بامداد جنوب - وندیداد امین:
امیر امیری متولد ۱۳۶۴ در شهرستان باغملک است. وی اکنون در اهواز روزگار میگذراند و فعالیت خود را در عرصه نمایش و داستان از سال ۱۳۸۳ و از کارگاههای خلاقیت هنری که در باغملک برگزار میشد، آغاز کرد و در زمینه نمایشنامهنویسی، داستاننویسی، کارگردانی نمایش و بازیگری فعال بوده است. وی در تمام این حیطهها موفق به کسب جوایز و عناوینی شده؛ همچنین در سال ۹۶ مجموعه نمایشنامهای از کارهای اولیه او به همت نشر «سوسا» با عنوان «مزامیر اندوه یا سمفونی آخرین پیراهن» به چاپ رسیده و مجموعه دیگری از نمایشنامهها و یک مجموعه از داستانهای کوتاهش نیز در دست انتشار است. گفتوگویی را با امیر امیری صورت دادهایم که در ادامه میآید.
آقای امیری ابتدای گفتوگویمان را با این پرسش بنیادین شروع میکنم که جهان نمایشنامه چطور از سوی مولف شکل میگیرد؟
باید بگویم این سوال پاسخی کلی را میطلبد. کلی بدان معنا که کلیت ادبیات را شامل میشود. چه ادبیات نمایشی، چه داستانی و چه شعر و قس علیهذا. روند شکلگیری تمامی اینها در حیطه کلمه به سرانجام میرسد و لاجرم در بسیاری امور به لحاظ اصولی مشترکاتی دارند اما وقتی بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم، متوجه میشویم که نمیتوان حکمی قطعی صادر کرد و هر کس بنا به رفتاری که با موضوع و ابزارش دارد، اثرش را خلق میکند اما در مورد نمایشنامه میتوان بهطور خاص به این نکته اشاره کرد که نمایشنامهنویسی نوشتاری است که بیش از سایر گونههای نوشتاری ادبی به بیرون از خود متکی است؛ یعنی شما وقتی نمایشنامهای را مینویسید، در عینحال که به تکنیکهای کلامی دقت دارید، باید تکنیکهای اجرائی را نیز در نظر داشته باشید. بههرحال شما دارید اثری مینویسید که قرار است از سوی گروهی به صحنه برده شود و در معرض دید عموم قرار گیرد. حتی اگر نمایشنامهنویس اثر را به این قصد تولید نکرده باشد، باز هم ماهیت اثر تغییری نمیکند و فینفسه یک امکان بالقوه در جهت اجراست. از این جهت شاید بتوان گفت که نمایشنامه گام ابتدای تولید اثری نمایشی است و توجیه شکلگیریاش در اصل و اساس آن زمانی منطقی است که به اجرا درآمده باشد و این جدا از ارزش ادبی نمایشنامه است که به نظر من فرع ماجراست، زیرا همانطور که اشاره کردم نمایشنامه نوشته ایست که باید دیده شود و زمانی شکل میگیرد که بخواهیم یک داستان یا موقعیت را نشان بدهیم.
خود شما صاحب یک اثر در این رابطه هستید، بیش از همه، به فرم، زبان یا محتوای اثر توجه دارید؟
بهنظرم این سه تفکیکپذیر نیستند و حتی نمیتوان گفت که ممکن است نویسندهای به یکی از اینها بیشتر و به یکی کمتر ورود کرده باشد. ببینید گاهی به نظر میرسد که اثری مثلا فرمالیستی است و یا اثری زبانورز است اما در حالت درستش نمیتوان گفت که نویسنده به آنهای دیگر بیتفاوت بوده است- در اینجا منظور من نویسنده حرفهای و آشنا به اصول است- درست این است که اثری فرمالیستی زبان خاص خود را دارد و هر محتوایی هم فرم و زبان خاص خود را میطلبد. هر سه اینها در ساخت یک کلیت سهیم هستند. حالا ممکن است در اثری که فرمالیستی است، کارایی زبان آنجایی باشد که کمتر خودنمایی کند و بگذارد تا بازیهای فرمی تاثیر مدنظر نویسنده را در اثر ایفا کند و در جایی القای مفهوم و محتوا آنچنان برای نویسنده اهمیت پیدا میکند که فرصت ساختارشکنیهای زبانی و فرمی را به حداقل برساند، یعنی کارایی فرم و زبان در کمتر دیده شدن است اما اثری موفق و ماندگار میشود که در شکل بهکارگیری این عناصر درست عمل کرده باشد، بهشخصه سعی نمیکنم که به شکلی عامدانه به سمتی بروم که هرکدام از این عناصر بیش از وظیفه خود در متن بهطور منفک از هم حضور و ظهور داشته باشند چنانچه در نمایشنامه ممکن است شائبه درشتتر شدن یکی از این عناصر بهوجود بیاید اما باید توجه داشت که همانطور که در سوال قبل گفتم نمایشنامه تابع شرایط اجراست و این پیششرط عدهای را بهغلط میاندازد. لازم است ذکر کنم که منظور از فرم و زبان و محتوا که در اینجا عنوان میکنم، ناظر به همان تعریف عام از این سه واژه است که بنا به روساخت اثر ادبی مصطلح شده است و جدای از معنای فلسفی آنها در امر نوشتاری است.
ژانر نمایش و همچنین عرصه بازیگری، چه تفاوتها و اشتراکاتی با ژانر ادبیات دارد؟
طبیعتا خود هنر نمایش که بازیگری نیز از اجزای آن است، هم به لحاظ ابزار و امکانات و هم به لحاظ وجه دیداری با ادبیات تفاوتهای فاحشی دارد. در نمایش، ما تصویر را بیواسطه میبینیم و کارکرد تخیل برای ساخت جهان اثر برای دریافتکننده پیام یا همان مخاطب سطحیتر است. بهطور خاص عبارت دیگر مخاطب در لایه اول که موضوع اثر است بسته به نوع نمایش کمتر به تخیل پناه میبرد و در لایههای بعدی نیز تخیل آمیخته باقدرت ادراک در جهت تاویل و درک معناهای مستتر در اثر عمل میکند اما در اثر داستانی مخاطب با کلمه دیدار میکند و از بدو مواجهه قدرت تخیل خود را برای ساخت جهان ذهنی خود از داستانی که میخواند به تکاپو وامیدارد اما اگر بهطور خاص راجع به نمایشنامه بخواهم بگویم، باید گفت که تفاوت بنیادین یک نمایشنامه با ادبیات داستانی یا شعر در کارکرد هرکدام از آنهاست. ببینید یک داستان و یا یک شعر بهمحض اینکه نوشته و به دست مخاطب برسد، پروسه تکامل خود را طی کرده است. در صورتیکه نمایشنامه خود بخشی از یک پروسه بزرگتر به نام تئاتر است، به این معنا که وقتی نوشتن نمایشنامهای به پایان برسد و خوانده هم شود، تازه نیمی از مسیر خود را رفته است و زمانی کامل میشود که به اجرا درآید. از این جهت میشود گفت، نمایشنامه فینفسه رسانهای ناقص و مثلا رمان یک رسانه کامل شده است.
شما موفق به کسب جوایزی در این عرصهها هم شدهاید، نحوه و کیفیت این نوع از مسابقات و جشنوارهها را امروز چطور ارزیابی میکنید؟
بهنظر من جشنوارهها و جوایز اگر در راستای کارکردهای مطلوب خود مورد توجه قرار گیرند. بهیقین سودمند و کارامد خواهند بود و کارکرد آنها میتواند ایجاد انگیزه بهخصوص برای جوانترها باشد اما متاسفانه در مملکت ما که هیچ چیزش به هیچچ یزش نمیآید، بهغلط جشنوارهها را بهعنوان ویترین و بدتر از آن منبع درآمد میبینند. ویترین تئاتر باید سالنها و آمفیتئاترهای متعددی باشند که همیشه نمایشی را بر صحنه داشته باشند. ویترینی که برای عموم مردم باشد و نه جشنوارهها که عموما مخاطب خاص را در سالنهای اجرا دارد. بدتر از آن پول است. آنقدر نقش پول در جشنوارهها پررنگ شده است که متاسفانه عیار و کیفیت جشنوارهها با میزان پول موجود در آن سنجیده میشود. البته این رشته سر دراز دارد. هنرمندی که امکان اجرای عمومی نداشته باشد، مجبور است مقدار زیادی از بار برگشت سرمایهاش را به دوش جشنوارهها بیندازد. بخش دولتی هم سهلانگاری خود در ایجاد بسترهای مناسب برای اجراهای عمومی را با تزریق پول در جشنوارهها لاپوشانی میکند. آنها میگویند شما نمیتوانید اجرای عموم داشته باشید اما میتوانید در فلان جشنواره بهمحض ورود ده میلیون، بیست میلیون و بیشتر بهدست بیاورید. چه از این بهتر؟! اما هنرمند مطالبهگر میپرسد، پس سهم عموم مردم از تئاتر کجاست؟
هنر نمایش بهخصوص عرصه نمایشنامهنویسی در استان خوزستان، در حال حاضر چه جایگاهی دارد؟
کموبیش مثل باقی کشور جریان دارد و این هم بیدلیل نیست. برنامهریزیهای کلانی که برای تئاتر کشور انجام میشود، همگی از مرکز تعیین و به استانها ابلاغ میشود. عموما هم در قالب جشنوارههایی کاملا موضوعی و محدود به چند موضوع خاص. اینجاست که مسائل مطروحه در سوال قبل وارد ماجرا میشود. نمایشنامهنویسی که میخواهد اثرش به اجرا دربیاید، مجبور میشود طوری بنویسد که در چارچوبهای مطلوب بگنجد تا امکان اجرا در یکی از بیشمار جشنوارههایی که همه یک یا دو موضوع دارد را دنبال میکند پیدا کند و این باعث همسو شدن تمام گرایشها و از بین رفتن تکثر آرا میشود اما درعینحال نویسندههایی هم داریم که هرچند در اقلیت هستند اما به تفکر غالب تن نمیدهند و مسیرهای متفاوت را میپیمایند.
در کل وضعیت نمایشنامهنویسی ایران به کدام سمت میرود؟
در کل همانطور که گفتم وضعیت کل کشور کموبیش شبیه هم است، همانکه در خوزستان وجود دارد با شدت و ضعفهایی در باقی کشور هم جریان دارد و اگر به همین روال پیش برویم، نباید منتظر اتفاق متفاوتی باشیم. بگذارید سوالی مطرح کنیم. جایگاه نمایشنامهنویسی ایران در سطح جهان کجاست؟ اگر من بخواهم جواب بدهم، میگویم هیچ کجا یا حداکثر جایی همان نزدیکیها. اگر از مهجور بودن زبان فارسی در مقابل زبانهای جهانی انگلیسی و فرانسوی و آلمانی بگذریم، باید گفت ما در تمام شئون محدود به درون خودمان هستیم. از زندگی شخصیمان تا زندگی عمومیمان در جهان و روند کنونی جهتگیری نمایشنامهنویسیمان نیز به این مساله دامن میزند. فاتحه اجرای عمومی و بخش خصوصی را که خواندهایم، در بخش دولتی هم بروید و نگاه کنید که عملا میگویند این حرف من را تبدیل به نمایشنامه کن و پولت را بگیر و اسمت هم نمایشنامهنویس میشود. حالا موضوعات را ترجمه کنید و بدهید به یک نمایشنامهنویس حرفهای خارجی بخواند، مطمئن باشید که با یک مقاله سیاسی ایدئولوژیک اشتباهش میگیرد.
در این راه، از چه امکان یا فضاهایی میتوان بهره گرفت تا این هنر را ارتقا داد؟ نقش دولت و نهادهای دولتی در این میان چیست؟
جواب کوتاه است و اتفاقا بسیار واضح. هیچ لطفی از دولت و حکومت مورد انتظار نیست، تنها اینکه کنار برود و بگذارد متخصصین هنر، کار خودشان را بکنند. تجربه نشان داده در این کشور دولتها هیچگاه سلیقه مردم را نمیدانند و به همین دلیل سعی در تغییر سلیقه مردم دارند. دولت کنار بکشد همهچیز درست میشود، ممکن است طول بکشد اما درست میشود.
آقای امیری، در اجتماع ناپایدار و متلاطم فعلی، نقش یک نویسنده هنری یا ادبی در آگاهسازی و روشنگری جامعه چیست؟
متاسفانه این نشان یک جامعه بیمار است که از یک نویسنده هنری، ادبی انتظار میرود بتواند مسوولیت روشنگری سیاسی و اجتماعی را به شکل یک لیدر به عهده بگیرد. البته درست است که نویسنده باید صاحب دیدگاه باشد و باید تاثیر اجتماع متناسب با مدیوم مورداستفادهاش در آثارش دیده شود؛ اما واقعیت این است که در اکثر اوقات انتظار میرود، نویسنده بتواند مانند یک تئوریسین سیاسی و یا فعال اجتماعی بالفطره عمل کند. این هم به این دلیل است که از دیرباز در این مملکت نویسندگان این بار را بر شانههای خود هموار کردهاند. در حالیکه نقش نویسنده هنری و ادبی در بالا بردن تعقل و قدرت تمیز جامعه نقشی بلندمدت و نامحسوس است و درگذر زمان قابلتشخیص است.
از آرزوها، اهداف و فعالیتهای آتی هنری-ادبیتان مقداری برای ما بگویید.
آرزوهای من بسیار کوچک و بیربط به ادبیات است. برای ادبیات باید فکر و عمل کرد و نه آرزو. هدف... آیا میشود به هیچ هدفی در شرایط اجتماعی کنونی فکر کرد؟ فقط باید دوام بیاورم و برای دوام است که همچنان مینویسم.
از میان کارورزان امروز عرصه نمایشنامهنویسی کارهای چه کسانی را پی میگیرید؟
من کار کسی را پی نمیگیرم... تنها کسی که میتوانم بگویم کل نمایشنامههایش را خواندهام بهرام بیضایی است که آن هم بهخاطر یک پروژه تحقیقاتی بوده است. هر چیزی که به دستم برسد، اگر مرا قانع به خواندن خودش بکند. میخوانم و در وهله اول کاری به نام مولف ندارم. تکیه به افراد همیشه تو را ناامید خواهد کرد.