bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۲۶۰۱
تاریخ انتشار: ۲۵ : ۱۶ - ۱۳ شهريور ۱۳۹۷
پرویز گراوند در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
اوایل ِ اکثر چیزها/ مثل اوایل خلقت مدوّر است/ سر با همه اضلاعی که در سر دارد/ در کارِ مدوّر کردن افکار است/ جهان در هجمه افکار از ما مدوّر است/ قلب مدوّر/ گردیدن و گراییدن‌های مدوّر/ آفتاب از شدّت آفتابگردان، مدوّر است/ میوه‌های با تفاوت‌های مدوّن/ با فرق‌های مدوّر/ با مزه‌های مدوّن و مدوّر/ با وجود آفت‌ها و عوارض/ کدوتنبل با همه تنبلی‌اش/ چقدر دایره دارد حمل می‌کند!/ دارد وضع حمل می‌کند
بامداد جنوب - وندیداد امین:
«اوایل ِ اکثر چیزها/ مثل اوایل خلقت مدوّر است/ سر با همه اضلاعی که در سر دارد/ در کارِ مدوّر کردن افکار است/ جهان در هجمه افکار از ما مدوّر است/ قلب مدوّر/ گردیدن و گراییدن‌های مدوّر/ آفتاب از شدّت آفتابگردان، مدوّر است/ میوه‌های با تفاوت‌های مدوّن/ با فرق‌های مدوّر/ با مزه‌های مدوّن و مدوّر/ با وجود آفت‌ها و عوارض/ کدوتنبل با همه تنبلی‌اش/ چقدر دایره دارد حمل می‌کند!/ دارد وضع حمل می‌کند».
پرویز گراوند متولد باغ‌ملک خوزستان و شاعری سپیدسراست. وی شغل آموزگاری را برگزیده و کارشناسی ریاضی خوانده است. از گراوند تاکنون آثاری منتشر شده که از جمله آن می‌توان سه مجموعه شعر سپید «انگشت شست و یک»، «مستحضرید که» و «مکعبی از کلمات» را نام برد. وی حدود پانزده سال است که ساکن اهواز است و با وجود آشنایی با شعر موزون، مشتاقانه در زمینه شعر سپید به فعالیت مشغول است. آشنایی بیشتر با این شاعر را محول می‌کنیم به پاسخ‌هایی که وی در خلال گفت‌وگوی‌مان به پرسش‌ داده‌اند. نظر شما را به خواندن این مصاحبه صمیمانه و ادبی دعوت می‌کنم.

آقای گراوند، همچنان که در پروسه تخصصی شدن علوم در قرن بیستم، شاهد تجزیه دانش‌ها به گرایش‌های متعدد شدیم، چه نسبتی بین رشته آکادمیک شما و مقوله شعر می‌توان جست؟ از قضا ادبیات شعری ما در برهه‌ای، جریان سرایش کیومرث منشی‌زاده را موسوم به شعر «ریاضی» می‌شناسد!

باور کنید یا نه شعر را نمی‌توان در محدوده نام‌ها محصور کرد و این ‌همه نام‌های کوتاه و بلند که چند دهه است روی شعر می‌گذارند، دخلی به شعر ندارد. ما کتاب خطاب به پروانه‌ها را داریم و موخره موثر و بحث‌برانگیز (چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم) را؛ اما این بحث تئوریک دکتر براهنی در یک نام و نشان مختصر نمی‌شود مثلا براهنی نگفته است شعر پسانیمایی یا فرانو و غیره و ذلک. آنچه شعر ریاضی نامیده می‌شود، بخش اعظمی از آن نه شعر است و نه ریاضی؛ البته این یک مثال است مثلا منشی‌زاده در شعری از تعریف دایره در شعرش استفاده می‌کند و سوال پیش می‌آید که این تعریف‌های پیش‌ساخته چه دخلی به شعر دارند. در این بحث این مطلب را هم مدنظر داریم که ادبیات، ریاضی‌تر از ریاضیات است و جدیت موضوع را نباید نادیده گرفت!

خب، در حال حاضر مناقشاتی بر سر تعاریف شعر سپید و شعر آزاد دیده می‌شود. نظر شما در این خصوص چیست؟
شعر جدی معاصر همان‌طور که گفتم فراتر از نام‌ها و نشان‌هاست، از نیما که شروع کنیم، نام‌ها برای تشخص بخشی شروع می‌شوند؛ شاعر بعد از نیما هم از آن دیگری بودن نیما آموخته است که آن دیگری باشد اما همواره این امر محقق نشده است، به‌هرحال این بحث‌های سپید و آزاد از قبلا هم بوده‌اند. ما ضرورتا اسم‌ها و ایسم‌ها را چندان جدی نمی‌گیریم؛ چراکه شعر و مباحثش جدی‌تر از این حرف‌هاست و البته مطمئنم که شما و مخاطب من به این موضوعات بهتر از من وقوف دارید.

در شعرهایتان بیشتر به فرم تعهد دارید یا به درون‌مایه؟ ما در دهه پررونق ادبی هفتاد، شاهد تست هر دو جنبه، فرای استاتیک دهه چهل و پنجاه بودیم!
فرم و محتوی تفکیک‌ناپذیرند! نمی‌توان یکی را سوای دیگری داشت و گفت برای من یکی از این دو مهم‌تر است؛ چراکه محتوای شعر همان صورت شعر است. در دهه هفتاد هم پرداخت‌های تازه در این دو مقوله هوای تازه‌ای به شعر معاصر داد.

فضای ادبی این روزهای باغ‌ملک و شمال خوزستان را چطور ارزیابی می‌کنید؟ خوزستان از دیرباز محمل شاعران و نویسندگان ویژه‌ای بوده است!
من الان تقریبا پانزده سال است که ساکن اهواز هستم ولی همچنان با کم ‌وکیف شعر باغ‌ملک آشنایم. جالب است بدانید که هوشنگ چالنگی اصالتا باغملکی است و البته این مرزبندی‌ها چندان خوشایند نیست اما زمانی که می‌خواستیم مجموعه شعری از شاعران باغ‌ملک دربیاوریم با زنده‌یاد علی مقیمی صحبت کردیم و اتفاقا نام مجموعه برگرفته از شعری از خود وی است (سرشاخه‌ها مشعل سنگ است و سادگی/ سرشاخه‌ها نام تو را به باغچه بردند تا باور کنم/ هیات زمین، شراره ستاره‌هاست/ آه کاشفان اتفاق). من در آن مجموعه گفته‌ام که گاهی شرایط اقتصادی در یک منطقه باعث مهاجرت بسیاری از مردم به آن منطقه می‌شود. مسجدسلیمان با اولین چاه نفتش که خارجی‌ها هم کاشفانش بودند، مردمان بسیاری را از شهرهای خوزستان و جاهای دیگر به سمت خود کشاند. علی مقیمی و چالنگی ماحصل این کوچ اقتصادی بودند. به‌هرحال شاعران باغ‌ملک همچنان پویا و فعال هستند؛ علی فتحی‌مقدم در شعر سپید همچنان قلم می‌زند؛ انجمن شعر باغ‌ملک با حضور سیروس امیری‌زنگنه، غفار گراوند، پیمان و کاووس فرهادی همچنان فعال است؛ غلام‌عباس عسکرپور در انزوای خود در آبلشکر به شعر می‌اندیشد؛ حیات‌قلی فرخ‌منش از این دیار است؛ زنده‌یاد قدرت کیانی هنوز با شعرش در ما زندگی دارد و... در داستان هم که امیر امیری و مجتبی مقدم، جانانه مشغول به نوشتن و خواندن هستند.

خودِ شما چطور وارد کارزارِ ادبیات خاصه شعر شدید؟
من نمی‌دانم چطور و از کی وارد شعر شدم انگار با شعر متولد شدم. در کودکی یعنی دبستان خوراکم دوبیتی‌های فایز و باباطاهر بود؛ صدای خوبی هم داشتم؛ پیرزنی بود لولی‌وش وکولی‌وش، به نام کنیز که می‌آمد و به قول قدیمی‌ها بیت می‌خواند و قدم‌زنان از بازار می‌گذشت که من شیفته دوبیتی‌هایش بودم؛ آن‌وقت‌ها چووشک‌ها، چاووش‌خوان سالی یکی دو بار پیدایشان می‌شد و با آواز، شعرخوانی می‌کردند. اینها همه من مشتاق را به سمت خود جذب می‌کرد و در ۱۴، پانزده‌سالگی عروض و قافیه کارکردم و سعدی و حافظ می‌خواندم. در دوره دبیرستان رفتم رشته ریاضی فیزیک که بعد خودش مساله‌ساز شد؛ چراکه همزمان به‌صورت مکاتبه دوره خوشنویسی نستعلیق را با استاد امیراحمد فلسفی می‌گذراندم و کار وزندگی و شعر و درس با هم بدجوری مرا در هم می‌فشردند، در نهایت آموزگار شدم و ممتاز خوشنویسی را هم از انجمن خوشنویسان اخذ کردم. الان از آن‌ همه دل‌ و دماغ خود حیرت می‌کنم. خوشنویسی پلی بود که مرا به شعر کلاسیک ما وصل می‌کرد. دوره دبیرستان صدای اخوان و شاملو با نوارهای زمستان و کاشفان و... در توجه من به شعر معاصر موثر بودند و... .

آقای گراوند، ایده‌آل شما در سرایش کیست و یا چیست؟
این‌که بگویم ایده‌آل من در شعر چیست؟ مقوله‌ای ست که شاید نتوان آن‌طور که باید در این مجال به آن پرداخت اما باید بگویم که شعر همواره از ایده‌آل من و دیگری فراتر است. من یا هر شاعر دیگری شعرش را به‌هر حال با ذهنیتی از ایده‌آل خودش می‌نویسد؛ اما ایده‌آل فرد، لزوما ایده‌آل شعر نخواهد بود؛ اما من شاعرانی را که پویایی و نوزایی در کارشان باشد، می‌پسندم و این پسند من لزوما ایده‌آل شعر نیست. من کار رویایی و براهنی را با همه تفاوت‌هایشان دوست دارم و شعر و نظر محمد آزرم و شمس آقاجانی را تحسین می‌کنم. به‌طورکلی شعری که در راستای آوانگارد، شعر باشد، مقبول طبع مردمِ صاحب‌نظر شود.

از شاعران چند دهه اخیر، کار کدام‌ها را بیشتر می‌پسندید؟
در پاسخ به سوال قبلی تا حدودی به این‌که چه شاعرانی را می‌پسندم، اشاره‌ای کردم اما اگر بخواهم به شاعران بیشتری اشاره‌کنم، باید بگویم شاعران زیادی هستند که هرکدام به‌نوعی قابل‌توجه‌ هستند و گفتن از همه آنها از حوصله این مجال خارج است.

دلیل این پسند چیست؟
پسند مرا شعر شاعر رقم می‌زند نه نام و نشان او. گاهی یک شعر شاملو را مثل وحی منزل می‌خوانی و شعری از همین شاعر را نمی‌پسندی؛ یعنی ما در فراز و فرود نقد و بررسی فی‌البداهه همگام با خواندن شعر است که به خواندن نائل می‌شویم یا گاهی ترجمه یک شعر را می‌خوانی و لذت می‌بری از آن؛ هرچند این اتفاق کمتر از ترجمه‌ها به دست می‌آید اما معدودی از ترجمه‌ها هم یک اتفاق شعری محسوب می‌شوند.

عده‌ای از منتقدان به رکود و استقبال نکردن مخاطب از ادبیات شعری ایران گله‌مندند و فروش کتاب شعر را خاصه در نمایشگاه کتاب اخیر، بسیار مایوس‌کننده ارزیابی کرده‌اند! نظر شما راجع به این معضل چیست؟
ما یعنی من و تعدادی از دوستان به این نتیجه رسیدیم که هیچ ناشری دلش به حال شاعر شهرستانی نمی‌سوزد؛ به‌ناچار نشر سوسا را راه انداختیم و از اینجا بود که تازه با گرفتاری‌های انتشاراتی‌ها هم آشنا شدیم؛ راستش کلا کتاب و به‌ویژه شعر و داستان و بالاخص‌تر شعر موضوعات مهجور انسان معاصر ایرانی است. کتاب را به‌زور تبلیغات و ترفندهایش به خورد مخاطب دادن هم چنگی به دل نمی‌زند. فضای جامعه ما متاسفانه بر روال ادبیات مستقل نیست. هویت فردی افراد که یکی از نمودهایش در شعر امروز است، جایی در برنامه‌های کلان فرهنگی ندارد. خب چطور می‌شود با این وضعیت مخاطب درست ‌و حسابی داشت و مهجور نماند؟!

از دید شما در جهان به‌شدت سرمایه‌مدار فعلی، آیا نباید دولت‌ها تسهیلات خاصی برای شاعران و نویسندگان در نظر بگیرند؟ مثل بیمه یا بسته‌های حمایتی؛ اما به‌تازگی شاهد گران شدن کاغذ و بغرنج‌تر شدن سیاست‌های فرهنگی دولت بوده‌ایم!
دولت آنقدر در مسائل خودش مانده و سیاست خارجی جوری بر مسائل اولویت دارد که مسائلی از این قبیل و بسیاری از موضوعات داخلی معطل ‌مانده‌اند و اگر هم سیاستی این‌گونه که شما گفته‌اید، باشد انحصاری خواهد بود. کسی این مسائل را جدی نمی‌گیرد و مثل همیشه در حد حرف من و شما و گلایه می‌مانند و با گران شدن کاغذ هم شاعران روش‌های دیگر انتشار آثارشان را انتخاب می‌کنند؛ اما مساله اینها نیست، مساله فقدان یک رویکرد شفاف و اثرگذار در بهبود اوضاع است.

با نحله‌ها و گرایش‌های جدید شعری بر سر مهرید؟ کارهایی مانند شعر دیداری، شعر پرفورمنس، شعرتوگراف، شعر شنیداری و...
من با هر رویکرد تازه‌ای که بتواند افقی از آفاق شعر امروز را گسترش دهد، می‌خواهد پرفورمنس باشد یا خواندیداری یا هر چیز دیگری موافقم. شعر محدود به افق خاصی نیست و پرانتزها برای محدود کردنش ناتوان‌ هستند! به همین خاطر به قول شیمبورسکا ما در شعر استاد نداریم و استاد به حرفه‌های دیگر ربط دارد و شعر همواره جایی جلوتر از ما ایستاده است.
سخن پایانی؟
از شما بابت زحمت مصاحبه و دغدغه‌هایتان ممنون و سپاسگزارم.

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، ادب ، کتاب ، شعر ، شعر سپید ، آموزش
نام:
ایمیل:
* نظر: