bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۲۵۲۳
تاریخ انتشار: ۱۷ : ۱۸ - ۲۹ مرداد ۱۳۹۷
فرخنده موحدراد در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
فرخنده موحد راد نویسنده رمان در ژانر عاشقانه متولد آخرین روز از آخرین ماه سال ۱۳۶۵ در شهر اهواز است. او از سن ۱۲ سالگی همراه خانواده به تهران عزیمت کرده و ساکن پایتخت شده است. موحد راد هم‌اکنون ۱۳ سال از تاهل و ۱۰ سال از مادر شدنش می‌گذرد.
کسی برای ادبیات ارزش قائل نمی‌شود!بامداد جنوب - وندیداد امین:
فرخنده موحد راد نویسنده رمان در ژانر عاشقانه متولد آخرین روز از آخرین ماه سال ۱۳۶۵ در شهر اهواز است. او از سن ۱۲ سالگی همراه خانواده به تهران عزیمت کرده و ساکن پایتخت شده است. موحد راد هم‌اکنون ۱۳ سال از تاهل و ۱۰ سال از مادر شدنش می‌گذرد.
وی دارای مدرک کارشناسی در زمینه تحصیلی حقوق و دانش‌آموخته از دانشکده کانون وکلا است. این نویسنده فعالیت ادبی خود را از سنین خیلی پایین و در سن ۱۴ سالگی شروع کرده است. رمان «بغض غزل» اولین کتاب اوست که در همان سنین نوشته ‌شده و چند سال بعد با بازنگری و بازنویسی دوباره برای چاپ آماده شده است. این رمان به همت انتشارات پرسمان و در سال ۸۸ همزمان با نمایشگاه کتاب رونمایی شد و حضور این نویسنده را در عرصه داستان‌نویسی ایران مسجل کرد. بعد از این اثر، رمان «عشق اطلسی» در سال ۸۹ با موضوعی خانوادگی و عاشقانه که در چارچوب قوانین خانواده‌ای سخت‌گیر نگاشته شده است از همان انتشارات به چاپ رسید که با استقبال مخاطبان خیلی زود به چاپ‌های بالاتر رفت.

«عطر رازقی» عنوان دیگری از کتاب‌های فرخنده موحد راد است که گریزی به دو دهه قبل زده و در حال و هوای دهه هفتاد، زندگیِ عاشقانه زوجی را روایت می‌کند که قربانی پنهان‌کاری و گذشته نامعلوم شخصیت مرد قصه می‌شوند. چاپ این کتاب در سال ۹۰ صورت پذیرفته است اما در سال ۹۱ کتاب «بی‌تو مهتاب» با موضوعی کاملا نو و متفاوت که راوی آن مرد داستان بود، روی گیشه‌های ادبیات کشور آمد و جای خود را خیلی زود بین مخاطبان باز کرد.
در سال ۹۲ کتاب «تکیه‌گاه» اثری که بعد از سه سال مجوز چاپ آن صادر شد، با کلی بازنویسی و بازنگری در اختیار مخاطبان رمان قرار گرفت. این کتاب بیانگر زندگی دختری از شهر و دیار و خانواده‌ای بود که از ترس آزار ناپدری به کمک مادر از خانه گریخته و بنا بر تقدیر متکی بر خانواده‌ای منسجم و مهربان دیگری شده که با کمک آنها خود را از منجلاب زندگی‌اش بیرون می‌کشد. «اما سایه‌بان نگاهت» نقل و قول حقیقی و پر از واقعیتی است که با تکیه بر اصل خانواده و خانواده محوری نگاشته شده و کاملاً موضوعی ملموس و قابل‌درک را در بردارد. این کتاب بعد از «تکیه‌گاه» به چاپ رسید و بعد از آن «نهال خشکیده» اثر دیگر موحد راد راهی بازار شد که در این کتاب با زندگی کودکان پرورشگاهی و معضلات زندگی آ‌ها آشنا می‌شویم؛ موضوعی اجتماعی و نوین در قالب داستان که به رشته تحریر درآمده است. تمامی این آثار از انتشارات پرسمان به چاپ رسیده است اما آخرین کتاب این نویسنده با نام «نگار من» از نشر علی و در سال ۹۶ به چاپ رسیده که با استقبال مخاطبان خیلی زود چاپ اول آن به اتمام رسید و به چاپ دوم رفته است. در ادامه گفت‌وگوی ما را با این نویسنده می‌خوانید.

خانم موحد راد، نخست وارد این بحث شویم که یک نویسنده چرا باید بنویسد؟! به‌خصوص در اجتماع متلاطم فعلی ایران، نقش یک داستان‌نویس با خلق آثارش چیست؟
خب قاعدتا برای این سوال پاسخ‌های بسیار و متفاوتی وجود دارد اما یکی از مواردی که به نظر من نوشتن را یک اصل مهم و کاربردی در زندگی امروزی جلوه می‌دهد، نیازِ به تفکر، تعقل و تامل در افراد است. با خواندن کتاب دنیاهای متفاوتی مقابل دیدگان آدمی قرار داده می‌شود که در اکثر مواقع برای خود فرد قابل‌لمس نیست و شاید امکان تجربه‌اش وجود نداشته باشد، درحالی ‌که با مطالعه یک داستان می‌تواند خود را درون قصه جا دهد و پا به‌پای کاراکترهای داستان‌ همزادپنداری کند. او می‌تواند از عواقب امری عبرت آموزد یا از منافع امری دیگر آگاهی پیدا کند. مطالعه داستانی که می‌دانیم خالقش شخصی از جنس خودمان است، کسی که مثل ما می‌خندد، می‌گرید، می‌فهمد، گاه نمی‌فهمد، لج می‌کند، بحث می‌کند، عاشق می‌شود، پدر یا مادر می‌شود و یا حتی از دست می‌دهد و گاه برنده می‌شود؛ خیلی برای درک و باور آدمی قابل‌هضم و باورپذیر است. 

این‌که بدانیم یکی مثل ما هست که درد می‌کشد یا درمان می‌شود یا می‌بازد و یا پیروز می‌شود و کسی هست که ما را می‌فهمد و حرف‌های نگفته ما را به زبان می‌آورد، باعث آرامش بیشتر ما خواهد شد و من فکر می‌کنم در جامعه متلاطم من که افکار مردمش خسته، بهانه‌گیر، دل‌زده، دلگیر و گاه غمگین شده است مطالعه داستانی از جنس زندگیِ رئال و باورپذیر می‌تواند آب سردی روی آتش خیالشان باشد و آنها را آرام‌تر کند. پس نتیجه می‌گیریم یک نویسنده به‌خصوص نویسنده رمان که ژانرش برگرفته از دل خانواده‌ها و رابطه‌هاست؛ باید بنویسد چون باعث باز شدن دریچه افکار دیگران و پر شدن اوقات فراغتشان و رهایی از درگیری‌های ذهنی و روزمره‌شان خواهد شد و این در حالی است که ذهن پربار و آرامی نیز نصیب خود نویسنده خواهد شد.

خود شما در چه شرایطی احساس کردید که نیاز به نوشتن دارید؟ اساسا چگونه وارد عرصه داستان‌نویسی شدید؟
برای نوشتن شرایط خاصی را احساس نکردم؛ شاید چون از کودکی طبع شعر و قصه‌سرایی در وجودم به‌صورت بالقوه بود. تا جایی که حتی در زمینه کودکان شعر و قصه می‌گفتم و در مدرسه و دوره‌های ابتدایی شعرهایی برای انقلاب که به‌عنوان سرود خوانده می‌شد و یا حتی انشاهایی که به‌آسانی و سرعت می‌نوشتم و تحسین معلم‌ها و دانش‌آموزان را در برداشت، شاید بشود دلیل این‌که در نوجوانی بر این باور رسیدم که قدرت نوشتن دارم همین بوده باشد. مطالعه زیاد از کودکی و بزرگ شدن در محیط خانواده‌ای اهل مطالعه باعث بال‌ و پر دادن به خیال‌پردازی‌هایم شد و به همین علت سن چندانی نداشتم که نوشتن را آغاز کردم.

در جامعه‌ای که دختران و پسرانش گاهی زودتر از حد معمول به سن بلوغ می‌رسند، بنابراین در همان سنین پایین‌تر معنای احساسات و مسائل را درک خواهند کرد و زودتر زیبایی‌ها و زشتی‌های دنیا را در وجود خود حس و تجربه می‌کند؛ بهره‌گیری از تخیل و توجه به اتفاقات روزمره اطرافیان و دوستان، شنیدن تجارب دیگران و مطالعه زیاد داستان چه کودکانه و بعدها عاشقانه و عارفانه موجب شد بدون این‌که خودم هم متوجه شوم به ناگاه خود را یک نویسنده‌ای ببینم که اگر ننویسد حال روحی خوشی ندارد. زمانی که رمان اولم را نوشتم دقیقا هم سن شخصیت داستانم بودم یک دختر دبیرستانی! خیلی از خلأهای فکری و اتفاقاتِ زندگی و سرگذشت دوستانم من را دقیقا به سمتی برد که قصه غزل داستان به‌حدی ملموس و باورپذیر برای مخاطب شد که طرفداران زیادی را به خود اختصاص داد که پا به‌پای غزل داستان خندیده و گریسته بودند.
کسی برای ادبیات ارزش قائل نمی‌شود!
عده‌ای بر این عقیده‌اند که عصر روایت‌پردازی به سر آمده و می‌بایست شیوه‌های جدیدتر و بدیع‌تری را برای بیان فضاهای روای به‌کار بست؛ مثلا داستان‌های پرفورمنس یا هنرهای روایی‌-بصری! نظر شما چیست؟
با احترام فراوان به نظریات مختلفی که در این زمینه وجود دارد، باید بگویم فکر نمی‌کنم چنین عقیده‌ای صحیح باشد. اگر قرار بر روایت‌پردازی به شیوه پرفورمنس و اجرائی باشد، درصد همزادپنداری پایین خواهد آمد. به‌نظر من روایت‌پردازی و ارائه داستان با قلم‌زنی و نگارش این امکان را برای مخاطب به‌وجود می‌آورد تا در هر لحظه و هر زمانی که دوست دارد و یا حتی احساس نیاز می‌کند برای مطالعه داستان اقدام کند اما در داستان‌های به شیوه پرفورمنس چنین امکانی وجود ندارد. پرفورمنس توسط دیگران و در زمان مشخصی اجراشده و شاید در آن زمان مخاطب نخواهد و یا نتواند خود را برای دیدن اجرا به محل اجرا برساند اما وقتی یک داستان به رشته تحریر درآمده و مکتوب شده باشد، مخاطب راحت‌تر با آن ارتباط برقرار می‌کند. حتی اگر از لحاظ علمی هم در نظر بگیریم، پزشکان بر این باورند که مطالعه خط به خط یک کتاب امکان ابتلا به بیماری‌هایی چون آلزایمر را کاهش می‌دهد و این یعنی مطالعه یک‌جور بازی و ورزش ذهنی نیز برای مخاطب به‌شمار می‌آید؛ درحالی‌که فکر نمی‌کنم در روایت‌های بصری و یا حتی سمعی چنین چیزی رخ بدهد.

خطه خوزستان چند دهه است که َمحمل چهره‌های ادبی سرشناسی بوده است. امروزه فضای ادبی خوزستان خاصه اهواز در چه شرایطی به‌سر می‌برد؟
این‌که ادبیات در خوزستان پیشرفت داشته است، می‌تواند دلایل بسیاری داشته باشد. شاید یکی از دلایل اصلی‌اش توسعه نیافتن و آبادان نبودن این خطه در زمینه شهری، اقتصادی و فرهنگی باشد. شاید چون خاکی چنین زجرکشیده که رنگ و بوی خون را هشت سال تمام در جنگ تحمیلی به آغوش کشیده است، روا نبوده که این‌چنین به حال خود رها شود و در این فضای ناسالم به‌سختی نفس بکشد. شاید چون مردم خوزستان درد دارند، شاید چون صدای آنها را هیچ‌وقت، هیچ‌کس نشنیده است! اما یقین دارم خیلی از ادبای این دیار برای این‌که حال خودشان و احوال همشهری‌ها و هم‌استانی‌هایشان را به گوش دیگران برسانند دست‌به‌قلم شده‌اند. اگر قیصر امین‌پور از بخش کوچکی که بعد از سال‌ها شهر شده، شعری می‌گوید که تا عمق جان می‌نشیند، اگر مصطفی مستور و یا احمد محمود و احمد بیگدلی داستان‌هایی نوشته‌اند که با خواندنشان احساس آدمی جایی فراتر از باورهایش می‌رود و یا حتی سیدعلی صالحی با شعرهای ناب و زیبایش روح آدمی را تازه می‌کند؛ دلیلش می‌تواند غمی پنهان در کنج قلبی باشد که از نابرابری‌ها گرفته است. اگر خوزستان در ادبیات پیشرفت کرده، می‌تواند دلیلش این فریادهای درون آدمیانش باشد، فریادی که سر داده می‌شود تا صدایشان شنیده شود تا خوزستانشان شناخته شود تا خوزستانشان به چشم بیاید. خوزستان، ‌همیشه مظلوم بوده، چه در تاریخ و چه در این عصر و چه در این روزها با این آب‌وهوای به‌شدت ناسالمش! امروزه فضای ادبی این دیار پیشرفت زیادش را مرهون دل‌های زجرکشیده و خسته صاحبان اثرش است. دل‌خسته و رنجور ذهن و فکر یک اهل‌ قلم را به اوج می‌رساند.

این گفت‌وگو ادامه دارد...

نام:
ایمیل:
* نظر: