کریم جعفری:
رئیسجمهور امریکا، نه یک دیوانه بهتمام معنا، که یک احمق تمام عیار است و غره به قدرت بزرگ اقتصادی و نظامی کشورش، بدون آنکه احترامی برای استقلال و هویت کشورها قائل باشد مواضعی اتخاذ میکند که چالشهای سنگینی برای واشنگتن در پی داشته و دارد. او در طول دو سال حضورش در کاخ سفید هر چند با تشدید محاصره اقتصادی و تحریم ایران فشار سنگینی را بر مردم کشورمان وارد کرده، اما او یک نعمتی است که کمتر کسی قدرش را میداند. ترامپ همه طرح و برنامههایش برای اقتصاد و سیاست امریکا تقریبا به پایان رسیده و مانند سربازی میماند که همه فشنگهایش را شلیک کرده، اما اهدافش زیاد است.
او پس از آنکه با مانع جدی نمایندگان در مورد دیوار مرزی با مکزیک مواجه شد، به خوبی دریافته که دوران یکهتازی در سیاست داخلی به پایان رسیده است. در حوزه اقتصاد و در رقابت با چین و اروپا نیز، آنچه او انجام داد بیش از آنکه به ضرر طرفهای رقیب تمام شود، صاحبان سرمایه امریکا را دچار خسران شدید کرد. در این مورد گزارشی را پیش از این نوشتم. اما ترامپ بزرگترین مشکلی که دارد، حماقتش در حوزه سیاست خارجی است، جایی که نمیداند و نمیتواند به درستی بازی کند و البته این عمدتا مشکل او نیست، بلکه بازیگرانی که در مقابل او قرار دارند، با وجود قدرت اقتصادی و نظامی کمتر، اما شطرنجبازان حرفهای هستند. سیاستهای ترامپ در آسیای غربی، با توجه به قدرت بازیگری ایران بهگونهای است که امریکا را وادار کرده تا هم تصمیمات خوبی به نفع تهران بگیرد، هم کاری کند که موضع تهران قدرتمندتر شود. در این مورد کافی است به برخی از تحولات چند ماه گذشته در سطح منطقه توجه کنید تا متوجه اصل و کنه قضیه شوید. در مذاکرات یمن، این ترامپ بود که برای نجات خودش و البته سعودیها آنها را وادار کرد پای میز مذاکره نشسته و توافق سوئد را امضا کنند. این توافق، فرصتی گرانبها در اختیار نیروهای مردمی و ارتش یمن قرار داده تا ضمن بازسازی یگانها و نیروی رزمی و بازآماد تجهیزات آسیب دیده، خود را برای مرحله بعدی نبردها فراهم کنند. البته هدف مستاجر کاخ سفید از این آتشبس علاوه بر موضوع بالا، موارد دیگری هم بود که انشالله بعدا به آن خواهیم پرداخت چرا که این مسائل از اهمیت قابل توجهی برخوردار هستند.
موضوع بعد، به مذاکره با طالبان باز میگردد. بر همه روشن است که از سالها پیش تهران با طالبان مذاکرات و گفتوگوهای امنیتی داشت. ایران در تلاش برای دور کردن نظامیان امریکایی از مرزهای شرقی و همچنین کنترل بهتر مرزها، طالبان را بر اشغالگران امریکایی و ناتو ترجیح داد. این مساله شاید برای اولین بار باشد که اینجا مطرح میشود اما این تصمیم راهبردی و مهم تهران بود که کنترل مرزهای غربی افغانستان در دست طالبان باشد و همه تلاشهای ارتش امریکا و ارتش اشرف غنی برای جلوگیری از این انجام این مهم، راه به جایی نبرد. طالبان وقتی قدرتی برابر و شاید هم بیشتر از دولت کابل به دست آورد و توانست بیش از نیمی از کشور را به کنترل خود درآورد، یک گزینه بیشتر در مقابل امریکاییها قرار نگرفت و آن هم مذاکره بود. شرط مذاکره نیز خروج نظامیان امریکایی از افغانستان بود که در هیاهوی خروج امریکاییها از سوریه، خارج شدن نیمی از نظامیان امریکایی از این کشور گم شد.
