bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۲۷۱۸
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۱۶ - ۳۰ شهريور ۱۳۹۷
امروز 30 شهریور مصادف به زاد روز شاعر کوچه‌ها است. علی باباچاهی از روزهایی می‌گوید که شعرهای دوران نوجوانی‌اش به انتخاب فریدون مشیری در مجله روشنفکر چاپ می‌شد، و از خاطره روزی که نقد انتقادی ـ چالشی‌اش بر شعرهای مشیری، در روزنامه کیهان منتشر شد.
در دوران جوانی، در روزنامه کیهان که سال‌ها، صفحات ادبیِ معتبری داشت، یک سلسله مقاله می‌نوشتم زیر عنوان «سهم اجتماعی شعرهای عاشقانه» که در آن، به تعدادی از شعرای آن زمان پرداخته شد و بنا به اقتضای همان خصوصیّتِ دوران جوانی که مقداری غرور و خودنمایی هم با خود دارد، این مقالاتِ من، بیشتر حالتِ انتقادی ـ چالشی داشت. از جمله مطالبی که در آن سال‌ها در صفحات ادبی روزنامه کیهان نوشتم، مطلبی بود درباره شعرهای فریدون مشیری که البته پیشِ از آن، در دوره‌های نوجوانی، شاعرِ محبوبِ من محسوب می‌شد.

به‌هرروی، ساعت چهار بار، چهل‌بار، یک سال و... نواخت و سال‌ها سپری شد، تا این‌که یک روز برحسبِ اتفاق به نشر چشمه سر زدم و دیدم زنده‌یاد فریدون مشیری، آنجا حضور داشت. من در آن موقع، مسئولیتِ صفحاتِ شعر مجله آدینه را بر عهده داشتم. وقتی در نشر چشمه، زنده‌یاد مشیری را دیدم، حس کردم در نگاهش، آثارِ آزردگیِ خاطر به چشم می‌خورد. با دریافتِ این حالت، به‌یک‌باره، ماجرای صفحات ادبی روزنامه کیهان و آن نقد و نظرها در سال‌های پیش برایم تداعی شد.

در همان حال، برای رفع کدورت، به ایشان گفتم که من اگر در آن سال‌ها، در مورد شما چیزی نوشتم و احتمالاً جسارت و تندروی‌هایی در کار بوده، به خاطر این بوده که این اصطلاح زبانزد صدق پیدا کند که «اگر شاگردی، روزی مقابلِ استادش نایستد، استاد چیزی کم داشته» و من برای اثباتِ این‌که شما برای من، معلم معتبری بودید، در برابر شما با آن نوشته‌ها ایستادم. زنده‌یاد مشیری، با شنیدن این حرف من، فی‌البداهه گفتند که: «اگر هر شاگردی بخواهد در مقابل معلمش بایستد، آن‌وقت چه کلاسی از آب درخواهد آمد!» و من هم فی‌البداهه گفتم: «جناب مشیری! باید در نظر داشته باشید که من هر شاگردی نبودم!» که در حقیقت نوعی تفاخر عارفانه بود که نظری به مقام و مرتبه و شأنِ استاد داشت. و باز بلافاصله برای دل‌جویی و رفعِ کدورتِ بیشتر، از ایشان خواستم که شعری در اختیار من بگذارند تا در مجله آدینه چاپ کنم و ایشان هم باکمی تردید و تأمل، شعری را که از حفظ داشتند، بر کاغذی نوشتند و به دستم دادند، که من آن را در مجله آدینه و در چشمگیرترین قسمتِ صفحه اولِ آن، به چاپ رساندم.

ناگفته نماند که من پیشترها، در همان ایّام نوجوانی ـ جوانی‌ام، شعرهایی از بوشهر به آدرسِ مجله روشنفکر که ایشان مسئولیتِ صفحاتِ شعر آن را بر عهده داشتند، می‌فرستادم که زنده‌یاد مشیری، از بین آنها، گه گاهی شعری از من انتخاب و چاپ می‌کرد و من بسیار خوشحال می‌شدم و دست‌وپای خودم را گم می‌کردم.
برچسب ها: معلم ، باباچاهی ، شعر
نام:
ایمیل:
* نظر: