همان اکسیری که موجب جوانی روح و روان خسته از تکنولوژی میشود. انجمن ادبی حافظ عسلویه در سال جاری با برگزاری نشستهای ادبی هر هفته پذیرای اشعار نغزی از شعرای بزرگی چون خیام، فرخی و... در کنار لسانالغیب است تا دمی روح خویش را پلشتیها و پلیدیهای دنیای مادی بزدایند و در بیآلایشی دنیای بیکران شعر غرق ذوق و زیبایی محض شوند.
بر اساس این گزارش، هفدهمين نشست تخصصي انجمن ادبي حافظ عسلويه 29 مردادماه با حضور اعضاي انجمن و برخی از اعضاي نوجوان كانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان این شهر در مركز فرهنگي هنري نخل تقي برگزار شد. در ابتداي اين نشست، احمد جمعهپور، دبير انجمن حافظ، پس از اشارهاي مختصر به این بیت: «اين چمن، گل بيخار كس نچيد، آري/ چراغ مصطفوي با شرار بولهبي ست» -كه ظاهرا تنها بيت در سراسر غزليات حافظ است كه در آن اشاره مستقيم و آشكار به لقب نبي گرامي اسلام شده است- «شرار» در اين بيت را داري ايهام تبادر بين شَرار متناسب با چراغ و لهب و شِرار به معني شرارتهاي ابولهب دانست. ضمن اينكه خار در مصرع نخست نيز بي ارتباط با روايات مربوط به افكندن خار مغيلان در مسير عبور پيامبر از سوی همسر ابولهب نيست.
در ادامه غزل 66 حافظ، به ترتيب تصحيح دكتر خانلري با مطلع: «خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست؟» خوانده شد. سپس علي رضي، مدير انجمن با اشاره به حاكم بودن روح انديشه و فلسفه خيام بر بيت بيت اين غزل، آن را به عبارتي خياميترين غزل حافظ لقب داد؛ به گونهاي كه هريك از بيتهاي آن، يك يا چند رباعي از خيام را در ذهن متبادر ميكنند. به همين بهانه در ادامه بحثي درباره تاثير انديشههاي خيام بر حافظ شكل گرفت كه دوستان حاضر به بيان و تعامل نقطهنظر خود در اينباره پرداختند. جبرگرايي، دم را غنيمت شمردن، مخالفت با زهد و ناپايداري جهان از جمله مولفههاي مهم فلسفه خيام بود كه حضور آشكار آن در اين غزل مورد اشاره حاضران قرار گرفت. از جمله هادي بنافي، از اعضاي موسس انجمن نيز به قولي از بهاءالدين خرمشاهي اشاره كرد كه «خيام بيشترين تاثير را در شاعران پس از خود بر حافظ گذاشته است. تا آن حد كه حافظ را شارح خيام دانستهاند». جمعهپور نيز در ادامه يكي از تفاوتهاي كلام حافظ و خيام را در اين دانست كه حافظ معمولا محتاطتر و كجدار و مريز به سراغ مسائل مورد نظر خيام ميرود و گاه در اشعار او انعكاس رباعيهاي خيام را با كمي دوپهلويي در كلام مييابيم كه بعيد نيست اين احتياط محصول شرايط خاص دوران زندگي وي و نفوذ قشر متعصب در مناصبات حكومتي بوده باشد. وی در ادامه گفت: برای مثال در بيت دوم همين غزل، شاهد هستيم كه حافظ سخن صريح خيام «عاقبت كار جهان نيستي است» راکه محتاطانه به «كس را وقوف نيست كه انجام كار چيست» تغيير داده است و يا در بيت پاياني پس از مقايسه شراب كوثر زاهد با پياله خود، بدون اينكه حكم صريحي صادر كند، ميگويد: «تا در ميانه خواسته كردگار چيست» در حالي كه خيام در مقام همين مقايسه به صراحت ميگويد» «اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار...».
از ديگر ابيات اين غزل که مورد بحث قرار گرفت، بيت« معني آب زندگي و روضه ارم/ جز طرف جويبار و مي خوشگوار چيست؟» بود كه افزون بر اشاره به لف و نشر مشوش آن و نيز تلميح روضه ارم به داستان بهشت زميني شدادبن عاد، جمشيد افرنديد، از اعضاي انجمن، بناي باغ ارم شيراز را متعلق به دوره زنديه معرفی کرده و بدينوسيله احتمال مطرحشده از سوي برخي دوستان در خصوص ايهام روضه ارم را محتمل ندانست. بيت «مستور و مست هردو چو از يک قبيلهاند/ ما دل به عشوه كه دهيم؟ اختيار چيست؟» نيز از ابيات چالشبرانگيز اين غزل بود كه پس از اشاره تعدادي از اعضا به اينكه اكثر شارحان حافظ از سودي بوسنوي گرفته تا دكتر جلاليان، دكتر استعلامي و دكتر ثروتيان، عبارت «از يك قبيله اند» را به اين معنا گرفتهاند كه مستوران (كنايه از پرهيزگاران) و مستان، هردو به طايفه آدميزاد و نوع انسان تعلق داشته و در نتيجه آدمي مختار به انتخاب راه يكي از اين دو و دل دادن به عشوه يكي از آنها است، جمعهپور در ادامه شرح ابیات با اشاره به فرهنگ اشعار حافظ كه مستوري و مستي در شعر قدما را در برابر دو اصطلاح صحو و سكر به كار برده كه در واقع طريقه دو تن از مشايخ صوفيه (بايزيد بسطامي و جنيد بغدادي) بوده است، احتمال اينكه از يك قبيله بودن مستور و مست را اشاره به تعلق هر دو به جريان صوفيگري داشته باشد، بعيد ندانست.
فهد صالحي نیز در ادامه توضیحات وی بیان کرد: جناس ظاهري دو واژه مستور و مست با وجود عربي بودن يكي و فارسي بودن ديگري بهيقين مدنظر ذهن صنعتگراي حافظ بوده و او با ايجاد ايهام در عبارت «از يك قبيلهاند» به شيرينكاري دست زده است. سپس جمعهپور با استناد به مقاله گرانارجي از مرحوم جاويد در خصوص اين بيت، نظر نگارنده كتاب «حافظ جاويد» را اينگونه مطرح كرد كه قرائت غالب كه هر دو جمله مصراع دوم را پرسشي ميخواند. با توجه به اينكه در تمام غزل، حافظ هيچگاه در مقام استفتا و پرسش نبوده- محكوم به صحت نيست؛ زيرا مستور اصولا عشوهاي ندارد كه كسي به آن دل ببندد و هرچه عشوه است از مست ميآيد. پس مصرع دوم را بايد اينگونه خواند: «ما دل به عشوهاي که دهيم، اختيار چيست!» به اين معنا كه حافظ با قراردادن تلويحي خود در مقام مستان در برابر مستوران ميگويد:« من که به عشوه مستان دل دادهام...».
كوراوند، ازدیگر اعضاي انجمن نيز با تائيد خوانش بیت اشاره كرد كه در اين صورت عبارت«اختيار چيست» انتهاي بيت نيز از حالت پرسشي خارج شده و تبديل به استفهام انكاري ميشود. به اين معنا كه ما در دل دادن به عشوه مستان از خود اختياري نداشتهايم و اين با گرايش حافظ به مكتب اشعريگري و جبرگرايي نيز كاملا همخواني دارد.
ديگر بيت مورد بحث اين غزل كه دامنه اختلاف نسخ تصحيحي در آن گسترش داشت، بيت: «سهو و خطاي بنده گرش هست (نيست) اعتبار/ معني لطف و رحمت پروردگار (آمرزگار) چيست» بود. علي رضي در شرح این بیت به ياداشتهاي مسعود فرزاد پيرامون اختلافات اين بيت اشاره كرد كه انتخاب «آمرزگار» هرچند در معني با لطف و رحمت متناسبتر و شاعرانهتر است اما بهنظر تصرف جديد ميآيد که هادي بنافيدر جواب وی با اشاره به اينكه در ترجمه تفسير طبري نيز- که بهطور قطع مورد مطالعه حافظ قرآنشناس بوده- براي ترجمه غفور از لفظ آمرزگار استفاده شده و سعدي و نظامي نيز همين لفظ را در اشعار خود استفاده كردهاند، صحت گزينش اين واژه از سوي حافظ را به هيچ وجه بعيد ندانست اما اختلاف اصلي تصحيح خانلري با سايه، نيساري، قدسي و قزويني در اين بيت، انتخاب «هست» به جاي «نيست» از سوي آنها بود.
در بخش پایانی نشست نيز دو غزل از حميدرضا ياري و رحمان بشردوست (از شاعران انجمن) مورد نقد و بررسي حاضران قرار گرفت. همچنین در این بخش، یاد و خاطره شادروان عزتالله انتظامی، هنرمند تازه درگذشته سینمای ایران، گرامی داشته شد.