بامداد جنوب - وندیداد امین:
سپیده زمانی در هفتم آبانماه ۱۳۵۲ به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلاتش در رشته حقوق در سال ۱۳۷۸ به امریکا مهاجرت کرد و در واشنگتن دی سی اقامت کرد. او از همان اولین روزهای خروج از ایران برای پر کردن خلأ دوری از خانواده بهطورجدی شروع به نوشتن کرد. بیشک دوری از ایران، رویارویی با فرهنگی متفاوت، رنجها، سختیها، حوادث و اتفاقات این راه تجاربی برایش به ارمغان آورده که بهوضوح در آثارش مشاهده میشود.
اهتمام سپیده زمانی و نوشتن در سالهای مهاجرت چندین رمان و مجموعه داستان کوتاه است که راهی بازار نشر کرده است. اولین کتابی که از او در ایران چاپ شد، مجموعه داستان «باربودا» بود. این کتاب در سال ۹۵ به همت چاپ بدون منتشر شد. باربودا مجموعهای مشتمل بر نه داستان کوتاه است که نویسنده در آن با زبانی ساده به ژرفای موضوعاتی پرداخته که تجربهای غریب را در آن میتوان بهعینه مشاهده کرد. پس از انتشار این مجموعه و استقبالی که از آن شد، دومین اثر زمانی که رمانی به نام «دارِ واش» است، بهزودی به همت نشر داستان راهی بازار کتاب خواهد شد.
در این کتاب تمرکز نویسنده بر بهکارگیری از سمبلها و تلفیقشان با موضوع مهاجرت است. «خوابیدن در غاری تاریک» مجموعه داستان سوم زمانی با موضوع مهاجرت، بیماری و مرگ است. حوادثی که بیشک هیچ انسانی را از آنها گریز نیست اما در مهاجرت رنج رویارویی با این اتفاقات دوچندان میشود. این اثر برای چاپ به نشر مروارید سپرده شده و امید است در سال آینده در ایران به چاپ برسد. اثر چهارم زمانی که تا به امروز فرصتی برای بازبینی نهایی پیدا نکرده، مجموعه داستان «زنها به آسمان نگاه میکنند» با موضوع زنان و رنج مضاعفشان در جوامع سنتی است. داستانهای این مجموعه حول محور قوانین نوشته یا نانوشتهای است که با تولد زنان جوامع سنتی بر زندگیشان حاکم میشود. آثار زمانی در عرصه زبان تجربیاتی متفاوت و تازه است و در موقعیت انتخاب سوژههای متفاوت هم ویژگیهای منحصر به خود را ضمیمه دارد. سپیده زمانی این روزها مشغول بازنویسی و کار روی رمانی با موضوع مهاجرت، اقلیتهراسی و اصرار بر جذب و ادغام اقلیتها در جامعه و بررسی دلایل این پدیده از دیدگاه دکتر هارون بک پدر علم درمانشناختی رفتاری در علم روانپزشکی در کتاب زندانیان نفرت: اساس و پایه خشم و دشمنی و ویرانگری و ریشههای روانی است. برخی از داستانهای زمانی که به انگلیسی است، موردتوجه بعضی از مجامع ادبی مانند جمع ادبی دانشگاه Yale و دانشگاه Towson واقع شده است. با این نویسنده گفتوگویی را صورت دادهایم که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت میکنیم.
