bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۲۷۵۳
تاریخ انتشار: ۱۰ : ۲۰ - ۰۲ مهر ۱۳۹۷
آشنایی من با مرحوم آتشی به سال 72 برمی‌گردد. در آن سال کتاب شعر کلاسیک خطی مربوط به ابتدای قرن یازدهم به دستم رسید که نه سر داشت و نه ته! نام شاعر این کتاب میرزاخلیل یقینی بود. اشعار یقینی زیبا بود. اسم او را در کتاب ذبیح‌الله صفا ندیدم.
سیامک برازجانی:
آشنایی من با مرحوم آتشی به سال 72 برمی‌گردد. در آن سال کتاب شعر کلاسیک خطی مربوط به ابتدای قرن یازدهم به دستم رسید که نه سر داشت و نه ته! نام شاعر این کتاب میرزاخلیل یقینی بود. اشعار یقینی زیبا بود. اسم او را در کتاب ذبیح‌الله صفا ندیدم. با مشورتی که با تعدادی از دوستان داشتم، گفتند شاید آتشی بتواند خطی از سیر زندگی این شاعر را پیدا کند. به خانه‌اش رفتم و کتاب را به او دادم. گفت، دو هفته دیگه بیا! دو هفته بعد کتاب را کامل خوانده بود. بیتی در کتاب بود که مصراع آن این بود؛ «از میرزا خلیل طلب سال فوت من!». آتشی از این مصرع تاریخ وفات میرزاخلیل را در آورده بود (این کتاب را بعدها به چراغ دلم محمد بیابانی تقدیم کردم. چند سال بعد از رحلت بیابانی بزرگ، این کتاب را در کتابخانه استادم دیدم).

آتشی در شناخت شعر و حتی در بیرون آوردن تاریخ وفات و کارهایی این‌چنینی بسیار تبحر داشت. تسلطی که در شعر کلاسیک داشت به واقع بی‌نظیر بود. یک روز که داشتیم حرف می‌زدیم یکی از دوستان تماس گرفت و گفت، فرزند دوست مشترک‌مان فوت کرده است. از آتشی خواست شعری بگوید شاید تسلی‌بخش خانواده رفیق مشترک‌مان باشد. آتشی گفت: «سیا! کاغذ و قلم بیار و هر چه می‌گم بنویس!». او در حالی که تلفن در دستش بود، شروع به سرودن یک مسمط کرد. این مسمط یکی از بهترین اشعار موضوعی بود که نگاشته شد. آتشی در حین سرودن این شعر حتی یک مکث کوتاه هم نکرد. سرودن این شعر شاید 10 دقیقه طول کشید. با چشم اشکبار و صدای لرزان می‌سرود و من می‌نوشتم.

آتشی سیاسی؛ سمپاتی که قد نکشید
یکی از وجوه بسیار جذاب زندگی آتشی زندگی سیاسی اوست. ترجمه شعر لنین اثر ولادیمیر مایاکوفسکی در کمتر از 20 روز به سفارش همسرش و به انتشار سپردن آن در آستانه انقلاب تنها نقطه ماندگار فعالیت سیاسی آتشی است. اگر این مورد را فاکتور بگیریم و به دوران دانشسرای مقدماتی و دوره لیسانس وی برسیم، می‌بینیم در حالی که آتشی در سال‌های 1346 تا 1348 خورشیدی بهترین اشعار زمانه خود را می‌سرود، در زمینه سیاسی همچنان به کارهایی در قد و قامت یک سمپات می‌پرداخت. جدایی او از حزب توده را در حالی که در بندرریگ معلم بود، بخوانیم می‌بینیم که چقدر آتشی از فعالیت‌های سیاسی دور بوده است. با پیک حزب توده در بوشهر قرار می‌گذارد. قرار بر این بود که آتشی او را در جوار مسجد فیل بوشهر ببیند. او می‌آید به آتشی نگاه می‌کند اما شرایط را مهیای دیدار نمی‌بیند. می‌رود. 

آتشی هم از مسیر دیگری می‌رود. این رفتن مسیر زندگی آتشی را تغییر می‌دهد. آتشی بعد از این بازگشت از حزب توده تنفر پیدا می‌کند. سیاسی نمی‌شود اما با وجود این، در انقلاب تب انقلاب می‌گیرد. طرفدار طالقانی می‌شود. بعدها از علاقه‌مندان میرحسین موسوی می‌شود. میرحسین علاقه داشت که آتشی در بدنه دولت وارد شود. آتشی به وی پیام می‌دهد که اگر تو توانستی دو سال دیگر مثل امروز کار کنی من می‌آیم. موسوی، نصرالله‌ مردانی را به بوشهر می‌فرستد تا آتشی را با خود به تهران ببرد. بوشهر صحنه تعقیب و گریز آتشی و مردانی می‌شود. مردانی در نهایت آتشی را نمی‌بیند و به تهران باز می‌گردد. آتشی بعدها از علاقه‌مندان خاتمی و جریان اصلاح‌طلب شد. مقالات متعددی در رابطه با ضرورت اصلاحات و حمایت مردم از این جریان نوشت. حتی مقاله‌ای در همشهری منتشر کرد با تیتر« سیدمحمد خاتمی؛ مردی که همه ما مدیون او هستیم». از منظر تاریخی به اصلاحات می‌نگریست. می‌گفت ایران در هیچ جنگی پیروز نشده است، مگر در جنگ فرهنگ! دغدغه مشترک وی با محمد مختاری باعث شد که مدت‌ها در فرهنگ توسعه به نگارش مقالات متعدد بپردازد.

آتشی ژورنالیست؛ رکورددار بی‌همتا
آتشی از زمان ورود به نشریه تماشا تا تعطیلی آن و بعدها در نشریه سروش بیش از 300 مقاله، سفرنامه، معرفی شاعران جوان، مصاحبه با بزرگان ادبیات و هنر امروز و... نوشت. آتشی در زمان همکاری با نشریات نفس می‌کشید. خواندن شعر جوانان او را شکوفا می‌کرد. در همان دوره بود که جریان شعر ناب را به کشور معرفی کرد. شاعرانی مثل هرمز علی‌پور، سیروس رادمنش و سیدعلی صالحی و... حاصل همان دوران حضور آتشی در تماشا هستند. آتشی ژورنالیست اما در همه دوران کاری خود با کسی درگیر نشد. می‌نوشت تا در فرهنگ فارسی و ایرانی خود اثر بگذارد. نمی‌خواست جذب روزمرگی‌ها شود. این بود که همه مقالاتی را که علیه‌اش نگاشته می‌شد، می‌خواند و با لبخندی ملیح می‌بست. به ما هم اجازه پاسخ‌دهی نمی‌داد. می‌گفت بهترین پاسخ به این مطالب بی‌ارزش خواندن و خواندن و خواندن است. در کلمه به دنبال عشق بود. الان هم که صدایش را بشنوید، وقتی به واژه عشق می‌رسد، چنان عمیق می‌گوید عشق که احساس غرق شدن به آدم دست می‌دهد. آتشی در کلمات نشریات هم عشق می‌جست. این بود که به‌دنبال نشریه بود. فرصت برای نوشتن می‌خواست. در بستر مرگ هم که بود، می‌خواست با محمد ولی‌زاده نشریه‌ای به نام «دینگ دانگ» منتشر کند. حتی مطالب شماره نخست آن را هم مهیا کرده بود. 

برچسب ها: فرهنگ ، شعر ، آتشی
نام:
ایمیل:
* نظر: