bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۲۴۹۹
تاریخ انتشار: ۳۸ : ۱۷ - ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
وقتی نشست کنار دستم و در ماشین را بست، تمام احساس‌های خوب دنیا را ریخت توی دلم. می‌ترسیدم یک‌وقت یک اتفاق عجیبی بیفتد و این لحظه خوب تمام بشود. یک عالمه اتفاق که بعضی‌هایشان اصلا عجیب هم نبود، مثل رسیدن. رسیدن می‌توانست این لحظه خوب را تمام کند. نگاهم کرد. لبخند زد و گفت: «خوبی؟» (شومینه خاموش/ ص ۳۰۱)
دولت باید قانون کپی‌رایت را عملی کند!بامداد جنوب - وندیداد امین:
وقتی نشست کنار دستم و در ماشین را بست، تمام احساس‌های خوب دنیا را ریخت توی دلم. می‌ترسیدم یک‌وقت یک اتفاق عجیبی بیفتد و این لحظه خوب تمام بشود. یک عالمه اتفاق که بعضی‌هایشان اصلا عجیب هم نبود، مثل رسیدن. رسیدن می‌توانست این لحظه خوب را تمام کند. نگاهم کرد. لبخند زد و گفت: «خوبی؟» (شومینه خاموش/ ص ۳۰۱)


آلاله سلیمانی متولد 1358 فوق‌لیسانس کاردرمانی است و در کنار کار کلینیکی به نوشتن هم می‌پردازد. وی نویسندگی را به‌صورت جدی از سال 86 شروع کرد و اولین رمانش با عنوان «شومینه خاموش» در سال ۹۲ و دومین کتابش با عنوان «نیمکت و دریا» در سال ۹۳ را نشر آموت چاپ کرد، سومین کتابش با عنوان «آلاچیق و اقاقیا» با نشر البرز در سال ۹۴ به چاپ رسید.
«حالا دیگر بخواب» کتاب دیگر اوست درباره خانواده‌های بچه‌های سندروم داون. این کتاب تجربه زیست‌شناختی نویسنده به‌عنوان یک کاردرمانگر و نتیجه 17 سال کار با بچه‌های استثنایی و سندروم داون است که در نشر نیماژ هم‌زمان با نمایشگاه کتاب ۹۷ به چاپ رسیده است. در این رمان داستان زندگی بیتا روایت می‌شود؛ زن جوانی که حافظه پنج سال از زندگی‌اش را از دست‌داده است؛ به‌مرور زمان با چند صحنه خاطراتش تداعی می‌شود و کم‌کم حافظه‌اش را به یاد می‌آورد که مادر یک بچه سندروم داون بوده و در حال حاضر نه خبری از بچه‌اش دارد و نه زندگی گذشته‌اش...
این داستان یکی از هزار عکس‌العمل متفاوت یک خانواده در مواجه‌شدن با تولد یک بچه سندروم داون است و اتفاقاتی که بالطبع به‌دنبال آن می‌افتد. این رمان مردم، جامعه و خانواده‌های این کودکان را در برخورد با این بچه‌ها به چالش می‌کشد.
آلاله سلیمانی را به گفت‌وگو طلبیدیم تا در خصوص دیدگاه‌ها و فعالیت‌های ادبی‌اش با ما مصاحبه‌ای صمیمانه داشته باشد:

ابتدا بیایید راجع به فصل مشترک ادبیات خاصه داستان و اجتماع سخن بگوییم. این نقطه اتصال بر چه مبانی و اصولی استوار است؟
از دیدگاه من هنر تنها دریچه‌ایست که زندگی را آسان‌تر می‌کند. مشغول بودن به هنر روح انسان را آرام می‌کند. همان‌طور که می‌دانید، از دیدگاه روانشناسان، انسانِ کامل، انسانی است که به یک هنر مشغول باشد تا بتواند بر اضطراب‌ها و سردرگمی‌هایش غلبه کند. لذا پرداختن به هنر از نظر من اصلی اساسی در زندگی است. ادبیات هم نوعی از هنر است. البته نمی‌گویم همه نویسنده باشند، می‌گویم با کتاب خواندن ساده هم می‌شود خود را به هنر گره زد و آرامش داشت؛ بنابراین من به همه پیشنهاد می‌کنم دست‌کم مطالعه داشته باشند و البته کتاب‌های خوب بخوانند، کتاب‌هایی که چیزی به آنها اضافه کند و سوالی را در ذهنشان بنشاند.

کتاب اخیر شما از صبغه‌های روانکاوانه و درمان‌مدار وام گرفته؛ تا چه میزان این شیوه از داستان‌نویسی را می‌توان سودمند و مصداقی از تعهد اجتماعی برشمرد؟
اول این‌که همیشه معتقد بوده‌ام تجربه‌های زیست‌شناختی هر انسانی ارزشمند است و چه‌بسا اگر نوشته می‌شد، بسیار جذاب بود. خود من همیشه به شنیدن تجارب زندگی دیگران خیلی علاقه دارم. ادعا نمی‌کنم که کتاب من هم ارزشمند است چون تجربه زیسته خودم است، فقط با تفکرات خودم چنانچه پیش‌تر به آن اشاره کردم در یک راستاست و خودم را تا حدودی راضی می‌کند. مسلماً در این کتاب از تجربه 17 ساله‌ام به‌عنوان تراپیست، کاردرمانی و مطالعات دانشگاهی و غیردانشگاهی و دیده‌ها و شنیده‌هایم استفاده کرده‌ام و تا جایی که توانسته‌ام سعی کرده‌ام چیزی به مخاطب بیفزایم حالا قضاوت این‌که تا چه حد موفق شده باشم، با مخاطبان عزیز است.
و دوم این‌که اگر کتابی بتواند در قالب داستان مسائل و مشکلاتی را که عده‌ای از مردم جامعه با آن درگیرند عنوان کند تا مخاطب را به فکر فروببرد و از طرفی بتواند موضوعات روانشناسانه را به زبانی ساده‌تر و ملموس‌تر عنوان کند می‌تواند، کتاب مفیدی باشد.

 در این حوزه، آیا از فرد یا افرادی مدد جسته‌اید؟ به تعبیری دیگر، الگوی ادبی خاصی در این شیوه از داستان‌نویسی دارید؟
اگر منظورتان در حوزه ادبیات است باید بگویم که سال‌ها شاگردی استادان داستان‌نویسی را کرده‌ام، ازجمله آقای حسین سناپور، خانم شیوا ارسطویی، آقای محمدرضا گودرزی، آقای فرهاد فیروزی و... و در کنارش مطالعه کتاب و شرکت در جلسات نقد به‌طور مستمر را در برنامه‌ام داشته‌ام اما تمام این کلاس‌ها و جلسات باعث نشد که داستان به من القا شود، بلکه باعث شد تا به نوشتنم شکل و فرم بدهد.

ادبیات زنانه را باور دارید؟ عده‌ای معتقدند ما چیزی به نام نوشتار زنانه/مردانه نداریم و هرچه هست باید از مجاری اصول زیبایی‌شناختی یکسان تبعیت کند!
مسلما زنان و مردان از نظر آناتومیکی، فیزیولوژیکی و روحی و روانی با هم تفاوت‌های زیادی دارند و همین هم روی نوع نوشتنشان تاثیر می‌گذارد ولی این جداسازی ادبیات زنانه و مردانه به این شکلی که این روزها دوستان زیاد به آن می‌پردازند از نظر من مصداق بارز خشونت علیه زنان است و وقتی قشر فرهیخته هنوز این تفکر را دارند و به خودشان اجازه می‌دهند از ابتدای خلقت مدام زنان را تجزیه‌ و تحلیل کنند و رأی صادرکنند، وای به حال عامه مردم.
دولت باید قانون کپی‌رایت را عملی کند!
خانم سلیمانی، جامعه فعلی ما دستخوش تحولات غلیظ سیاسی/اجتماعی شده؛ جوری که نمی‌توان به‌سادگی از کنار آنها گذشت. نگاه یک نویسنده خاصه خود شما راجع به این فعل ‌و انفعالات چیست؟
سیاست، جامعه و ادبیات با هم رابطه تنگاتنگی دارند. اجازه بدهید برای روشن‌تر شدن منظورم، یک مثال ساده برای شما بزنم. پدر من تقریبا دو ماه است که فوت‌شده و مغز من آنقدر خسته و پریشان شده که در حال حاضر قدرت عمیق فکر کردن و تمرکز لازم را ندارم و متاسفانه باید اعتراف کنم که دو ماه است، به‌جز کتاب‌های درسی، سراغ کتاب دیگری نرفته‌ام. می‌خواهم بگویم وقتی ذهن انسان درگیر مسائل و مشکلات اساسی است، نمی‌تواند راحت بنشیند و کتاب بخواند. در حال حاضر با یک نگاه مختصر به اکثریت جامعه به‌وضوح می‌بینیم که مردم آنقدر گرفتارند و آنقدر غم نان و مشکلات معیشتی اساسی دارند که واقعا نمی‌توانند کتاب بخوانند و من نویسنده هم اگر واقعا درد مردم را ببینم و درک کنم، قطعا روی نوع نوشتنم تاثیر می‌گذارد.

بخش عمده‌ای از وقت یک جوان ایرانی امروزه در شبکه‌های اجتماعی می‌گذرد. چطور می‌توان از این امکانات ناگزیر، ارزش معرفتی و هنری خلق کرد؟
اتفاقا چند وقت پیش به‌صورت اتفاقی متوجه شدم پیج بعضی از سلبریتی‌ها مثل سلنا گومز 138 میلیون نفر دنبال کننده دارد یا کیم کارداشیان 113 میلیون! بعد یک نگاه اجمالی به پیج این سلبریتی‌ها انداختم و با خودم فکر کردم ای‌کاش این اشخاصی که این‌همه فالوئر دارند، کمی باهوش‌تر بودند و از این قدرتشان در جهت مثبت هم استفاده می‌کردند. در حال حاضر واقعا ایده‌ای درزمینه تغییر سلیقه جوانان به ذهنم نمی‌رسد، البته مسلما جوانان متفکر هم وجود دارند که لااقل چهارتا پیج مفید را دنبال کنند و به دانش خود اضافه کنند ولی در مقایسه با بقیه تعدادشان ناچیز است. در این ‌بین فقط امیدوارم که والدین بیشتر روی کتاب‌خوان کردن کودکانشان تمرکز کنند که البته رسیدن به این مهم هم با توجه به این‌که خود والدین کتاب‌خوان نیستند، خیلی آرمانی به‌نظر می‌رسد.

بله! این موضوع شاید خیلی آرمانی به‌نظر برسد اما وضعیت معیشت نویسندگان چطور؟ وضعیت معاش اکثر نویسندگان امروز بسیار بغرنج است. به‌نظر شما دولت‌ها و نهادهای مربوطه، چه بسته‌های حمایتی را باید به اصحاب قلم اختصاص دهد؟
یکی از بهترین و مهم‌ترین حمایت‌هایی که دولت می‌تواند از نویسندگان ایرانی بکند، عملی کردن قانون کپی‌رایت است. در همه جای دنیا کتاب گران‌تر از ایران است که این پیشنهاد را در مورد ایران نمی‌توانم بدهم چون همین تعداد اندک کتاب‌خوان هم ریزش پیدا می‌کنند و دوم این‌که کتاب‌های ترجمه مشمول قانون کپی‌رایت می‌شوند و در نتیجه کتاب‌های ترجمه، خیلی گران‌تر از کتاب‌های تالیفی می‌شود و همین قیمت باعث می‌شود که مردم به سمت خریدن کتاب‌های تالیفی ترغیب شوند. در ایران هم باید قانونِ کپی‌رایت عملی شود تا مردم بیشتر کتاب‌های تالیفی بخوانند و این هم باعث رشد ادبیات ایران می‌شود و هم بهبود وضعیت معیشتی نویسندگان.

 امیدوارم. خانم سلیمانی چرا داستان‌های ترجمه‌ای از جانب مخاطبان و انتشاراتی‌ها بیشتر از داستان‌های خانگی مورد اقبال قرار گرفته؟
یک دلیلش همان دلیلی است که در سوال قبل توضیح دادم. مسلما ما هرگز نمی‌توانیم با شاهکارهای ادبیات کل جهان رقابت کنیم و آثار ترجمه هم معمولا از بین همین شاهکارها یا پرفروش‌ها انتخاب می‌شود و ازآنجایی‌که قیمت هم یکی است، مطمئنا مردم ترجیح می‌دهند ترجمه‌ها را بخوانند و بالطبع ناشرها هم دنبال سود بیشتر، ترجمه‌ها را بیشتر چاپ می‌کنند. نکته دیگر این است که تیغ سانسور هم برای آثار ترجمه‌ای خیلی کندتر از آثار تالیفی عمل می‌کند و این خود عامل مهم دیگری است. خیلی از دوستان عوامل دیگری را هم عنوان می‌کنند از جمله خوب نبودن آثار تالیفی که بنده در این مورد، نظری ندارم.

از امیدها، آرزوها و اقدامات آینده حرفه‌ای و ادبی خودتان هم برایمان بگویید.
وقتی یک کتابم چاپ شد با خودم فکر کردم همان یک کتاب کافی ست اما حالا بعد از چاپ شدن کتاب چهارمم که با سه تای قبلی، خیلی متفاوت است، به این نتیجه رسیدم که حرف برای گفتن زیاد دارم و اگر بشود نمی‌خواهم از نوشتن دست بکشم. امیدوارم بتوانم موفق شوم.

بسیار ممنونم که برای این گفت‌وگو زمان گذاشتید و اما سخن آخرتان؟
از شما تشکر می‌کنم که این فرصت را در اختیار بنده گذاشتید و خواهش دارم سعی کنیم نسل جدید را که کودکانمان باشند، کتاب‌خوان بار بیاوریم و این فرهنگ‌سازی را باید از مهدکودک‌ها و مدارس شروع کنیم. چون فقط نمی‌توان به والدین اکتفا کرد. باشد که نسلی پرورش دهیم کتاب‌خوان. باور بفرمایید کتاب‌خوان بودن جامعه یک موهبت برای آن جامعه است.

نام:
ایمیل:
* نظر: