bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۳۰۵۹
تاریخ انتشار: ۳۷ : ۱۶ - ۱۱ آذر ۱۳۹۷
روایت یک گرافیست از هنر در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
گرافیک نظامی خلاقانه است ترکیبی از چندین مهارت که در خدمت تولیدی ارتباطی است. اعم از تولید یک کفش، لوازم بهداشتی تا یک پوستر سینمایی و تئاتر و طراحی گرافیک یک هنر -صنعت است؛ یعنی هم خود از تکنولوژی بهره می‌برد و هم خود در خدمت تکنولوژی است با این اوصاف، مستلزم شناخت و کسب مهارت‌های زیادی است...
بامداد جنوب - وندیداد امین:
حامد خاکی معتقد است: «گرافیک نظامی خلاقانه است ترکیبی از چندین مهارت که در خدمت تولیدی ارتباطی است. اعم از تولید یک کفش، لوازم بهداشتی تا یک پوستر سینمایی و تئاتر و طراحی گرافیک یک هنر -صنعت است؛ یعنی هم خود از تکنولوژی بهره می‌برد و هم خود در خدمت تکنولوژی است با این اوصاف، مستلزم شناخت و کسب مهارت‌های زیادی است، چون در خدمت زندگی روزمره است؛ یک گرافیست باید به‌طور مدام خود را به‌روز کند چه از لحاظ تکنولوژی جدیدی که وارد بازار می‌شود و چه شناخت مواد و یا سواد نظری... هر جا که نمایشی اجرا می‌شود و هر جا که دودی از دودکش کارخانه مشاهده می‌شود؛ گرافیک حضور دارد یعنی هنری زنده و به‌روز و در رابطه با تولید است اعم از فرهنگی، اجتماعی تجارتی و آموزشی. گرافیک در خدمت تولید است از هر نوع آن. مخاطب‌محور است چه در فرودگاه چه در جاده‌ها و چه در خیابان‌ها و یا پشت ویترین‌ها از طریق مجاری کتاب‌ها و پوسترها و بیلبوردهای جاده‌ای و خیابانی یا روزنامه و مجلات... در اصل نوعی لیدر خاموش است که از طریق نوعی سازمان‌دهی و نظم یا چاشنی جذابیت مخاطب را راهنمایی کرده و همه‌جا حضور دارد». در شماره روز گذشته (1092) روزنامه بخش نخست گفت‌وگو با این گرافیست و نویسنده منتشر شد، در این شماره نیز بخش دوم و پایانی آن منتشر می‌شود که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت می‌کنیم.

جناب خاکی، قریب به دو دهه است که به تدریس و آموزش اشتغال دارید؛ اساسا شیوه و روال نهادهای آموزشی دولتی و غیردولتی ما، قادر به بازتولید هنر و هنرمند هستند؟
هیچ دانشگاهی هنرمند پرورش نمی‌دهد؛ زیرا مبنای دانشگاه مبتنی بر آموزش کلاسیک است حتی اگر هنر معاصر باشد؛ یعنی بازخوانی و بازگویی تجربیات گذشته چه در تاریخ هنر، چه کار هنرمند. هنرمند شدن پروسه‌ای است که بعدها از طریق مسیری خارج از دانشگاه اتفاق می‌افتد و آن بیان خود و زدودن خود از اندوخته‌های دیگران است. دانشگاه فقط مسیر را نشان می‌دهد. آینده هنرمند شدن بسته به تحمل و تداوم در کار و مطالعه و کسب مهارت‌هایی شخصی است. شاخصه‌هایی در هنرمند شدن دخیل هستند که بازخوانی یک فرهنگ و یا تفسیر دوباره آن که درگرو اعتمادبه‌نفس و جسارت او به وقوع می‌پیوندد؛ به همین خاطر همیشه برای رفتار هنرمند دو ویژگی روحی و روانی را ذکر کرده‌ام. نوعی گرایش به سادیسم و مازوخیسم از نوع مثبت آن و این‌که هر کار خلاقانه‌ای با نقض گذشته نوعی خودباوری و حذف گذشته همراه است و این گرایش و رفتار شامل اکثر نوآوران می‌شود از ونگوگ تا نیما یوشیج که اقدام به این کارکردند. باید بتوان با خودشناسی عمیقی که هنرمند از خود پیدا می‌کند، مبادرت به این رفتار بکند و به این طریق از تکرار و تقلید حذر خواهد کرد من در مورد رشته خودم صحبت می‌کنم که پیوسته باید در کنکاش باشم تا کاری را دوباره با همان شیوه قبلی انجام ندهم. متاسفانه امروزه ورود کامپیوتر به حیطه آموزشی موجب شده است که تمام مراحل ایده گرفتن تا اجرا با آن انجام گیرد که اغلب خالی از تجربه ملموس با ماده است؛ مرحله تصور اصولا از حیطه تفکر خارج و تنها به اجرا بسنده می‌شود. من بارها دیده‌ام که دانشجویان بعد از ژوژمان، کارهای خود را پاره کرده و در سطل آشغال می‌ریزند، رفع تکلیفی است برای پاس کردن درس و نمره گرفتن. در صورتی‌که اگر این کارها به طریقی با حوصله به سرانجام برسد و ایده‌پردازانه انجام شود؛ بخشی از وجودشان خواهد بود و هرگز آن را از خود دور نمی‌کردند. 

من مدت چهارده سال خود را قرنطینه کردم و با انجام سفارش‌های متفاوت تجربه کرده و سه کتاب در آن زمان ترجمه داشته؛ بعد شروع به تدریس کردم. اولین ترجمه‌ها به‌صورت تمام‌رنگی جزء ترجمه‌هایی بود که من انجام دادم؛ چون می‌دانستم در حال حاضر به‌جای چاپ آلبوم تصاویر گرافیکی به پایه‌هایی محکم از دانش تئوریک نیاز داریم. ناشران از چاپ چنین متونی امتناع کرده و اعتمادی به برگشت سرمایه نداشتند اما چاپ اولین کتاب چاپ شد؛ فروش زودهنگام آن موجب ایجاد اعتماد در ناشران شد... امروزه این جاده هموار شده است. من اولین ترجمه‌ام چهار سال روی دستم ماند که بعدها با پیشنهاد محول کردن چاپ ترجمه‌هایم از طرف دیگر ناشران مواجه شدم... من همیشه شروع برایم مهم است نه تکرار و حالا در حیطه‌هایی دیگر در رابطه با تکثیر در فضای مجازی مشغولم... متاسفانه وضعیت خروجی این رشته و اشتغال دانشجویان در بازار چندان چشمگیر نیست و بیشتر آنان بدون آن‌که تجربه‌ای در بیرون از دانشگاه داشته باشند، ادامه تحصیل داده و بعدها در شغل‌هایی دیگر جذب می‌شوند. دو عامل در پیدایش این وضعیت دخیل هستند: اول بی‌ثباتی در حوزه اقتصادی و سیاسی که بر آحاد وضعیت روانی ما تاثیرگذار است و گیرایی ما را در نبود امنیت ذهنی کاهش داده و بی‌تاثیر هم نیست... دوم وضعیت ورود کامپیوتر به حیطه‌هایی که باید مهارت‌های دستی و ذهنی را بتوانیم ارتقا دهیم که متاسفانه غلبه این ابزار چنان است که عملا دانشجو فقط باید در پی یادگیری نرم‌افزار باشد، به‌جای تقویت ذهنی و ایده‌یابی. دانشجو با مراجعه به اینترنت تصویری سرچ کرده و در مقابل دیدگان استاد می‌نهد و نمره می‌گیرد... اصولا هرکدام از ما که کار می‌کنیم با توجه به نوع صحبت کردن، لباس پوشیدن، مطالعه و موسیقی که گوش می‌دهیم، می‌توانیم بفهمیم که خروجی ذهنی طرف مقابلمان چگونه است؟ طراحی نوعی بیان خویشتن است که تمام عوامل گفته‌شده در ترکیب باهم تصویری می‌سازد که ارائه می‌دهیم؛ بنابراین تصویری اینترنتی از آقای جورج در امریکا نمی‌تواند همانی باشد که در این فرهنگ قابل خوانش باشد.

 خلق یک تصویر به عوامل متعددی وابسته است: فرهنگ، طبقه اجتماعی، شخصیت رفتاری، باور و اعتقاد، بنابراین تجربیات هیچ دو کشوری با داشتن مغایرت در فرهنگ و باور نمی‌تواند قابل تکرار و تقلید باشد... و تصویری که به‌وجود می‌آید ابتر است با وجود این‌که اولین ترجمه‌ام با یکی از دوستان، کتاب آموزش فری‌هند شش بود؛ در ابتدا کار کردن با آن نرم‌افزار بسیار مشتاق بودم اما دیدم این همان ترفند یکسان‌سازی است که به‌عنوان قدرت مجازی در پی حذف و تقلیل توانایی‌های ماست. خصلت این دوران بیشتر از بروز توانایی، وابستگی به ابزار است تا با تزریق قدرت مجازی هر چه بیشتر ما را از لحاظ توانایی و سواد به قهقرا ببرد. باور کنید هنوز با دست اتود و فکر می‌کنم بعد با سیستم اجرا می‌کنم؛ چون به نظرم این سفر ذهنی، نوعی مبارزه و بروز توانایی‌ها برای حل مساله است که شیرینی خاص خود را دارد. کاری که لذت‌بخش نباشد حکم روزمرگی و نوعی خصلت سیزیفی دارد؛ نوعی کار روتین روزمره. سرعت شاخصه عصر حاضر است و همین ویژگی موجب وفور مد شده که گاهی انتخاب یک سبک نه عمیق بلکه بسیار کم‌عمق است. دانشگاه باید محل باور به خلاقیت و نوآوری باشد اما متاسفانه گرایش به مدرک و ملاک قراردادن آن برای ارتقای گروه و پایه و استخدام موجب نوعی خودکشی و له‌شدگی قساوت بار ذهنی شده است. چند جلسه رفتم دانشگاه علمی -کاربردی، چنان سطح دانش و مهارت دانشجویان پایین بود که از هرکدام که سوال می‌کردم کارمند بودند و گرفتاری خود را بهانه می‌کردند. هنرکاری به مدرک ندارد؛ بلکه از مولفه‌هایی چون مهارت، مطالعه و جسارت بهره می‌برد و مصیبت نگاه آب‌باریکه‌ای اساتید، آسیبی است که بر بدنه دانشگاه وارد شده که متاسفانه بازتابی است از نداشتن مطالعه و کسب مهارتی بیش از آنچه اساتید دارند... و اساس آسیب‌شناسی ما در همین مواردی است که ذکر آن گفته شد. به‌علاوه غیر از موارد گفته‌شده واحدهایی است که از طریق آموزش عالی برای اخذ مدرک بر دانشجو تحمیل می‌شود مثلا فیزیک و ریاضی برای رشته گرافیک. یا واحدهایی که در کسب مهارت آنان هیچ تاثیری ندارند و تا حدودی باید گرایش به آن شخصی باشد نه اجباری و یک‌چهارم رشته کارشناسی را همین واحدهای بی‌خاصیت تشکیل می‌دهند و این آسیبی جدی است به همین خاطر بعد از اتمام تحصیلات به آموزشگاه‌های آقای شیوا یا ویژه یا ایده برای تجربه بیشتر یا یاس ازآنچه یاد گرفته‌اند با مراجعه به چنین‌ جاهایی ادامه به یادگیری می‌دهند.

گویا شما دستی هم در نویسندگی داستان دارید!
من عقیده دارم که یک طراح باید بتواند با واژه‌ها فضاسازی کند؛ همان‌گونه که داستان تصویرسازی می‌شود؛ به طریق برهان خلف با واژه نیز می‌توان ایجاد تصویری ذهنی کرد... کلمات روح معنایی دارند که در ترکیب‌بندی جمله که همان لحن گفتاری است همچون ترکیب‌بندی با عناصر و رنگ و بافت می‌تواند تصویری را انتقال دهد... بله گاهی داستان و مقاله هم می‌نویسم. البته نوشتن در وضعیت فعلی با توجه به تغییرات سریع، به‌طور قطع خطرناک است؛ چون دوران ما دوران تشکیک در هر پدیده و نوشتاری است. ترجمه‌هایم در زمینه گرافیک چاپ‌شده و خوشبختانه با استقبال هم مواجه بوده‌اند و بخشی از داستان‌های کوتاه در مجله ادبی برگ هنر که در یکی دو سال اخیر توزیع و چاپ‌شده اما داستان‌های بلندم برای مدتی بالغ‌بر یک سال در نشر آمه و مرکز ماندند و به‌دلیل استقبال سوددهی در کتب سیاسی و اقتصادی در حال حاضر به‌غیر از افراد سرشناس در حوزه داستانی رغبتی به چاپ آثار افراد تازه‌کار نشان نمی‌دهند. البته من هم در این زمینه نونهالم اما فضای مجازی غنیمتی است برای اطلاع از پذیرش آثار در میان خوانندگان. تکه‌ای از قطعات کوتاه «خاتون من» تا به امروز 55524 خواننده داشته؛ کاری که در وضعیت امروز از عهده چاپ و پخش سنتی برنمی‌آید؛ به‌علاوه در عرض چند ثانیه در کل جهان دیده می‌شود، آینده در دست همان e-book هاست هم هزینه کمتر است هم قابل‌ویرایش و هم سریع‌تر است؛ البته هرکدام از این دو فضا، جای خود را دارند کتاب یا فضای مجازی. مقالاتی در زمینه هنر در سی‌ و شش قسمت نوشته‌ام که هرکدام از مقالات از پانصد نفر و گاهی تا هزار نفر -بسته به مقبولیت محتوا- خوانده ‌شده است که البته گاه با انتقاد و گاه با تهدید هم مواجه شده‌ام اما بعدها متوجه اصل موضوع شده‌اند وقتی سلسله‌وار آنها را خوانده‌اند. برای‌شان طرح این مسائل تفکر برانگیز بوده؛ من کار خودم را کرده و آنچه جزء تفکرات من است بر صفحه کاغذ ثبت می‌کنم، حتی اگر یک خواننده یا فقط خودم خوانده باشم. مهم آن است که از ذهن خارج و ثبت شود. فضای مجازی موهبتی است که به جهان سوم روی آورده اما طرز استفاده ما در این شرایط می‌تواند مفید یا مضر باشد و این بسته به انتخاب ماست.

چه پیشنهاد یا توصیه‌ای به نوجوها و نوجوان‌های علاقه‌مند به رشته‌های هنری- ادبی دارید؟
رشته‌های هنری -ادبی مثل سایر رشته‌های دانشگاهی نیستند که بعد از دانش‌آموختگی بتوانند با آنچه آموخته‌اند، کسب درآمد کند مگر معلمی یا کپی‌کاری... برای ادیب یا هنرمند شدن آنچه آموخته، مدخلی برای ورود به این رشته‌ها بوده است. حال باید همه آنچه را آموخته فراموش کند و خود را بیافریند؛ اگر قرار باشد مثل حافظ یا خیام شعر بسراید خوب اینها که قله هستند. شما که نمی‌توانی جا پای جای آنها بگذاری و باید خودت باشی اما یک تکنیسین آزمایشگاه برابر آنچه خوانده هر روز آن را تکرار می‌کند. هنر و ادبیات یک‌بار متولد و بعد از پخش می‌میرند انگار یک‌بار مصرف هستند. تکرار در این حیطه هم مجاز نیست و هم رفتاری خطرناک و خطاست شاید به همین خاطر من از ادامه خوشنویسی انصراف دادم با وجود آن‌که ممتاز بودم؛ چون احساس می‌کردم خودم نیستم به‌هر صورتی که می‌نوشتم نوعی کالبد شناخته‌شده بود که تراوش‌های ذهنی و فکری من نبود احساس می‌کردم با درج نام خود زیر قطعه‌ای که خوشنویسی کرده‌ام در حق اساتید مولف چون محمدرضا کلهر یا درویش مجید و یاقوت، اجحاف کرده‌ام؛ این باور شخصی من است و ربطی ندارد که به یک قاعده کلی بدل شود. شاید امروز طراحی و نوشتن بیشتر به من لذت می‌دهد و خودم هستم و آسوده نفس می‌کشم؛ چون باور دارم هنر و ادبیات عین زندگی است. اکثراً کمتر در دوسالانه‌ها شرکت می‌کنم. چون شما نفس می‌کشید یا نان می‌خورید پنجره را باز نمی‌کنید تا هوار بکشید و مردم را خبر کنید من در کارم و در ترجمه‌ها و نوشته‌هایم حضور دارم. گرایش به ادبیات و هنر مشقات خاص خود را می‌طلبد. 

خلاقیت حاصل دیدگاهی چندبعدی و هوشی چندگانه ست. کوروساوا هم نقاش بود هم سینماگر... ویکتور هوگو هم نقاش بود هم داستان¬سرا. مرحوم استاد عباس کیارستمی نقاش، گرافیست، کارگردان، عکاس و شاعر؛ و همین انباشته‌های ذهنی و داده‌ها، آثاری می‌آفریند که برگرفته از همهٔ آن‌هاست و متفاوت می‌نماید تسلط بر هرکدام از این‌ها راه را بر یادگرفتن مهارت‌های دیگر می‌گشاید همیشه توصیه‌ام به دانشجویان ‌همین است که سعی کنید دارای هوشی چندگانه باشید تا بتوانید متفاوت بیافرینید. تخیلات ضعیف معمولاً به فکر قواعد و انباشت آن در حافظه‌اند تا به مدد آن بیافرینند. هنر و ادبیات جهد و تلاش وافری می‌خواهد تا بتواند شخصی همانند نیما یوشیج یا استاد علی‌اکبر صادقی پای در این میدان نهد. سرعت ابزارها بر رفتار ما در یادگیری و رسیدن؛ بی‌تأثیر نبوده‌اند و همین تعجیل در رسیدن موجب می‌شود سوادها و تخصص‌ها بسیار کم‌عمق شوند. هرچه بهرهٔ هوشی چندگانهٔ ما بیشتر شود آیندهٔ بهتر و روشن‌تری در انتظار ماست.

جناب خاکی بسیار سپاسگزارم. سخن فرجامین با شما!
ما در سرزمینی متمدن زندگی کرده و می‌کنیم. اگرچه امروز بخت با تمدن‌ها یاری نمی‌کند و یونان و مصر و بین‌النهرین و هند (جمعیت زیاد) در یوغ معضلات عقب‌افتادگی خود درمانده‌اند (البته هندوستان از دیگر تمدن‌ها بهتر است اما جمعیت معضل بزرگ آن است) اما کشورهای پیشرفته هوشمندانه‌تر با این قضیه کنار آمدند و به‌ویژه اروپا بعد از جنگ دوم جهانی به آرامشی باثبات رسیده و در سایه آن به رشد علمی و اقتصادی دست‌یافت. در مورد ثمرات دانشی دیگر اقوام تحقیق کردند و به‌عنوان دانشی بومی آن را به‌روز کردند (رویکرد پیکاسو به ماسک‌های آفریقایی و یا تحقیقات مستشرقین دربارهٔ کشورهای اسلامی و نوشتن دربارهٔ آن‌ها و آثارشان) نخبگان هر جامعه‌ای برای حضور و تحقیق و ماندن در فراز فرودهای اندیشیدگی خود؛ نیازمند نوعی ثبات سیاسی و اقتصادی هستند ما در امپراتوری‌های سابق توانسته‌ایم دانشمندان و متفکرینی همچون: ابوعلی سینا، خیام، زکریای رازی، غیاث‌الدین جمشید کاشانی، بهزاد، جنید نقاش، خواجه‌نصیرالدین طوسی داشته باشیم وجود همین افراد موجب سرفرازی ما بوده‌اند لاجرم در سایهٔ همین ثبات و تعامل با جهان است که دوباره می‌توانیم صاحب چنین افتخاراتی گردیم. (کدام ایرانی در مورد هنر بومیان استرالیا. 

یا هنر ژاپن و هند یا آلمان و امریکا تحقیق کرده درصورتی‌که ما باید شناخت هنر خود را از زبان آرتور پوپ و گیرشمن و آنا ماری شیمل بشنویم) ما به جهان صنعتی و پیشرفته بدهکاریم زیرا تمام آنچه ما به‌عنوان کالاهای رفاه انسانی از چرخ‌گوشت گرفته تا بولدوزر و موبایل و ما در بورد و گاهی دارو تجهیزات پزشکی و هواپیمایی که از آن‌ها استفاده کرده و در خدمت داریم؛ ما سهمی در اختراعات آن‌ها نداشته‌ایم. چرا باید ریاضیدانان و متخصصین ما مهاجرت کنند؟ امیدوارم شرایطی حاکم شود که موجب دلگرمی هرچه بیشتر برای ماندن و ارتقای تمام شئون اجتماعی جامعه شود. چرخش 180 درجه‌ایِ چین در رویکرد به دانش و صنعت در قبال مسدود کردن دروازه‌هایش به روی جهان، آن را به ارباب آسیا با جمعیتی غیرقابل‌تصور تبدیل و امروز به‌جای آموزش زبان انگلیسی، توصیه می‌کنند که مردم بروند و زبان چینی یاد بگیرند. هر باریکی از دوستان مهاجرت می‌کند حالم گرفته می‌شود؛ گویی بخشی از وجودم را با خود به آن سامان می‌برد... به‌نوبهٔ خودم از شما هم سپاسگزارم که این فرصت را به من دادید. ممنونم.

نام:
ایمیل:
* نظر: