بامداد جنوب - وندیداد امین:
مزدک پنجهای، شاعر، منتقد و روزنامهنگار متولد ۲۵ آذر ۱۳۶۰ در رشت است. وی افزون بر سرایش شعر در حوزه ژورنالیسم ادبی سالهاست که فعالیت دارد. پنجهای عنوان دومی نقد ادبی جشنواره سراسری مطبوعات را از آن خود کرده است. از این شاعر رشتی، تاکنون چهار کتاب با عناوین «چوپان کلمات» (مجموعه شعر)، «همه درختان سپیدارند» (نخستین آنتولوژی شاعران سپیدسرای گیلان)، مجموعه شعر «بادبادکهای روزنامهای» و مجموعه شعر «دوست داشتن اتفاق نیست» منتشر شده است.
مجموعه شعر «چوپان کلمات» در سال ۸۹ نامزد دریافت جایزه شعر قیصر امینپور از سوی خانه شعر جوان ایران شد. همچنین نخستین آنتولوژی شاعران سپیدسرای گیلان که با عنوان «همه درختها سپیدارند» منتشر شد، در سال ۹۱ مقام نخست سومین جشنواره آثار و تولیدات حوزههای هنری کشور را به خود اختصاص داد. با این شاعر و روزنامهنگار جوان گفتوگویی را صورت دادیم که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت میکنیم.
در ابتدا مایلم بدانم که در جایگاه مولف بیطرف، بازخوردهای منتقدان و مخاطبان نسبت به اثر آخرتان «دوست داشتن اتفاقی نیست» را چطور ارزیابی میکنید؟
راستش نمیدانم در این اوضاع بحران مخاطب شعر و اقتصاد که دامنگیر جامعه ادبی نیز شده است، باید از فروش کتاب اخیرم خوشحال باشم یا ناراحت. خوشحال از این بابت که چاپ نخست آن به پایان رسیده است؛ ناراحت به این خاطر که به قول نویسنده ارجمند مجید دانشآراسته با تیراژ 200 تا 500 نسخه، صحبت کردن و پُز دادن از بابت تجدید چاپ قدری مضحک و توهین به خود است اما به هر ترتیب اگر از بابت فروش بخواهم پرسش شما را پاسخ دهم، فکر میکنم با لحاظ کردن تعداد نسخ چاپی و فروش آن در این وضعیت، برای من حداقل رضایتبخش بوده اما ازنظر منتقدان که خواستهاید پاسخ بیطرفانهای بدهم، مجبورم برای برقراری اصل بیطرفی، به صحبتهایی که در نشست نقد و بررسی این مجموعه و برخی نقدها و یادداشتهایی که پیرامون این کتاب در نشریات انجام گرفته است، استناد کنم. در سال گذشته که نشست نقد و بررسی مجموعه «دوست داشتن اتفاقی نیست» در «خانه فرهنگ گیلان» برگزار شد، دکتر سینا جهاندیده گفته بود: «شعرهای این مجموعه صداها و دیدگاههایی است که هر یک از زاویه دید شاعر بیانگر یک نوع روایت و یا ماجرا هستند.
در این کتاب شاعر توانسته است با استفاده از تکنیک چندصدایی پدیدآورنده فرمهای مختلفی از تیپهای شخصیتی، لحن و فونتهای نوشتاری باشد. شاعر به بازی کلمات بسیار علاقهمند است؛ تا حدی که میتوان اذعان کرد او فقط با کلمات بازی نمیکند، بلکه بهنوعی آنها را به دام میاندازد. شاعر در این کتاب به هارمونی صدا فکر میکند و در بسیاری از اشعار این کتاب بسیار موفق عمل کرده است. مخاطب در این اشعار صدای خود شاعر، همسر، خانواده و حتی یک راننده را میشنود. شخصیتهای مختلف در یک شعر صحبت میکنند و شاعر خودش شخصیتی است که این صداها را میشنود». یا برای نمونه یزدان سلحشور شاعر، نویسنده، روزنامهنگار در «روزنامه ایران» پیرامون این مجموعه بهاختصار نوشته بود: «مزدک پنجهای هم در آستانه میانسالیاش، ترک شعر سهل کرده است و شاید تفاوتش با پدر و «باباچاهی» در این باشد که آنان به شعر سهل و ممتنع رسیده بودند و خرقه نو کردند اما او از شعر سهل – و نه سهل و ممتنع- به شعر آوانگارد کوچیده است. «دوست داشتن اتفاقی نیست» تلاش منتقدی است که نقدش از شعرش، پیشتر بوده و اکنون بر آن است که در این کتاب، شعرش را به نقدش برساند تا شعرش هم آوانگارد باشد، البته چند دوست منتقد دیگر نیز یادداشتهایی را پیرامون این مجموعه به رشته تحریر درآوردند که برای جلوگیری از اطاله کلام از بازنشر آنها در این فضا اجتناب میکنم اما علاقهمندان را به نشانی وبلاگ من www.pj-m.blogfa.com بهمنظور مطالعه بیشتر آن مطالب ارجاع میدهم.
در شرایط بغرنج سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ فعلی، چه بر سر فرهنگ، هنر و ادبیات این کشور خواهد آمد؟
بهطور قطع بخش فرهنگی، صنف هنرمندان یا بنگاهها و موسساتی که خدمات فرهنگی ارائه میدهند، آسیب جدی خواهند دید، چراکه عموم سعی میکنند هزینهها را کاهش دهند برای همین قطعا کمتر نسبت به گذشته نشریه، کتاب و کالاهای فرهنگی- هنری خریداری خواهد شد و کمتر سینما، کنسرت و تئاتر خواهند رفت؛ چراکه بسیاری معتقدند این چیزها برای زندگی روزمره اساسی نیست و البته نمیتوان انتقادی هم وارد کرد، چون وقتی شکم سیر نباشد، مغز کار نمیکند. شاید اصلا نیازی به گفتن نداشته باشد، چراکه در این اوضاع بخش اعظمی از تیراژ نشریات کاسته شده و همانطور که میبینید یکی پس از دیگری نشریات تعطیل میشوند؛ آنها هم که ماندهاند وابستگی دولتی دارند یا با سیلی صورت را سرخ نگه داشتهاند. بسیاری از نشریات وابسته به بودجه دولت نیز با کاهش شدید پرسنل مواجه هستند. اوضاع کتابفروشیها هم که خودتان در اخبار رصد میکنید یکی پس از دیگری بسته میشوند و جایشان را به کبابسراها میدهند اما در پی همه این ناامیدیها من به بخش خلاقیت هنری جامعه هنوز امیدوارم. ممکن است کمتر کتاب یا نشریه منتشر شود ولی در پستوهای ما آثاری تولید میشود و شکل میگیرد که پس از برطرف شدن این سختیها عرضه خواهند شد و به نظرم آن روز فرا خواهد رسید و ما شاهد بالندگی هنر و ادبیات خواهیم بود نیز شاید گفتمان جدیدی در فضای پس از بحران شکل بگیرد اما معتقدم در این وضعیت نمیتوان انتظار شکوفایی هنر و ادبیات را داشت.
با بالا رفتن نرخ کاغذ، تورم و گرانیهای اخیر، روزنامهها و خبرگزاریهای بسیاری یا تعطیل شدند یا رو به تعدیل نیرو آوردهاند. از آنجا که خودتان سالها در عرصه مطبوعات فعال بودهاید، صنعت ژورنالیسم را در شرایط کنونی چطور میبینید؟
همانطور که در پرسش قبلی گفتم، بحران اخیر امکان مانور رسانهای را محدود کرده است و عملا بسیاری از همکاران من در رسانههای نوشتاری و دیجیتالی خاصه در تهران روی به مسافرکشی از نوع اسنپ و تپسی آوردهاند. لابد شنیدهاید نشریات زیر نظر شهرداری تهران (موسسه همشهری) که به لحاظ آگهی هم غنی بودهاند حالا بهخاطر بحران کاغذ، کمبود زینک و هزینههای چاپ و پرسنلی یا تعطیل شدهاند یا تعدیل نیرو کردهاند. خب، وقتی دخل و خرج برای آنها جور نیاید، ببینید چه بلایی بر سر بخش خصوصی خواهد آمد. نشریه «دوات» که من مدیرمسوول آن هستم تاکنون 58 شماره منتشر شده است؛ از 8 صفحه رنگی به 4 صفحه سیاه و سفید رسیدهایم. بدون آگهی این تعداد شماره را منتشر کردهایم. حمایتهای دولت هم بسیار اندک و ناچیز است و پاسخگوی هزینههای جاری ما نیست. خب اگر اقتصاد پویا بود و بحران نداشتیم، بهطور قطع ظرفیت رسانهها به لحاظ ارائه محتوای بیشتر و مطلوبتر میشد.
البته بخشی از بحران کاسته شدن مخاطب نشریات را باید در تغییر ذائقه مردم و گرایش آنها به استفاده و مطالعه مطالب درگوشیهای تلفن همراه دانست. این مساله یک بحران جهانی است که روی فرهنگ روزنامهخوانی و کتابخوانی سراسر جهان تاثیر گذاشته است اما چون در خارج از ایران خاصه کشورهای مولد تکنولوژی پیش از ارائه تکنولوژی به بازار ابتدا آن را نیازسنجی میکنند و در بحث آموزش و فرهنگ استفاده از آن کار میکنند؛ بنابراین آسیب کمتری میبینند اما در ایران عکس این موضوع صدق میکند؛ چراکه ما واردکننده تکنولوژی هستیم و وقتی به مرضی مبتلا شدیم تازه به فکر درمان آن میافتیم. برای همین من فکر میکنم صنعت ژورنالیسم ما آیینه اجتماع ما است، اجتماعی ورشکسته. البته طبق عادت مدتی غرغر میکنیم و بعد که عادت کردیم، همهچیز را فراموش خواهیم کرد.
انسان ایرانی همچنان کتاب نمیخواند! شرایط این روزها هم که قوزبالاقوز شده، اساسا راهکارتان برای جذب و کشش مخاطبان به سمت فراوردههای ادبی چیست؟
ببینید باید تغییر فضا و شرایط و حتی شکل مطالعه را در جهان و البته ایران بپذیریم. مطالعه فقط معطوف به کتاب و نشریه نیست؛ بنابراین سطح مطالعه مردم به لحاظ کسب اخبار و سرگرمیها کاهش پیدا نکرده است، آنچه کمرنگ شده توجه مردم به مطالعاتی است که انسانساز است و بر تجربیات و گستره سطح زیباییشناسی آنها میافزاید؛ بنابراین حق با شماست؛ من خودم نسبت به دهه هفتاد و هشتاد کمتر کتاب خریداری میکنم و بهتناسب نیز سطح کتابخوانیام پایین آمده است؛ چراکه بخشی از آن به رفاه اجتماعی و آسودگی خاطر برمیگردد. این روزها مجبورم بهجای یک شغل چند شغل داشته باشم و بیشتر وقتم را برای تامین معاش و بازپرداخت اقساط بانکها بگذارم. راهکار من البته ادامه دادن طرحهایی مثل عیدانه و تابستانه کتاب با تخفیف 20 درصد به بالاست. بهواسطه پاسخ دادن به پرسش شما سرچی در اینترنت کردم و دیدم در سایت خانه کتاب درج شده است: «بودجه اختصاصیافته به عیدانه کتاب 97 برابر با دو میلیارد و 500 میلیون تومان بود که بهواسطه استقبال قابلتوجه مردم مبلغ 150 میلیون تومان دیگر به آن اضافه شد. در این دوره کتابها در دو گروه سنی کودک و بزرگسال با در نظر گرفتن تخفیف 20 درصدی از سوی 790 کتابفروشی عضو به فروش رسیدند.
نکته جالب توجه خرید 13 میلیاردی مردم در طرح این دوره بود که شروع آن در سایر شهرها و استانهای کشور سه روز زودتر از تهران انجام شد.» همچنین در سایت عصر ایران نیز با آمار جالبی از فروش طرح تابستانه کتاب در سال 97 مواجه شدم: «طرح «تابستانه کتاب» با فروشی 10 میلیارد تومانی از 15 مردادماه تا 13 شهریور در شهرستانها و تا 3 شهریور در مراکز استانها برگزار شد که 813 کتابفروشی از سراسر کشور در این دوره مشارکت کردند. در این طرح 498 هزار و 749 نسخه کتاب به 203 هزار و 761 نفر فروخته شد. از بین 813 کتابفروشی فعال در طرح تابستانه کتاب، 618 کتابفروشی در مراکز استان و 195 کتابفروشی در شهرستانها کتابهای بخش کودک و نوجوان را با 25 درصد تخفیف و کتابهای بخش عمومی را با 20 درصد تخفیف عرضه کردند.» خب بنابراین میبینید که با ایجاد فضای انگیزشی در مخاطب میتوان رونقی به بازار فروش کتاب داد.
جناب پنجهای این روزها مشغول چه ایدهپردازیهایی هستید؟ به فکر اثر جدید هستید؟ مجموعه شعر یا پژوهش؟
راستش این روزها و این سالها هر بار که قدری فارغ از معاش شدم و خلوت کردم، توانستم بنویسم یا ایدههایم را تکمیل کنم اما بسیاری از ایدهها را که در ذهنم دارم، بهطور روزانه ساختار میدهم و تکمیل میکنم. یکی از این ایدهها شعری بود که در فرم دادخواست نوشته شد و در شماره تیرماه 1397 ماهنامه تجربه منتشر شد که البته فکر میکنم برای نخستین بار باشد که چنین فرم و ایدهای از سوی شاعری نوشته شده باشد. البته اشعار دیگری هم دارم که برگرفته از یکسری فرمهای دیداری و شنیداری است که اگر به امید خدا در مجموعه بعدیام مجوز چاپ بگیرند، حضور خواهند داشت. برای انتشار کتاب شعر هم عجلهای ندارم و معمولا پروژه انتشار کتابهای شعرم سهساله بوده است. درباره اثر پژوهشی نیز بعد از مجموعه شاعران سپیدسرای گیلان که چندین بار بهروزرسانی شد و ناشر و سرمایهگذار کتاب به بهانه اینکه هنوز چندین نسخه از آن موجود است از تجدید چاپ آن سر باز زدند، کتاب دیگری برای انتشار ندارم، مگر یک اثر تحقیقی– تحلیلی که مدتهاست در پی نوشتن آن پیرامون اشعار دیداری هستم اما واقعا فرصت و حوصله نوشتن آن در حال حاضر برایم مهیا نشده است، چراکه معتقدم یک کتاب تحلیلی و پژوهشی خوب نیازمند چندین سال تحقیق و مداقه است وگرنه کتابسازی از نوع پایاننامه دانشگاهی کار سهلی است.
آیا میتوان به این فرهنگ، خاصه شعر در گستره زبان فارسی در آینده امیدوار بود که از منظر کیفی یا کمی، سیر صعودی پیش بگیرد؟!
دوست عزیز فرهنگ، هنر و ادبیات خاصه مراد ما شعر، جدا از سیاست و اجتماع و اقتصاد نیست. من به دلایل مختلفی به اوضاع ادبیات در دهه بعد از 90 هم خوشبین نیستم. برای اینکه فضای فعلی کلیشهای از گفتمان دهه 70 و 80 است و شرایط پویایی در جامعه ادبی فراهم نیست. هنوز دو جریان شعر موسوم به سادهنویسی و شعر موسوم به زبان یا پیچیدهنویسی حاکم است. البته جریان کمرنگی هم شکل گرفت که ادامه جریان شعر دیگر بوده و بر ظرفیتهای شعر معاصر نه افزوده است بهنوعی تکرار همان شگردهای زبانی، فرمی و ساختاری را دوباره مشاهده کردهایم. درباره اوضاع ادبیات در سالهای پیش، خود من بهشخصه یادداشتهای متعددی در دهه 80 نوشتهام و منتشر کردهام و نیز بارها با چهرههای مطرح ادبی پیرامون آن گفتوگو داشتهام. اعتقادم این است شعر امروز نیاز به گفتمان جدیدی دارد گفتمانی که ادامه شعر دهههای گذشته باشد اما فضای تازهای را ایجاد کند. در حال حاضر بسیاری از شعرهای امروز که بعضی از آن را در فضای مجازی میخوانم رونویسی شده از ظرفیتهای تکنیکی یکدیگر است.
تنوع در فرم و ساختار بسیار کم است. صدای شاعران خلاق و تجربهگرا در میان همهمه شاعرانی که سویهای پوپولیستی دارند، شنیده نمیشود، فکر میکنم یکی از آسیبهای جدی این است که دوستان شاعر برای انتشار و انعکاس اشعارشان در فضای مجازی با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند. عملا شما فقط نام برخی از شاعران را میبینید که روزانه چندین و چند بار مشاهده میشوند اما کسی تاملی در اشعارشان نمیکند. من مخالف تبلیغات نیستم و اتفاقا آن را لازم برای فروش کتاب آن شاعر میدانم اما نگران فرصتی هستم که از مخاطب گرفته میشود. شاعری که بسیاری از شعرهایش را در فضای مجازی منتشر کرده پیش خود نمیگوید چرا مخاطب باید برای کتابم هزینه بپردازد، وقتی همه را یا خوانده یا در گوشی تلفن خود دارد؟! به نظرم این مقدار حضور و خودشیفتگی سمی است که باید از تن جامعه ادبی زدوده شود.
فضای ادبی گیلان، این روزها چه حال و روزی دارد؟
من محافل ادبی بهغیراز جلسات خانه فرهنگ گیلان، جای دیگری نمیروم اما در کل میتوانم بگویم تعداد مخاطبان جلسات ادبی گیلان نسبت به گذشته بسیار اندک شده است و شور و شوق سابق را هم ندارد، ضمن اینکه تمایل به کافهنشینی و تشکیل مجالس چندنفره خصوصی و دوستانه جای جلسات ادبی عمومی را گرفته است.