزارجلدیاش را نیز به کتابخانه مرکزی تهران تقدیم کرد.
در پایان مراسم فایل صوتی از سیدمحمدعلی جمالزاده پخش شد که در آن خاطراتش از انقلاب مشروطه و چگونگی شکلگیری آن را که به چشم دیده بود با لهجه شیرین اصفهانی نقل میکند. از جمله حاضران در این مراسم میتوان به محمدرحیم اخوت، محمد سیاسی و حسن صفدری اشاره کرد. یادآوری میشود در آغاز «شب محمدعلی جمالزاده» نیز دو کلیپ تصویری کوتاه از کلیه آثار جمالزاده اعم از ترجمه، پژوهش و تالیف و همچنین عکسهای کمتر دیدهشده او از آرشیو شخصی ایرج افشار برای حاضران به نمایش درآمد.