bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۲۵۱۲
تاریخ انتشار: ۲۸ : ۱۷ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
روایت یعقوب رستمی‌ثالث از دنیای شاعرانه‌‌اش:
من از گمشدگان حلبچه می‌آیم/ از دختران بی‌نام‌ و نشان/ از مادران انتظار/ و از پدران به خاک افتاده/ و از مزار خیلی‌ها در مزار شریف/ من از آوارگان سوری می‌آیم/ که جسد حلب را/ تا آن سر دنیا بدوش می‌کشند/ می‌روم تا آشوئیتس/ تا به آنهایی که/ در خون تاریخ خفته‌اند بگویم/ پالمیرا روزگاری شهر زیبایی بود/ و حلب/ به ساز دختران سوری می‌رقصید/ اما حالا اینجا/ کسی به پرچم سفید بهایی نمی‌دهد/ و سازها همه خون می‌گریند/ ای دریغا ...!
شعرم، انعکاسِ دردهای جامعه است!بامداد جنوب - وندیداد امین:
«من از گمشدگان حلبچه می‌آیم/ از دختران بی‌نام‌ و نشان/ از مادران انتظار/ و از پدران به خاک افتاده/ و از مزار خیلی‌ها در مزار شریف/ من از آوارگان سوری می‌آیم/ که جسد حلب را/ تا آن سر دنیا بدوش می‌کشند/ می‌روم تا آشوئیتس/ تا به آنهایی که/ در خون تاریخ خفته‌اند بگویم/ پالمیرا روزگاری شهر زیبایی بود/ و حلب/ به ساز دختران سوری می‌رقصید/ اما حالا اینجا/ کسی به پرچم سفید بهایی نمی‌دهد/ و سازها همه خون می‌گریند/ ای دریغا ...!/ که ما/ روی‌هایمان را به که بگوییم ...؟!/» (دختران گمشده سروده یقوب رستمی‌ثالث).

یعقوب رستمی‌ثالث، در سال 1346 خورشیدی، در شهرستان بناب در خانواده‌ای کم‌بضاعت و در محیطی که خرافه هر آینه در آن موج می‌زد، چشم به جهان گشود. وی در اواخر دوران کودکی پدرش را از دست می‌دهد، از این‌رو، از ادامه تحصیل بازماند و بعد در اکابر مدرسه راهنمایی دهخدا در شهرستان بناب ادامه تحصیل می‌دهد که ادامه تحصیلش بعدها در شهر یزد به گرفتن لیسانس دبیری ادبیات فارسی منجر می‌شود. سُلفژ نمی‌داند اما دستگاه‌های موسیقی ایرانی را تشخیص می‌دهد و پاره‌ای از گوشه‌ها و ردیف‌های آن را، به ادبیات جهان غرب و شرق تا حدودی آشنایی و علاقه دارد؛ از جمله به آثار چخوف، گورکی و تولستوی و داستایوسکی و کافکا و همینگوی و ... مطالعه این آثار، نوشتن را در او بیدار کرد و اولین نمایشنامه‌اش را در سال هزار و سیصد و شصت ‌و پنج خورشیدی که هجده سال بیشتر نداشت با عنوان «شبی در زندان» که برگرفته از زندگینامه صمد بهرنگی بود، از طرف گروه‌های تئاتر شهر بناب در مراسم دهه فجر آن سال‌ها در سینما زهره شهر بناب با کارگردانی خود به روی صحنه برد که با اقبال خوبی روبه‌رو شد. تا به ‌حال از رستمی‌ثالث چهار مجموعه شعر به‌ نام‌های «کوچه تبریز»، «حکایت بی‌قراری غربت»، «نت سکوت» و «تا آن‌سوی بنفشه‌ها» منتشر شده است. او می‌گوید: «از دوران کودکی کارکردم و درس خواندم و هنوز هم کار می‌کنم و درس می‌خوانم ...، درس زندگی.‌..». گفت‌وگویی را با این شاعر صورت دادیم که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت می‌کنیم.