خانم زمانی ابتدا میخواهم راجع به تاثیر مهاجرت بر مولف یا نویسنده ایرانی بحث کنیم. آیا میشود به این پدیده، به شکل یک «فرصت-تهدید «نگریست؟
در پاسختان باید بگویم که نفس مهاجرت، پذیرش چالشی نابهنگام در زندگی است که شامل هر شخص مهاجری میشود و نویسنده و غیر نویسنده هم نمیشناسد. شما در نگاه اول از ریشههای خود جدا میشوید و در موقعیت تازهای قرار میگیرید که همواره حس نوستالژی سایهوار تعقیبتان میکند؛ آداب و رسوم ماضی شما همیشه در ضمیر ناخودآگاهتان حضور دارد و شخص با این دوگانگی است که در سرزمین تازهاش درگیری ذهنی طولانی را یدک میکشد. در این سالها رشد فزاینده مهاجرت ایرانیها برای دست پیدا کردن به زندگی متفاوت و گاه آرمانی در جایی دیگر چنان سیر صعودی پیدا کرده که معادلات اجتماعی و نظریهپردازی در خصوص این پدیده را دشوار و گاه پیچیده کرده است. نوسانات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که ناشی از سوءمدیریت است در پیدایش این پدیده بیتاثیر نبوده و اکنون باکمال تاسف رو به افزایشی چشمگیر است. نویسنده هم از این قاعده مستثنا نبوده و در موج چنین وضعیتی به ناگزیر همراهی جمعی را پذیرفته و خود را در نوسان این زندگی قرار داده. تصور جمعی از زندگی خارج کشور که گاه با توهم توام بوده در وهله اول حضور بسیاری از معادلات را برهم میزند و انسان را مقابل واقعیتی سرد و بیروح قرار میدهد. غرض از مقدمهای که درباره مهاجرت گفتم، تنها گشودن پنجرهای به روی این پدیده اجتماعی است. پس با توجه به نکاتی که برشمردم، گستردگی این زمینه قابلیت دستاوردها را وسیعتر میکند. اگر در هر حرکت قصد و نیتی اکتشافانه وجود داشته باشد. نتیجه اینکه فرصتها فراتر از حد معمول میشوند و بهذات در هر کنشی چالش وجود دارد و چالش هم میتواند تبدیل به یک تهدید شود که در این وهله نویسنده بهعنوان خالق متن با چشماندازی که پیش رویش گشوده میشود، قادر خواهد بود که تهدیدها را نیز تبدیل به فرصت کند. چه درکنشی اجتماعی و چه در انقطاعی در عرصه زبان که نوشتن به آن بهعنوان ماده اولیه وابستگی عمیقی دارد.
استقبال ایرانیان مقیم امریکا از آثارتان چطور بوده است؟
در امریکا در گفتوگویی که با یک شبکه خبری برایم تدارک دیده بودند و محور گفتوگویمان رمان «اروبروس» بود، بهنظرم برای این جغرافیا، نوشتن من تازگی دارد و قاعدتا باید منتظر ماند تا در آتیه این بازخورد را ارزیابی کرد و تقریبا از آن نتیجهای حاصل کرد. فعلا که برای خودم و چشماندازی که تجسم کرده بودم، نتیجه در حال حاضر راضیکننده نبوده، با توجه به محبتی که اهلقلم داشتهاند و از کار استقبال ویژهای به عملآوردهاند، هنوز با پارامترهای خودم انطباق نداشته و این به آن سبب است که همیشه کمال را در کار، فراتر از هر ایستگاهی میبینم و باید آثاری فراتر از این موقعیت خلق کنم تا دست کم برای خودم راضیکننده باشد.
امروزه زنان نویسنده نسبت به دهههای گذشته افزایش کمی داشتهاند؛ آیا بر کیفیت آثار آنان نیز افزوده شده است؟
با این پرسشتان موافق نیستم! درگذشته تعداد نویسندگان زن با احتساب جمیعت اقناعکننده بود. ضمن آنکه در ادبیات و هنر همیشه نگاه یا صفر یا صدی وجود داشت و تکصدایی رونق بیشتری داشت. نمیخواهم دست بر نامها بگذارم تا شائبهای ایجاد شود اما در این زمانه با رشد فزاینده جمیعت و به تاریخ سپردن این نگرش یکسویه! چندصدایی رونق بیشتری یافته و بهطبع بر تعداد نام نویسندگان زن ایرانی هم نامهای بسیاری میدرخشد. از خانم پیرزاد، سلیمانی، مقانلو، ارسطویی و بسیاری از نامها آثار متعددی در قفسه کتابفروشیها دیده میشود و این خود نوید تعدد نویسندگان زن است که جدای از کمیت و بدون قضاوت کژاندیشانه کیفیت آثار نیز درخور تامل بودهاند و همچنان در کنار نامهای دیگر چون خانم پارسیپور و گلی ترقی نامهای جوان دیگر در حال تولید اثر هستند که در خصوص کیفیت آثارشان نیز باید منتظر ماند و زمان را به قضاوت نشست تا استقبال مخاطب پاسخ همهچیز را بهخصوص کیفیت آثار بهمرور بدهد.
مخاطب فارسی بیش از آنکه رمان خانگی بخواند به سمت رمانهای ترجمهای میرود؛ به عقیده شما دلیلش چه میتواند باشد؟
منظور شما را از اینکه مخاطب رمان خانگی کمتر میخواند، متوجه نشدم. اگر منظورتان از اصطلاح خانگی تولید آثار وطنی و زبان فارسی است، باید بگویم دلایل دیگری بهجز نوشتن به این پدیده دامن زده. دلایلی سوای زبان و ادبیات و هنر؛ دلایلی فراتر از توان نویسنده. این فرایند خود به خود اهل مطالعه را (که آماری نگرانکننده دارد!) بهسوی آثار ترجمه سوق میدهد. البته کارهای مختلفی هم خواندهام که اصلا ترجمه با آن اصالتی که مترجمین برجسته به آن اهتمام میورزیدند، در خود ندارند؛ یعنی دارم غیرمستقیم میگویم که ترجمه دارد به صنعتی مفتضح تبدیل میشود و مترجم در یکی از وجوه میلنگد! یا فارسی را بهدرستی بهعنوان زبان مبدا نمیشناسد و پیشتر آنکه اصلا به زبان مقصد تسلطی ندارد و نتیجه میشود این خیل بیدلیل (الی ماشاءالله).
خانم زمانی، همچنان سرانه مطالعه ما نگرانکننده است؛ شما برای برونرفت از این وضعیت راهکاری ندارید؟
پرسش پنجم شما انگار خوان پنجم است! در پاسخ آدم را الکن میکند. دراین مملکت چند بزنگاه تاریخی دشوار اتفاق افتاد. چهار دهه دشوار و پرتنش. از انقلاب و جنگ و پس از آن پدیدههای ریز و درشت دیگر راهی سنگلاخ با دشواریهای تاریخی مختص به خود. خب! همین چند نکته خود یاری میکند برای پاسخ دادن به سوال شما. مردم درگیر معیشت و روزمرگی هستند و فرهنگ که در هر دوره باید بهدرستی مهندسی شود، در بسیاری از موارد فراموش شده، معلم بهعنوان اولین مجری فرهنگ مقام و حقوق و جایگاهش ستایش نمیشود و بروید جلوتر تا ببینید ما بعد همین پدیده اولیه چه فجایعی رخ میدهد! تیراژ آثار ناامیدکننده است و نوشتن، کاری دستچندم و ثانویه تلقی میشود! با این حال شما انتظار چه را میکشید؟! برای موفقیت در هر کاری باید متخصص را بهکار گمارد. اگر برای جراحی بیماری که مشکل قلب دارد، جراح را اخراج و خیاط استخدام کنند؛ چون وی هم بریدن و دوختن میداند، بیشک جان بیمار به خطر افتاده. برای معالجه فقط دانستن نحوه بریدن و دوختن کافی نیست. شخص باید کالبدشکافی بداند و در عین حال که خودش از بیولوژی سلولی، فیزیولوژی و بیوشیمی سر درمیآورد از افراد متخصص در این علوم نیز کمک بگیرد. در ایران فرهنگ بهدلیل گرفتار شدن در همان بزنگاههای تاریخی که در ابتدا گفتم بیمار شده و حالا این بیمار به دلایل مختلف رها شده و این تن رنجور روزبهروز نحیفتر میشود. این پدیده و پرسش باید به اهلفن سپرده شود تا بیماری تشخیص داده شود. جامعهشناس، روانشناس و پژوهشگر باید در کنار هم با سعهصدر قانونگذاران درصدد احیای این تن رنجور باشند. در سایر کشورها خواندن کتابهای داستان از کلاس اول دبستان و بعدها خواندن رمانهای ادبی تا پایان دوران دبیرستان و حتی دوران لیسانس، در برنامه درسی گنجانده شده است. در دوران دانشگاه دانشجو در هر رشتهای مشغول به تحصیل باشد تا پایان دوره لیسانس حتما باید چندین رمان ادبی از نویسندگان امریکا و جهان را همراه با واحدهای ادبیاتش بخواند. این روشها همه در زمینه نشان دادن اهمیت کتابخوانی به مردم کشور و ایجاد عادت کتابخوانی در این مردم اتخاذ شده و البته تا جایی که من شاهدش هستم، بسیار هم موثر است و تصمیمگیری برای داشتن چنین برنامههایی در مدارس و دانشگاه بیشک بر عهده سیستم آموزش و پرورش و افرادی است که در آن سیستم قانونگذارند.
گرانی، فقر، بیکاری، تورم، تبعیض، فساد و ... از مسائلی است که انسان ایرانی بهمراتب با آن درگیر است. از دید شما مسوولیت یک نویسنده ادبی در قبال این مشکلات چیست؟
من بهعنوان یک نویسنده مردم را دوست دارم و خواهان زندگی آرام و بیدغدغهای برایشان هستم و امروزه روز وقتی با کاستیهای متعددی در زندگی این مردم کشورم ایران مواجه میشوم تنها راه کارامد برای رفع مشکلات را ضرورت بازبینی زمامداران در قوانین میدانم و راستش هرچه که غیر از این توصیه کنم باز آن را ناکارامد میبینم، مگر آنکه بنیاد بسیاری از امور باید اصلاح و بازبینی شوند. بعضی از مسائل باید از طریق وضع قوانین حل شود. بهطور مثال در امریکا کشوری با جمعیت سیصد و بیست و شش میلیون از فرهنگها و نژادهای مختلف ما کمتر از ایران شاهد رفتارهای نادرست نژادپرستانه و تبعیض هستیم؛ چون این مساله با وضع قوانینی که با توهین به نژاد، مذهب و ملیت بهشدت برخورد میکند، حل شده است. قانونگذار هرگز مسالهای چنین مهم را که مربوط به همبستگی ملی کشور است و قصور در آن خسارات جبرانناپذیری به بار میآورد، به خود مردم و اخلاق جامعه واگذار نمیکند و توهینهایی از این دست در صورت اثبات از چند ماه تا 10 سال زندان برای شخص مجرم در پیش رو دارد. در حالیکه در ایران وقتی پای یک مسابقه فوتبال بین دو تیم از دو استان مختلف مینشینی، توهینهای قومیتی تکان دهنده است.
حالا من نویسنده چه درس اخلاقی میتوانم به مردم بدهم آن هم در کشوری که سرانه مطالعه بسیار ناچیز است. حل این معضلات باید توسط قانونگذاران و زمامداران انجام شود. گرانی، فقر، تورم و ... همه این چیزها که برشمردید، فرایند کاستی در مدیریت است. من در خانهام نقشی را به عهدهدارم که برایم مقرر شده. اگر در ایفای آن تعلل کنم، یکی از ارکان خانواده من دچار چالش میشود! همین رشته را بگیرید و سر دیگر آن را در جامعه جستوجو کنید. روی سخن من ناکارآمدی مدیریت جامعه در این سالهاست. با آنکه ما جامعهای جوان، پویا و منبعی قابلتوجه از استعدادهای متخصص را داریم؛ باز شما در بسیاری از امور شاهد ناکارآمدی مدیریتی هستید، جامعهای جوان بااستعدادهای شگفتانگیز که در امور کشور متاسفانه حضوری کمرنگ دارند! باز هم دلایلش را باید در کاستیهای مربوط به قوانین جستوجو کرد. با وجود همه کاستیها در قانونگذاری و اجرای قانون خوشبختانه مردمی مهربان و دلسوز داشتهایم و به همین سبب در بعضی امور شاهد گام بهگام پیش رفت در سایه همین احساسات بودهایم که به نظرم کافی نیست. این مردم لیاقت زندگی بهتر و مدیریتی کارآمدتر را دارند. در این میان نویسنده رسالتش بازتاب درستی از زندگی است. دروغ گفتن و دروغ نوشتن تزریق مخدری است که از اخلاق عاری است. نویسنده هم به قول آقای دولتآبادی مردمی است، در کنار و بین مردم، نه برج عاجنشین و مقابل آن، دیگر چیزی بیشتر از این نمیتوانم بگویم که دیدن روزگار این ایام مردمم مرا آزرده و اندوهگین میکند. امیدوارم این روزهای سخت برای مردم کشورم دوامی نداشته باشد و زندگی روی خوش خودش را به مردم سرزمینم نشان دهد.
آیا به آینده رمان فارسی امیدوارید؟
رمان فارسی هم بسان بقیه پدیدههای دیگر زندگی در حال پیش رفتن است؛ مثل زندگی. در ایران کارهای خوبی در حال تولید است. جوانان خوبی پا به عرصه نوشتن گذاشتهاند که باید خوانده و دیده شوند، زمان برای پاسخ به پرسش شما عنصری قابل تامل است. رمان ماده اولیه خود را از وقایع اجتماعی وام میگیرد. بهدور از کاستیها و ناکارآمدیها اتفاقات قابل روایت برای نوشتن بسیار است. از خیلی چیزها میشود نوشت. همین مهاجرت و آدمهایی که در آن درگیرند موضوعات خوبی است. البته مهاجر باید از حقیقت خود بگوید و تقلید و گرتهبرداری آسیب جبرانناپذیری به خلاقیت نویسنده در هجرت وارد میکند. هر آنچه برای من اتفاق میافتد کافی است برای نوشتن. از رویا و خیال میتوان در جایی دیگر سخن گفت، نوشتن رمان و داستان وابسته به همین واقعیت موجود است و خلق واقعیتی درخور این حقیقت که مستلزم روایت است. این از اصول اولیه نوشتن است، خلق جهانی بهموازات جهان واقع و بهدوراز اغراق مالوف! پس میشود گفت که تا زندگی هست رمان هم هست و این دیگر، فارسی و غیرفارسی ندارد.
اگر چند سطر از یک رمان را بخواهید الان بیاورید، چه مینویسید؟
«من هم بسان تو یک تبعیدی هستم. شاید ما تبعیدیها هرگز به موطن اصلی خود بازنگردیم آنچنانکه در رویاهایمان میپرورانیم اما خداوند بزرگ و بخشنده است و به وعده نجات خود به ما وفادار است اگر ما درستکاری خود را همیشه حفظ کنیم» (رمان «دارِ واش»، فصل مکتوبات که بهزودی از نشر داستان منتشر میشود).
سخن پایانی؟
سخنی که باید در انتها به آن اشاره کنم، این نکته است که در داخل باید رویکرد تازهای برای خوانشِ داستانِ کسانی که در غربت به سر میبرند، ایجاد شود. توجه به نوشتههای ایرانیان خارج از ایران میتواند چشمانداز تازهای مقابل دیدگانِ مخاطب فارسیزبان ایجاد کند. از فرهنگ و جغرافیای متفاوتی با زبان مشترک فارسی نوشتن مشارکت در تجارب یکدیگر است. این تعامل در این سالها وجود نداشته و اساسا کارشناسی نشده. امیدوارم کاری که مجموعه شما با این دست گفتوگو آغاز کرده، تداوم داشته باشد و صداهای دیگر نیز شنیده شود. کارتان ستودنی است و باید استمرار داشته باشد. نویسنده برای نوشتن، به خواندهشدن نیز وابستگیِ اجتنابناپذیر دارد و این مهم با این دست گفتوگوها، مقصد را نزدیکتر میکند؛ اگر حرکتی چون حرکت شما در محافل دیگر نیز تداوم داشته باشد. سخن آخر این سطور هم سپاس بیدریغ از همت شماست که قبولِ زحمت فرمودید و در معرفی کارم، بذل توجه فرمودید. مانا باشید.