این را در نظر داشته باشید که این ایران بود که امریکاییها را ناچار کرد که از افغانستان خارج شوند. ضرب شصت تهران به واشنگتن در افغانستان بهگونهای بود که حالا جان بولتون روی دفترچه یادداشتش مینویسد مذاکره با طالبان! او نمیداند که به خواست و اراده تهران آنها باید با طالبان بر سر میز مذاکره نشسته و تنها راه تفاهم با این گروه نیز خروج کامل نظامیان خارجی از این کشور است، در غیر این صورت، پیش از انتخابات سال آینده میلادی حملات بهاره طالبان برای خارج کردن سایر مناطق از کنترل دولت وابسته به امریکا شروع و همه پایگاههای ارتشهای خارجی به محاصره در خواهد آمد. این مساله بدون شک توسط واسطهها و شاید هم به شکل مستقیم به مقامات کابل گزارش داده شده است.
در سوریه، اشغالگران امریکایی ناچار به خروج از این کشور بودند، دیر یا زود داشت، اما سوخت و سوز نداشت. هر چند در طول زمان حضور امریکاییها در سوریه آنها بارها و بارها به مواضع متحدین حمله کردند، اما اینجا هم امریکاییها کاملا در زمین طراحی شده توسط ایران بازی کردند و حالا هم باید زمین را ترک کنند. این را هم برای اولین بار است که اینجا مینویسم، شاید پیش از این هم نوشته باشم! پس از شروع بحران در سوریه و پیشروی داعش در مناطق مختلف این کشور، همانگونه که یک بار پیشتر هم گفته بودم، ما میتوانستیم با گسیل ارتش و سپاه، با این پدیده سیاه مقابله کنیم، اما کسانی که داعش را به وجود آورده بودند، خودشان هم باید در نابودی آنها مشارکت میکردند. این را مطلع باشید که امریکاییها به هیچ عنوان دوست نداشتند وارد معرکه عراق و سوریه شوند و این را مشکل بغداد و دمشق میدانستند، ولی شطرنجبازان ایرانی به شکلی بازی را مدیریت کردند که نه تنها امریکا، بلکه بسیاری از کشورهای اروپایی و عربی در قالب ائتلاف ضدداعش وارد معرکه شدند تا به زعم کاخ سفید، سند سرکوبی داعش بنام ایران نوشته نشود.
در طول هفتههای گذشته بارها و بارها از زبان دونالد ترامپ شنیدهاید که مدعی است که: «ما داعش را نابود کردیم، جنگ با داعش به نفع ایران و روسیه است و ما آنها را به نفع ایران و روسیه از بین میبریم!» او آن اندازه احمق بود که خیلی دیر متوجه شود جنگندههای امریکایی در راستای منافع ایران و مقاومت در عراق و سوریه با همه کثافتکاری و همکاری با داعش و نقل و انتقال سران آن به این مکان و آن مکان، عمل کردند و حالا هم تقریبا بازی به پایان رسیده و نوبت چیدن محصول است. حالا ارتشهای سوریه و عراق آن اندازه توانمند هستند که همه مناطق مرزی مشترک را به شکل کامل پاکسازی و با سرکوب بازماندههای تروریستهای وهابی داعش، راه را برای برقراری امنیت پایدار در دو طرف مرزی و افزایش تجارت در منطقه و جهان هموار کنند. خروج امریکا از سوریه، با وجود آنکه ترامپ مدعی است که در صورت نیاز دوباره در این کشور مداخله خواهد کرد، سومین کارکرد مناسب او به نفع ایران در منطقه آسیای غربی بود.