بامداد جنوب - الهام بهروزی:
قصهگویی فنی پیچیده و در عین حال ساده است که در دل خود درسهایی بزرگی را حمل میکند و نشات گرفته از اساطیر، افسانهها، فرهنگ، آداب و سنن ملل مختلف و لبریز از تجربه، اندیشه و پیام است و نقش بسزایی را در تربیت و آموزش کودکان ایفا میکند. در این مجال بر آن شدیم تا قصه زندگی یک قصهگوی خلاق و کمسن و سال را برای شما روایت کنیم؛ همان که خود راوی قصههای زیادی برای ما و کودکان ما بوده است. روشنا شریفنژاد، همان دختر هنرمند و قصهگویی است که موفق شد در مسابقه کتابخوانی «بخوانیم، بفهمیم و بگوییم» به همراه آرش ملکی، پارمیس گونخکی جزء 12 دانشآموز برگزیده این رویداد شود. دختری که افزون بر تبحر در نقالی و قصهگویی، دستی توانا در نویسندگی و نوازندگی پیانو دارد و نویسندگی را زیر نظر مهدی انصاری یکی از نویسندگان و مربیان نویسندگی بوشهر آموزش میبیند و آروز دارد که بتواند به نویسنده بزرگی در حوزه کودک تبدیل شود.
بدون شک وجود امثال روشنا شریفنژاد در جامعه میتواند نقش شگرفی را در ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی داشته باشد؛ چراکه او با دنیای هم سن و سالان خود بیشتر نزدیک است و آنها را بهتر میفهمد. چه خوب است از همان کودکی تلاش شود که کودکان را با کتاب و قصه مانوس کرد؛ چراکه کتابها و قصهها بهصورت غیرمستقیم میتوانند ذهن و ضمیر کودک را به دانستن، مطالعه، اندیشهورزی، فرهنگدوستی و دانایی پیوند دهند؛ چیزی که بهوضوح میتوان در وجود روشنا به نظاره نشست... او تشنه دانستن، فهمیدن و خواندن است. روشنا تحت تاثیر فضایی که پدر و مادر کتابخوانش برایش ایجاده کردهاند، کتاب را جزء جداییناپذیر زندگیاش میداند و میتوان گفت که کتاب بهترین دوستش است و سعی میکند همچون سفیری، کتاب را در همه جا تبلیغ و معرفی کند. او دختری سرشار از استعداد، خلاقیت و دانایی است و اینک در برنامه «بچههای آفتاب» بخش معرفی کتاب را عهدهدار است. روشنا شریفنژاد بهتازگی در بخش 90 ثانیهای «قصه زندگی من» در بیست و یکیمین جشنواره بینالمللی قصهگویی موفق شده با روایت خاطرهای از زندگی خود به نام «بهترین هدیه» جزء 120 قصهگوی نهایی مطرح شود و و اینک در انتظار نتیجه نهایی است که با آرای مردمی تعیین میشوند.
مادر روشنا که 36 ساله، خانهدار و قصهگو است، در خصوص علاقهمند کردن کودکان به کتاب به بامداد جنوب گفت: علاقه به کتاب ایجاد شدنی است و قبل از به وجود آمدن علاقه، اول باید آشنایی صورت بگیرد. من بهعنوان یک مادر همیشه به قصهگویی، صداپیشگی، آواز، مطالعه، نوشتن و موسیقی علاقه داشتم. زوشنا از ابتدای شکلگیری و پیش از پا نهادن به این جهان، یعنی هنگامی که جنینی پیش نبود با این هنرها مانوس شده بود. از همان دوران او را با ترانهها و قصههای کودکانه آشنا کردم. پس از آمدنش او را غرق دنیای کتاب کردم و باید بگویم علاقه شدید روشنا به مقوله کتاب برنامهریزی شده بود.
پگاه ایزدپناه
پگاه ایزدپناه در ادامه در خصوص اینکه از میان کتابهایی که برای روشنا میخواندید، نسبت به کدامها رغبت بیشتری نشان میداد، توضیح داد: از آنجا که همیشه کتابها را برای روشنا هرگز با لحن عادی و گذرا نخواندم بنابراین به همه آنها علاقه نشان میداد ولی شور و اشتیاقش نسبت به آثاری چون «حسنی نگو یه دسته گل»، «مهمانهای ناخوانده»، «گربه من ناز نازیه» و «ده تا جوجه رفتن تو کوچه» (آثار زندهیاد منوچهر احترامی)، مجموعه «ترانههای شیمو» (با شعرهای ناصر کشاورز) و مجموعه «میمینی» (اثر مصطفی رحماندوست) بیشتر از بقیه کتابها بود.
به گفته وی، با مطالعه کتابهای آموزشی، تربیتی کودکان، با دقت کردن و ریز شدن روی نکات آن و بهره جستن از دوستانی که در زمینه مشاوره کودک مشغول به فعالیت بودند و حضور در کلاسهایی مانند آموزش قصهگویی به والدین و مربیان متوجه یک حقیقت مهم شد: «خواندن کتاب برای کودک»؛ تربیت به شیوه غیرمستقیم از راه کتاب.
ایزدپناه در ادامه در خصوص نقش قصهگویی در بالندگی کودکان گفت: قصهگویی موجب گستردگی دایره لغات کودک میشود ولی در کنارش باید واژههای نو را به کودک با صبر و حوصله آموزش داد. از اینرو، پس از یادگیری این مسائل مهم آستینها را بالا زدم و برای جذب بیشتر دخترکم به قصه و کتاب، با تقلید صدا یا اگر شعر بود با ریتم و ضرب زدن تلاش کردم تا او را مجذوب دنیای کتاب و مطالعه کنم.
وی در پاسخ به این پرسش که روشنا را از چند سالگی در دورههای قصهگویی ثبت نام کردید و چقدر این دورهها در پرورش توانمندیها و خودباوریاش نقش داشته است، بیان کرد: روشنا را وقتی که سه سال و نیم داشت در کلاسهای قصهگویی اسمنویسی کردم. او یک سال زیر نظر ناهید جهازی کارشناس قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرورش یافت و در واقع او بود که روشنا را کشف کرد و توانایی و استعداد او را در قصهگویی به ما اطلاع داد. روشنا الان زیر نظر ملیحه کرمی مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که خود از قصهگویان برگزیده کشوری است، آموزش اصولی را در زمینه قصهگویی دارد پشت سر میگذارد. بدون شک حضور در دورههای آموزشی موجب افزایش اعتماد بهنفس و خودباوری او میشود و نقش بسزایی را در این زمینه ایفا میکند.
مادر روشنا شریفنژاد همچنین در ادامه در خصوص حضور وی در صدا و سیمای مرکز بوشهر گفت: فکر میکنم پنج ساله بود که در آیتمی از برنامه «یه خونه، یه دریا» بهعنوان میهمان شرکت کرد و از آن زمان تا به الان که 10 سال دارد، در نقش مجری و قصهگو در صدا و سیمای مرکز بوشهر ظاهر شده است. روشنا در حال حاضر در برنامه «بچههای آفتاب» به تهیهکنندگی محمدرضا میرشکاری عهدهدار بخشی با عنوان «معرفی کتاب و قصهگویی» است.
ایزدپناه در پایان با تاکید بر اینکه گرچه هنوز زود است و آینده نامعلوم ولی تا بدینجا حال باغبانی را داریم که از محصول خودش خرسند است؛ چون فقط او میداند در پشت آن محصول خوب چه زحماتی نهفته است، تصریح کرد: جامعه امروز ما بیمار است این را همه میدانیم و درمان این بیماری فقط کتاب و مطالعه آن است. شک نکنید وقتی روشنا قادر به کتابخوان کردن دوستان و نزدیکان خود میشود، بدون شک ما هم میتوانیم در این زمینه نقش پررنگی را ایفا کنیم، از اینرو، فرض کنید که اگر کودکانمان را در این راه بیندازیم، جامعه چه حال خوشی پیدا میکند!!!
در ادامه گزارش پای صحبتهای روشنا شریفنژاد قصهگوی مطرح هماستانی مینشنیم و گپ و گفتی صمیمانه صورت میدهیم که شما را به خواندن چکیده آن در ادامه دعوت میکنیم.
چطور شد جذب دنیای کتاب شدید؟
علاقه من به کتاب از خردسالی و از سوی مادرم در من ایجاد شد. او با روشهای خاص خودش هر بچهای را به کتاب و قصه میتواند علاقهمند کند. بعد از آن هم مرا در کلاسهای قصهگویی ثبتنام کرد و به مرور زمان با فراگیری تکنیکهای قصهگویی متوجه شدم که که من میتوانم یک قصهگو باشم و به آن سخت علاقهمند شدم.
شما الان یک قصهگوی خلاق هستید، دوست دارید با زبان قصه چه چیزی را به هم سن و سالان خود انتقال دهید؟
وقتی موقع قصهگویی سکوت، دقت، همراهی و اشتیاق کودکان را میبینم برای روایت ادامه آن سر ذوق میآیم. بیشتر سعی میکنم قصههایی را انتخاب کنم که پیام خوبی دارند، چون کودکان طاقت شنیدن قصههایی با پیامهای تلخ و بد را ندارند. برای همین در قصهها برای کودکان به دنبال انتقال آرامش و امنیت، یکدلی، مهربانی، با هم بودن، مراقبت از زمینه و حیوانات و احترام به بزرگترها هستم ولی در قصهها برای بزرگسالان دلم میخواهد انسانیت را منتقل کنم.
چقدر مدیون پدر و مادرت هستی که شما را با کتاب مانوس کردند؟
به اندازه 10 سال عمرم. آنها کمکم کردند تا راه درست را انتخاب کنم در این راه پیشرفت کنم.
انگیزهات از حضور در جشنواره بینالمللی قصهگویی چه بود؟
محک زدن خودم. میخواستم تواناییام را در یک مسابقه بینالمللی قصهگویی ارزیابی کنم که خدا را شکر در بخش اول از میان هفت هزار آثار ارسالی، اجرای من جزء 120 اثر برگزیده به مرحله نهایی راه پیدا کرد و الان هم بیصبرانه منتظر اعلام نتایج هستم.
روشنا برای دوستانت بگو که وجود کتاب در زندگیات چقدر تاثیرگذار بوده و مطالعه کدام آثار را به آنها توصیه میکنید؟
کتاب غذای روح من است. اگر یک روز به این روح غذا نرسد هم خودش و هم خودم و اطرافیانم را دیوانه میکند. من به هنگام تنهایی یا ناراحتی و حتی عصبانیت با کتاب به آرامش میرسم. نام بردن یک کتاب برایم سخت است چون کتابهای زیادی هستند که بهراستی ارزش بارها خوانده شدن دارند اما خب آثاری چون رمان «من گوسالهام»، «من تشنه»، «سارا کورد»، «روزنامهفروش»، «قصههای خوب برای بچههای خوب»، «هستی» را توصیه میکنم که مطالعه کنند ولی اگر الان بخواهید یک رمان یا کتاب به شما معرفی کنم که هم نوجوان و هم بزرگسال میتواند آن را بخواند رمان «زیبا صدایم کن» اثر فرهاد حسنزاده است که نامزد جایزه هانس کریستین آندرسون شده است.
در بخش «معرفی کتاب» برنامه «بچههای آفتاب» بیشتر به معرفی چه کتابهایی میپردازید؟
چون زمان برنامه زیاد نیست، سعی میکنم کتابهای کوتاه ایرانی را بهمنظور آشنایی بیشتر کودکان با نویسندگان ایرانی و آثارشان و از همه مهمتر آشنایی با فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی انتخاب کنم. ناگفته نماند که موضوع داستان و قوی بودنش بسیار برایم مهم است. از داستانهای خارجی هم غافل نمیشویم.
در روز چند ساعت مطالعه میکنی و چطوری زمانت را مدیریت میکنی تا میان مطالعه آزادت با درس و مدرسه توازن برقرار کنی؟
راستش را بخواهید بین خودمان باشد البته؛ من در کیف مدرسهام هم کتاب میگذارم که زنگ تفریح به همراه دوستانم آنها را میخوانیم. در واقع آنقدر کتاب میخوانم که دیگر محاسبهاش از دست من و مادرم خارج شده است.
سخن پایانی؟
در پایان از درنا همتی که مربی تئاترم هست و این هنر را از شش سالگی تا کنون زیر نظر وی آموزش میبینم. همچنین استاد خوبم جوهر تنگستانی که سال گذشته برای مسابقه «بهترین شو» که از شبکه دو پخش شد خیلی به من کمک کرد. لیلی منصورینژاد مربی فعال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان که به مدت دو سال نقالی را به من آموخت. حمیده ناجی مربی تئاتر کانون پرورش فکر کودکان و نوجوانان، مهدی انصاری استاد بااخلاق و باسوادم که دلسوزانه داستاننویسی را به من آموزش میدهند. سعید نوذری استاد فن بیان، ملیحه کرمی مربی قصهگویی که به تازگی دری تازه از آموزش قصهگویی را به رویم گشوده، خانم محمودی مدیر مهربانم و کادر آموزشی دبستان معینی و پدر و مادرم که در همه زمینهها همراه و حامی من بودند، تشکر و قدردانی میکنم.