بامداد جنوب - وندیداد امین:
ابراهیم دمشناس متولد ۱۳۵۱ در جنوب ایران و داستاننویس خوزستانی است. وی تا سی و سهسالگی در ماهشهر زندگی کرده و هم در این شهر و سه شهر دیگر شامل بوشهر، بهبهان و تهران ادبیات فارسی خوانده است. دمشناس بیش از سه دهه است که مینویسد. «نهست»،نخستین کتاب اوست که در سال ۸۲ برنده جایزه گلشیری شد. آثار بعدیاش با فاصلهای بسیار در سال ۱۳۹۴ چاپ شد؛ «نامه نانوشته» (رمان) و «اندوهان اژدر» (مجموعه داستان) در سال ۹۶ و رمان «آتش زندان» از او در نشر نیلوفر چاپ شد. با این نویسنده در ادامه به گفتوگو نشستیم که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
آقای دمشناس در ابتدا مایلیم از نحوه و کیفیت ورود شما به دنیای نویسندگی بیشتر بدانیم!
سالهای بسیاری گذشته از آن روزگار، شاید حرف زدن از آن، تن به افسانهسازی شخصی بزند ولی همواره صحنه روشنی در ضمیرم تلألو دارد که پس از مجلس انسی خانوادگی، نشستم در خلوت، کنار مشق مدرسه، پارههایی از گفتار حاضران را نوشتم؛ انگار که آن دم خوش پایدار نمیماند. بعد آن را برای خودم خواندم. کشف نوشتن گوشهگیرم کرد و با خود برد. سالهای اولیه کسی نبود دستی را که مینویسد بهجایی رهنمایی کند چهبسا پرهیز و تمسخر هم بود. واقعا نمیدانم چقدر میشود دربارهاش گفت سالیان مهمی بهشمار میآیند برای هر نویسندهای چون بینش آینده او را شکل میدهد. من با وجود دوستان و اساتید پراکندهای که داشتم چندان آموزش رسمی و کارگاهی اصلا نداشتم. بیشتر متکی به کجخوانی خودم بودم و تحصیلات پراکندهای که در ادبیات کلاسیک داشتم. در نظرم بود به راهی دیگر بروم. خوشم که نرفتم!
آیا هماکنون، پس از سالها فعالیت ادبی، پشیمان یا دلزده از این عرصه نشدهاید؟
دلزدگی و اتباعش در این ملک دامنگیر کی و کدام حوزه نشده؟ اما واقعا جای پرسیدن دارد چرا ناگهان دلزدگی و پشیمانی؟ جای یکچیز اینجا خالی است؛ خود ادبیات. حواشی شیرین دلزدگی میآورد و البته بسیاری عوامل دیگر. راهکار، طرح خود ادبیات است. نگاه عامه و عمومی جامعه که این هشدار را مکرر به علاقهمندان میدهد که زنِ شاعر نشو؛ شاعر فقیر است! که خب، اینجا دخلی به پاسخگو ندارد. بهعنوان یک تجربه روحی البته مساله جای دیگری است ...
استارت پروسه نوشتن یک رمان چگونه در شما آغاز میشود؟
باید از رمانها صحبت کرد. روی این حساب شیوه نوشتن «آتش زندان» و «نامه نانوشته» تفاوت بسیاری با هم داشتند. آتش زندان خیلی کُند و بُطیء نوشته شد برای نوشتنش خیلی زمینهها را جستوجو کردم درحالیکه «نامه نانوشته» یک فوران نوشتاری بود که در مجموع در صد روز آن را نوشتم؛ با اینکه این دو رمان پیوستگیهای معنامفهومیِ نزدیکی بههم داشتند. روی این حساب چندان با این مساله همداستان نیستم که همه کارهایم را تحت یکرویه بنویسم. ضروری است که به خاطر خود ادبیات، از یک خط تولید واحد دوریکنیم و اجازه داد ادبیات پوست بیندازد و این عرقریزی روح میطلبد و کنده شدن پوست.
در نزاع میان «هنر برای هنر» و «هنر برای تعهد اجتماعی» شما کجا ایستادهاید؟
من در این میان پایبند به (هنر برای هنر اجتماعی) هستم. مخاطبمندی هنر را نمیتوان نادیده گرفت. نوشتن، جماعتی را در خود حمل میکند و حول خود شکل میدهد. ساختارهایی یا عواملی عملا ما را با بنبستهایی مواجه میکنند که ماحصلش درگیری با دور باطلی است کورکننده. با این نادیدگی فقط آب و هوا را گلآلود و گرگومیش کردهایم ...
صحنه متلاطم و بغرنج اجتماعی/ اقتصادی فعلی، بهطور قطع به روی کیفیت و حتی کمیت آثار ادبی/ هنری تاثیر گذاشته؛ نظر شما در خصوص وضعیت ادبیات در این شرایط خاص چیست؟
بهطبع تاثیر میگذارد؛ چنانچه همیشه گذاشته است اما ادبیات و هنر در این زمینه دستبسته نیست؛ بلکه همواره در پی آن است که در تنگنا هنر به خرج دهد و خود را و مخاطب خود را به رهایی برساند. اگر سستی و فتوری هست بابت کمکاری و تسلیمی است که گاهی نیمچه هنرمندان به خرج میدهند. شرایط خاصی که شما به آن اشاره میکنید در کدام دوره وجود نداشته؟ ادبیات همواره درگیر شرایط خودش بوده؛ فارغ از آنها وجود نداشته و ندارد. این شرایط نمیتواند مستمسکی برای بیعملی باشد و اگر باشد چهبهتر که هست، آدم پی کار و بار بهتری میرود و کمتر نوشته سخیف تولید میکند. مخاطبان منفعل نیز کمکم به اتکای همین شرایط به ورطهای میافتند که فقط میتوان نامخاطب نامیدشان. یک چنین مخاطبی خود از شرایط بحرانی است که فرمودید.
بشخصه به آینده ادبی این مرزبوم امیدوارید؟
بشخصه، نه نیستم، امیدوار نیستم!!! اما کدام آینده؟ یک سال آینده که ابدا ... سال هزار و چهارصد و چهار هم که حرفش را نزن. بعد از آنهم علاقهمند به گفتنش نیستم. من امیدوار به لحظه نوشتن هستم آن هم که مشهور است که میگویند اساسا از نومیدی است؛ ولی امیدوارم جز این باشد.
از میان نویسندگان ایرانی و خارجی، در حال حاضر کار کدامها را بیشتر دنبال میکنید؟
تلاش میکنم در زمینه ادبیات داستانی خارجی و داخلی از گرایشها و سبکهای مختلف کتاب بخوانم بهخصوص نویسندگانی که مرزهای نوشتن و داستان را گسترش میدهند و روایت و زبانی نو طرح میکنند. در این میان برشمردن نویسندگان خارجی فهرستی طولانی میطلبد. در بین فارسینویسان خودم را متعهد میدانم از همه همقلمانی بخوانم که بهطور جدی و پیگیر مینویسند تجربیاتی در فرم و زبان و اندیشه دارند. بهطبع میشود مواردی که داستان به ورطه تکرار افتاده را به کناری نهاد یا جریانات خلقالساعهای که خاستگاه کاذبی دارند. اجازه بدهید به نامی اشاره نشود ادبیات را بیاسامی خاص بخوانیم در پی آنچه میسازدش و مخاطبش را برمیانگیزد باشیم.
سخن پایانی؟
وقتش نرسیده چیزی در این باب بگویم. شاید هم قرار نیست من بگویم. دستکم بگذاریم در فرصتی دیگر حرفش را بزنیم؛ در نوشتهها و گفتارهای دیگر. قضیه ادبیات این همه نیست که گفتهاند!