اگر موافق هستید در ابتدا از وضعیت شعر مدرن فارسی سخن بگوییم. شعر پیشرو و مدرن فارسی امروزه چه جایگاهی نزد مخاطب عام و خاص دارد؟
شعر مدرن فارسی با اقتباس از شعر شاعران اروپایی شکل‌گرفته که شاعر خود را از قید و بند وزن و قافیه به میزان قابل‌توجهی آزادکرده و در حال حاضر می‌توان گفت که شعر مدرن انعکاس محیط و جامعه‌ای است که شاعر در آن به‌سر می‌برد و درد دل شاعر با مخاطبان خود است؛ البته در هاله‌ای از صور خیال و بیشتر به علت پیوندهای عاطفی و سادگی و روانی موردپسند مخاطبان قرار می‌گیرد. ناگفته نماند که در بعضی از موارد سرایندگان ناآشنا به ظرایف زبان فارسی و فن بیان باعث سستی و نااستواری سخن و شعر می‌شوند اما در هر حال گر سخن از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.

خود شما بیشتر مایل هستید در کدام نحله از شعر جدید فارسی شناخته و نامیده بشوید؟ منتقدان نظر خاصی در این‌باره نداشته‌اند؟
خود من بیشتر تمایل به شعر آزاد و نیمایی دارم و در جلسات شعر که بوده‌ام، دوستان بیشتر شعرهای مرا یک شعر نوستالژیک می‌دانند و بعضی‌ها هم سخن روز اما خودم سعی کرده‌ام شعرهایم بیشتر انعکاس آلام و دردهای محیطی که در آن زندگی می‌کنم، باشد. حالا تا چه حد موفق بوده‌ام بستگی به نظر مخاطبانم دارد.

آقای رستمی چرا شعر امروز ما حتی در منطقه و کشورهای همسایه هم چندان مخاطبی نمی‌یابد؟
واقعیت این است که منطقه و کشورهای همسایه در موقعیتی مشابه ما به‌سر می‌برند و مشکلات روزمره زندگی و دغدغه‌های آن مجال فکر کردن به شعر را به اکثریت مردم نمی‌دهد و به نظرم از منطقه آشوب‌زده خاورمیانه دیگر انتظار نمی‌رود مثل گذشته که از شعر حافظ، سعدی و فردوسی و نظامی و مولوی داد سخن می‌گفتند از شعر امروز ما هم داد سخن بگویند و همچنین به نظرم شعر بیشتر از صاحبان اصلی خود دور شده است، آشفته‌گویی و صلابت نداشتن سروده‌ها از تاثیر آن کاسته مضاف بر اینها در همین تهران حتی در نشرهای مطرح میزان سنجش شعر بودن یک شعر برای چاپ و نشر دستخوش اندیشه و تفکر کسانی است که ذهنیت یک سانسورچی را دارند و جالب این‌که خود را شاعر هم می‌دانند و هیچ‌گونه ضوابط ادبی را در این نشرها رعایت نمی‌کنند و فقط و فقط رابطه است و بس ...!

فکر می‌کنید امروزه با وجود این همه امکانات رسانه‌ای و تبلیغی، چه عواملی باعث اقبال یا اقبال نکردن مخاطب از کتاب‌های شعر می‌شود؟
وجود مقالات و کتاب‌های مختلف هنری و ادبی در زمینه‌های مختلف عرصه را به کتاب‌های شعر تنگ‌تر کرده مضاف بر این به نظر کتاب‌های شعر پاسخگوی نیازهای روحی و ادبی سلیقه‌های مختلف مخاطب امروز نیست، چه‌بسا شعر انتقادی که بیانگر کاستی‌های جامعه است هم کافی نیست. حالا غیر از اینها یک قشر خاص که بالاخره در هر شرایطی به شعر علاقه دارند و می‌خوانند و همچنین مشکلات زندگی و معیشت مردم نیز در این مورد بی‌تاثیر نبوده است.

به‌شخصه از نظر شما مقوله‌ای مثل شعر خاصه شعر سپید تا چه میزان آموزش دادنی است و تا چه میزان کشف کردنی و ذاتی؟
به نظر این‌طور می‌رسد که شعر در ابتدا وقتی می‌خواهد از ذهن شاعر بیرون بیایید با قطار شدن چند واژه پشت سر هم برای ارائه مفهومی در هاله‌ای از خیال است که مرحله جوشش است و بعد از ظهور شعر نوبت به پرداخت آن می‌رسد که مرحله‌کوشش است. بنابراین می‌توان گفت پنجاه ‌پنجاه است یعنی هم جوشش که کشف کردنی و ذاتی است و هم کوشش که یادگرفتنی است و با توجه به دامنه واژگانی که در ذهن شاعر است، می‌تواند در مرحله کوشش شعر را بهتر و زیباتر پرداخت کند.

با دهه‌بندی جریان‌های شعری مثل شعر دهه هفتاد، هشتاد و یا نامگذاری جریان‌ها با عنوان حجم و ناب بر سر مهرید؟
نامگذاری جریان‌های شعری در عصرهای مختلف به نظر سلیقه‌ای می‌آید؛ برای ‌مثال، عصر شعر نیمایی، عصر شعر سپید شاملویی و آزاد و موج نو و حجم و ناب و حالا به نظر می‌رسد عصر شعر گفتار و فراگفتار است و همه این عناوین از شریان‌های موجود که در تحولات سیاسی اجتماعی جامعه بر کلام شاعران اثر می‌گذارد، گرفته می‌شود.

از شاعران ایرانی و خارجی معاصر، کدام‌ها را بیشتر می‌پسندید؟ از جوان‌ترها چطور؟
تقریبا می‌شود گفت از شاعران معاصر ایرانی به اشعار نیما یوشیج، احمد شاملو و سهراب سپهری و مهدی اخوان‌ثالث و فروغ فرخزاد و بیژن جلالی و احمدرضا احمدی و سیمین بهبهانی و سیدعلی صالحی و شمس لنگرودی و حمید مصدق و حافظ موسوی و ... و از جوان‌ترها شعرایی مانند رسول یونان و ... علاقه‌مندم و از شعرای خارجی به اشعار پابلو نرودا، اوکتاویو پاز و یانیس ریتسوس بیش از دیگران تمایل دارم.

آیا به این گزاره صحه می‌گذارید که «ما منتقد ادبی نداریم»؟!
بله! در عصر حاضر منتقد ادبی به مفهوم واقعی که درست عمل کند، به نظر من پیدا نمی‌شود و افرادی که خود را منتقد ادبی می‌دانند بیشتر به نظر می‌آید سلیقه‌ای نظر می‌دهند و زیر و بم موضوع شعر را بیان می‌کنند؛ به‌نظرم من بیشتر موضوعات شعری در زمینه انتقاد از مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه و اشعار عشقی و التهابات درد درون شاعر است، هر شاعری از هر دری سخن می‌گوید. نمی‌توان دسته‌بندی خاصی در نقد بر آ‌ها قائل شد.

چه فعالیت‌ها و آرزوهایی برای آینده ادبی‌تان در نظر دارید؟
تلاش می‌کنم شعرم در زمینه‌ها و موضوعات مختلف زبان حال مردم باشد نه قشر خاصی از اجتماع؛ به نظرم شعر باید بازگوکننده آلام و دردها و سرور و شادی‌های مردم باشد و برگرفته از اتفاقات ساده‌ای هرچند کوچک که دوروبرمان می‌افتد، باشد و در هاله‌ای از خیال برای مخاطب سروده شود؛ چه عاشقانه و چه اجتماعی و سیاسی و فلسفی.

سخن پایانی؟
امیدوارم سطح مطالعه و آگاهی مردم نسبت به کتاب و کتابخوانی بیش از این‌که هست، بشود و در فضایی آرام و آسوده بتوانند شاعر موردعلاقه خود را پیدا و همراهی کنند.

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، شاعر ، شعر ، داستان ، مشکلات ، ادب
نام:
ایمیل:
* نظر: