بامداد جنوب - وندیداد امین:
پوران کاوه، نقاش، شاعر و مترجمی است که سالها بهدوراز جنجالهای ژورنالیستی به نقاشی، سرایش شعر و ترجمه شعر مشغول است و فعالیت ادبیاش را با چاپ شعر، مقاله، نقد و ترجمه در روزنامههای کثیرالانتشار همچون «ایران»، «همشهری»، «اعتماد»، «اطلاعات»، «عصر آزادگان» و ... و نیز مجلاتی چون «دنیای سخن»، «آدینه»، «گوهران»، «نافه»، «تکاپو»، «روزگار وصل»، «فروهر» و «شوکران» ادامه میدهد. وی همان قدر که شعر را میفهمد، دنیای نقاشی را لمس میکند و تاکنون نمایشگاههای متعددی را در تهران و دبی برگزار گرده است.
کاوه ۱۱ مجموعه شعر دارد و یک ترجمه گزیده اشعار معاصر جهان (از انگلیسی به فارسی). شعر هایکوی منتخب وی در مجموعه شعری درباره سونامی ژاپن به زبان ژاپنی ترجمه و در آن کشور توزیع شده است. این بانو در کارنامه ادبی خود داوری هشت دوره جشنواره شعر وُ داستان ِ «لیراو» و سخنرانی و حضور در همایشهای ادبی در کشورهای کره و هند (ارائه مقاله) را ثبت کرده است. گفتوگویی را با پوران کاوه صورت دادهایم که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت میکنیم.
خانم کاوه در منطقه مشوش و پرالتهاب خاورمیانه، ادبیات چه جایگاه زیباشناختی دارد؟ اساسا نویسندگان و شاعران در این منطقه متلاطم، چه نقشی را ایفا میکنند؟
در خاورمیانه، ادبیات با بهرهمندی از بُغضی مانده در گلو و انگشتهایی پینهبسته روی ماشهها، مُدام نقش صلح و آرامش را در نهانخانههای درون جا میگذارد و همچنان تقاص ِ خاورمیانهای بودن را پس میدهد و تصویر کفشهای جامانده در سنگلاخها و حفرشدن ِ آرزوها و رویاها، شادمانی را به تاراج داده و رد پای خورشید و روشنایی را دائم ساطور میکند و جنگ ِ برخاستن با خویشتن ِ خویش ِ نویسندگان و شاعران و تاختن به قلب گلوگاهها با قلمی خستگیناپذیر نیز تنها تسلایی است برای جستن ِ راهی ناپیدا.
خود شما در آثارتان چگونه به فضای پرفراز و نشیب سیاسی-اجتماعی امروزمان اشاره میکنید؟ ازنظر شما یک شاعر التزامی به بیان معضلات اجتماعی یا مثلا اقتصادی دارد؟
چنانچه در اشعار کتابهایم مشاهده میشود از جمله در آخرین مجموعه شعرم به نام «من – تو، آه از خط فاصله (نشر مروارید)»، برای من عشق یک حس گنگ است که سنجاق شده روی قلبم برای تحمل ناملایمات زندگی؛ اما با این همه، اعتراف میکنم که اشعار من هم مثل اشعار بسیاری از شاعران بازتاب زندگی درونیام و متاثر از رخدادهای اجتماعی و فرهنگی است و همیشه خود را در یک وضعیت مشترک احساسی در جامعه میبینم که این در حقیقت بدنه شعر معاصر ماست، یعنی ستیز با ظلم وُ نابرابری تا دست یافتن به روزهایی سرشار از آرامش و عدالت و صلح و دوستی.
شما چندین دوره داور جشنوارههای شعر و داستان بودهاید. امروزه انتقادهای جدی و قابلتاملی نسبت به کیفیت مسابقات ادبی در ایران وجود دارد. نظرتان چیست؟
به گمان من هر هنرمندی به فضای هنری وسیعی احتیاج دارد و برخوردهای مفید بین هنرمندان در هر رشتهای در ارتقا و دانشاندوزی آنها خیلی موثر است. فکر میکنم هر شاعر نوپایی باید گذشته شعریمان را بداند و با آگاهی ِ کامل و سلطه بر آن و با استفاده از تجربیات و اندوختههای مطالعاتیاش و با بهکارگیری تمام مولفههای لازم یک شعر خوب به معیاری درست برای سرودن شعر برسد و از حرفهای عمل کردن برای معیشت دوری کند و بداند که با بیهودهسرایی راه بهجایی نمیبرد، مسابقات ادبی هم تنها سنگ ِ محکی سلیقهای است که بعضی داورمنشانه اشعاری را طلا میبینند و بعضی بالعکس ... صادقانه میگویم که ما منتقد متخصص به تعداد انگشتهای دست هم نداریم؛ بنابراین خوانشها و چندقرائتی متن باید از طرف خوانندههای آگاه و هوشمند شکل بگیرد برای اثبات یا رد ِ یک اثر هنری که به نظرم ضمن احترام به جایگاه داور و قاضیالقضات و منتقدان گرامی، این اولویتی بجا است و بسیار نقشآفرین.
ادبیات ما نسبت به کشورهای موسوم به جهان سوم و درحالتوسعه مانند کره یا هند، در چه مرتبهای قرار دارد؟
در کتابم «به باران رسیدهها» که ترجمه گزیده اشعار چند شاعر انگلیسی و یک شاعر هندی است که هریک در سرزمین خود از اعتبار خاصی برخوردار بودهاند و نیز خوانش اشعار شاعران کرهای تا حدود زیادی با گرانیگاه آثارشان آشنا شدم و اینکه همگی بهویژه «نیسیم ازاکیل» شاعره معاصر هندی چگونه با حسی باورنکردنی، زلال، با شفافیتی آینهوار، رها و فروتن با فرهنگی ژرف و غنی ما را به مهمانی مهتاب میبرد و با صداقت ِ باران و خلوصِ عشق و مهربانیهای ِ بی چشمداشت آشنایمان میسازد؛ منشأ این دیگرگون بودن و برتریت را در سانسور نکردن و رهایی و آزادی قلم آنها میبینم که بیشک بیتاثیر در ارتقای آثارشان نیست.
آیا زنان ایران، امروزه توانستهاند حضور تثبیتشده و فعالی را در عرصه فرهنگ، هنر و ادبیات ایران داشته باشند؟ این حضور به کدام سمت میرود؟
من اساسا به تقسیمبندی شعری و تفکیک جنسیتی در شعر اعتقادی ندارم. معتقدم که هر شاعر، چه زن و چه مرد باید در سرودههایش بهنوعی به نسبیتگرایی برسد و نشان دهد که دارای پتانسیلی تکنیکی است و قادر باشد شعر را در سه محور طبیعتگرایی، نوستالژیکسرایی و عینیتبخشی ِ فرم عرضه کند. در پشت ادبیات دنیا، یک زبان، یک مذهب و یک فرهنگ است که میدرخشد نه تفکیک زنان و مردان، اما اگر منظور از ادبیات زنان، ادبیاتی باشد که به مسائل روانشناسی ِ زن و موضوعاتی پیرامون آنها بپردازد. آنا کارنینا، لولیتا، اتورا و مادام بواری همه ادبیات زنانه هستند و خالق آنها مردان و خوشبختانه در زمینه شعر میتوانم اشارهکنم به تعدادی از زنان شاعرمان که با سرودن شعرهایی ماندگار، چه در قالب شعر نو و چه در قالب شعر کلاسیک نشان دادهاند که شعر را میشناسند و ثابت کردهاند که رسیدن به این مهم قابلدسترس و تحققپذیر است و با تلاشی خستگیناپذیر سعی بر آن دارند که سرنوشت شعر در یک مسیر کلی ِ پیشرفت ِ پویا قرار گیرد که این تحسینبرانگیز است و امیدوارکننده و افتخارآفرین.
خانم کاوه، با توجه به اینکه شما 11 مجموعه شعر دارید و جزء نویسندگان فعال ادبی کشور هستید، بفرمایید چه اتفاقاتی رخ میدهد که بازار، انتشاراتیها، مخاطبان یا حتی رسانهها رو به اقبال از یک کتاب یا اقبال نکردن از آن میآورند؟
جامعه ما در هرصورت ایجاب میکند که ما مُدام در حرکت باشیم برای فلسفی کردن ِ بسیاری از آموختههایمان؛ اما در فضای درهمریخته فعلی، مابین ِ سنت، مدرنیته، نو، کلاسیک و پستمدرن، در یک حالت زیگزاگگونه سرگردانیم که این آشفتگی و کنترل نشدن مطالب و اشعار برای انتشار، مخاطبان، ناشران و حتی بازار کتاب را به استثنای برخی نامها، با توجه به هنجارهای کنونی جامعهمان دچار یک گسست و تحمل و انقطاع کرده که در مجموع موجب استقبال نشدن از کتاب میشود.
در مورد آثار خودتان هم این موضوع صادق است؟ کدامیک از آثارتان با استقبال بیشتری مواجه شد و دلیلش مشخصا چه بوده است؟
در اینجا لازم میدانم به جمله معروف سارتر اشارهکنم که میگوید: «شاعر محکومبه شکست است؛ چون با امر ناممکن درافتاده است». در واقع درست میگوید چون شاعر در مقابل امکانات بینهایت ِ زبان قرار میگیرد؛ دیدن، رفتن و سرودن تا پرتاب شدن به مرگ که خود شروع دیگری است. من نیز در سیر تاریخچه شاعریام شیوههای گوناگون ِ شعری را آزمودهام و از پرتگاههایی که بر سرِ راهم قرار داشته عبور کردهام؛ مثل هر شاعر جوانی در ابتدا گرفتار موج نو و بسیاری از بازیهای بیانی و گاهی خروجهای غیرضروری از هنجارهای ساختار و فرم بودهام تا رسیدن به شیوه اکنون ... و خوشبختانه از میان 11 مجموعه شعرم بهجز یکی دوتا، بقیه کامل به فروش رسیده و بعضی نیز به چاپ دوم؛ مثل «از سکوت ترانه میسازم» (1382، نشر ابتکار نو)، «باران نبار، زمین جای خوبی نیست» (1394، نشر مروارید) و نیز آخرین مجموعه شعرم که سال گذشته منتشر شد بهنام «من – تو، آه از خط فاصله» (نشر مروارید) که با استقبال بسیار خوبی مواجه بوده که دلیلش شاید رشد و تحول در زبان و ملموس بودن ِ بیشتر برای مخاطب بوده است.
دلمشغولیهای ادبی و فرهنگی این روزهایتان چیست؟
این روزها کار ِ ترجمه کتابی را از انگلیسی به فارسی در دست دارم که با عشق برایش وقت میگذارم؛ زیرا فکر میکنم ترجمه مثل روزنه یا دریچهای است که به روی دیگر مردم ممالک برای شناخت یکدیگر گشوده میشود تا بدانیم حرف دیگران و نوع نگرش و فرهنگ و دیدگاه و ذهنیت آنها چیست؛ ترجمه آثار را برای دانستن اینکه در جایجای این کره خاکی چه میگذرد، یک ضرورت میدانم.
از شاعران و نویسندگان امروز ایران، آثار کدامیک را بیشتر میپسندید؟
از گذشتگان، بهشدت اشعار مولانا را دوست دارم که از عرفان و درک موسیقایی حیرتانگیزی برخوردار است و موسیقی را به نغمههای درونی در مراحل رشد معنوی تعبیر کرده است و همچنین حافظ ِ بیمانند را ... و پس از آن آثار مهدی اخوانثالث و فروغ ِ جان و بسیاری از شاعرانِ همعصرم را که در قید حیات هستند و عزیز ِ دلِ من و نیز نویسندگان گرانقدری همچون هوشنگ گلشیری و صادق هدایت و ... و حافظ این قصه درازست به قرآن که مپرس.
علت انتخاب این نامها چیست؟
شاید به دلیل کشف اولیه رگههایی ملموس از رویکردهای اجتماعی و دستوپنجه نرم کردن آنها با تلخترین تاثیرات حاشیهای زندگی باشد.
سخن پایانی؟
روی سخنم با آنهایی است که تعهدی به شعر و کلمه دارند؛ بیانید دستبهدست هم داده، با همکاری و همدلی برای به انجام رساندن ِ مسوولیتی مهم در این راستا، در جهت یکپارچگی و هرچه درخشانتر کردن سرنوشت شعر و نجات شعر از گسست، ناپیوستگی وُ بیراهه رفتن. با اتکا به تجربه چند صدساله فرهنگیمان و با امعان نظر به سیاست ِ سانسور که پا روی خرخره ادبیاتمان گذاشته، به سمتوسوی مقصدی خاص حرکت کنیم که این شاخصه اصلی ماندگار شدن شعر است برای ادامه و اندکی نفس کشیدن.