کریم جعفری:
وقتی در سال 1389 به نظام پیشنهاد شد در یک روند آرام و منطقی روابط تجاری و اقتصادی با امارات متحده عربی را کاهش داده و عملا این شیخنشین منافق را از معادلات اقتصادی و سیاسی کشور خارج کند، هیچ گوش شنوایی نبود. آن روزها پیشنهاد اول و آخر برای جایگزینی امارات، سلطاننشین عمان بود که البته سالها بعد شروع به تدارک زیرساختها برای رفتن به آنجا شد اما اینکه چه عاملی باعث شد تا تهران نتواند دور امارات را خط بکشد و مانع از سنگاندازیها و رفتارهای ناجوانمردانه آنها شود، صرفا و صرفا به یک عامل باز میگشت. بسیاری از آقایان در طول زمان سرمایه هنگفتی را در آنجا خوابانده بودند و از قِبَلِ تحریم و دور زدن تحریم و نقل و انتقال کالا ثروت هنگفتی به هم زده بودند و میترسیدند که این ثروت بر باد برود.
آن روزها پیشنهاد این بود که در شروع کار، پروازهای روزانه فرودگاههای ایران به مقصد دوبی و ابوظبی کاهش پیدا کند، در ادامه خطرات و مخاطرات سرمایهگذاری و حضور در بازار سرمایه امارات، بهویژه بخش مسکن به مردم کشور گوشزد شود، همچنین قرار بر آن بود تا ایرانیها نسبت به رفت و آمد به دبی که مرکز جاسوسی امریکا و رژیم صهیونیستی علیه ایران شده بود، هوشیار شده و دقت بیشتری در این مورد در نظر گرفته شود. در گامهای همزمان، باید در مورد مسافرت دریایی و تجارت اندک به سمت دبی و ابوظبی تدابیری اندیشیده شود و موضوع تهلنجی که در بنادر جنوبی به مساله مهمی برای ورود کالاهای غیر استاندارد که گاهی حامل بیماریهای ناشناخته و آلودگیهای میکروبی بودند، به شکلی صحیح مدیریت شود!! خلاصه توصیه بر این قرار گرفته بود تا به هر شکل ممکن در یک بازه زمانی، روابط با امارات محدود شود.
سالها از این مساله میگذرد و متاسفانه آنهایی که منافعشان ایجاب میکرد و میکند مانع از این قطع رابطه شدند، کار بیشتر دست کسانی بود که نفوذ خوبی هم در قدرت پنهان داشتند و میتوانستند خط و خطوط، سیاستها و راهبردها را کم و زیاد کنند. اساسا زور بخش وطنپرست و ملیگرا به این جماعت مصلحتاندیشِ شخصگرای همواره مدعی نمیرسید. آن روزها برای کسانی که این طراحی را در راستای توسعه سواحل مکران صورت داده بودند، این موضوع مشخص بود که اگر حاکمیت نخواهد در این زمینه ورود کند و دست اماراتیها را از داخل اقتصاد ایران خارج کند، آنها تعیینکننده بهای ارز در بازار تهران خواهند بود، چراکه در پیوندهای نزدیک شیوخ اماراتی با لابیهای اطلاعاتی و اتاقهای فکرِ غربی–صهیونیستی که کنترل سیاستها را در غرب در دست داشتند، ایران نه بهعنوان یک شریک، که بهعنوان یک دشمن در نظر گرفته شده بود.
هنگامی که برخی در تهران آدرس را اشتباهی رفتند و فکر میکردند که میشود اماراتیها را بهدلیل نیاز به بازار و شهروندان ایرانی وادار به اطاعت کرد، مشخص بود که روزی هم برسد که آنها برای ما شاخ و شانه بکشند و به این نتیجه برسند که هر چه هم بگویند، در تهران کسی نیست که با آنها برخورد کند، چراکه سران این شیخنشین به این نتیجه رسیده بودند که در کشور ما، مسوولان ارشد بیش از منافع ملی به مصالح نظام!! فکر میکنند و این مصالح هم فعلا به این ختم میشد که باید امارات را بهعنوان یک شریک خردهپا برای مبادلات اقتصادی در کنار خودمان داشته باشیم و نباید آنها را نه تنها راند، بلکه به هیچ عنوان نیز نباید آنها را رنجاند!! این برداشت بهگونهای شد که آنها برای مشارکت در حمله به یمن هیچ توجهی به هشدارها و تهدیدهای پنهان ارسال شده از تهران نکردند و عملا رفتار خود را با افسران سازمان سیا تنظیم میکردند!!
این موضوع در دراز مدت باعث شد تا در هر حادثهای در طول سالهای گذشته اماراتیها قلم تهاجم را به سمت ایران نشانه بروند. شکست و ناکامی بزرگ آنها با وجود صرف هزینهای نزدیک به 110 میلیارد دلار (این را به هزینه 180 میلیارد دلاری سعودیها جمع بزنید تا رقم دقیق هزینهها در یمن به دست بیاید) در یمن، نگاه آنها را نسبت به ایران تندتر کرد. حادثه تروریستی در اهواز و توئیت مشاور ولیعهد امارات علیه ایران، تقریبا خروجی رفتارها و تصمیمات کلیت نظام در مورد این شیخنشین بود. نباید از این بیشتر انتظاری داشت. ما چوب ندانمکاری خودمان را میخوریم و آنهایی که در طول سالهای گذشته مانع از بیرون کردن اماراتیها از سیستم اقتصادی و تجاری کشور شدند، حالا باید پاسخگو باشند. فقط این نکته را هم تاکید کنم که کاهش روابط تجاری با امارات، بیشتر از جانب اماراتیها و سختگیریهای تجاری آنها بوده و اصلا هیچ ربطی به طرف ایرانی نداشته است...
به هر حال، هنوز هم دیر نیست، باید ساز و کاری در نظر گرفت تا اماراتیها را در منگنه قرار داد تا بار دیگر از این مسائل پیش نیاورند، این مسائل میتواند در آینده سیاسی و روابط خارجی کشور بسیار اثرگذار باشد. آنچه برای مردم کشور قابل توجه نیست، رفتارهای بیادبانه و هتاکانه برخی از شیوخ عرب خلیج فارس است که نه حد و حدود را رعایت میکنند و نه بزرگی و کوچکی را. متاسفانه آنها با پنهان شدن در زیر سایه امریکا هر حرف مفتی را که به ذهنشان میرسد بیان کرده و در مقابل ما نهایت کاری را که میتوانیم صورت دهیم، احضار کاردار این کشورک است که حتی در کشورمان سفیر هم ندارد. حداقل کاری که ما میتوانستیم صورت دهیم، فراخواندن سفیر یا همان کاردارمان به کشور بود و کاهش سطح روابط دیپلماتیک به حداقل!!
در این مورد هم ما اصولا خیلی بیعرضه شدهایم و من خیلی کم به یاد دارم که سفیرمان را از کشوری فراخوانده باشیم. هر کشور بیدر و پیکری که از راه رسید بلافاصله با ما قطع رابطه کرد و ما نیز روابطمان را قطع نکردیم، در مورد عربستان سعودی، مراکش، سودان، کویت، مجمعالجزایر بحرین، اردن و حتی یک دوره تونس و برخی دیگر از کشورها دقیقا رفتاری خلاف با ما داشتند و ما هیچ عکسالعمل متقابلی نداشتیم. اینگونه رفتارها در ذهن مردم میماند، آنها عملکرد ما را با رفتار سعودیها با کانادا و اسپانیا و حتی آلمان مقایسه میکنند که چگونه کاناداییها را به غلط کردن انداخت و امریکا جرات نکرد که شهروندان تروریست سعودی را عامل حملات 11 سپتامبر معرفی کند، چراکه سعودیها تهدید کردند که اگر امریکا دست به این کار بزند، سرمایه 700 میلیاردی خود را از امریکا خارج خواهند کرد، هر چند در عمل عرضه این کار را نداشتند.