بامداد جنوب - داود علیزاده:
نویسندگی کار سادهای نیست؛ اما سختتر از نویسندگی، درآوردن نان نوشتن است. اینکه مداوم بتوانی برای نوشتن وقت بگذاری و اثری تولید کنی، اثرت را بتوانی عرضه کنی و در ازای آن کسب درآمدی داشته باشی که گذران روزت باشد. در ایران نویسنده تماموقت، نویسنده حرفهای به معنای واقعی معمایی است که گرهاش را هرکسی نمیتواند باز کند. باید قلم را در کوچههای خاکی محدودیت و معذوریت پا برهنه بدوانی و بعد دل بسپاری که همای اقبال بر شانه اثرت بنشیند یا ننشیند؟ آن هم خودش هزار اما و اگر دارد. هزار معمای حل شده و ناشده دارد که در جان کلام نهفته است.
آنچه تا همینجا گفتم همه گفتهاند و به قول فردوسی بر در دانش رفتهاند. چیزی که از ذهن خیالاندیش میگذرد؛ اینکه اگر وضع برای نویسنده جماعت در ایران بدینصورت است. در جایجای دنیا چگونه است. جایجای دنیا را رصد کردن همت وافی، وقت کافی میطلبد که در این عصر کمتر کسی دارد؛ اما میشود مشت نمونه خروار را دید. آنچه نویسندگان خارجی در اتوبیوگرافیهایشان ذکر کردهاند یا کتابهایی از این دست که انعکاس وضعیت مذکور است.
«پل استر» شرح مشقات خودش درباره نویسندگی تماموقت را در کتابی تالیف کرده است. شاید نمایی باشد از وضعیتی مشابه در آن سوی دنیا؛ اذعان این نکته که هر جای دنیا باشی نوشتن کار سادهای نیست و کسب نان نوشتن، از آن هم سختتر است. پل استر از آن دست نویسندههای امریکایی است که در ایران اقبال خوبی داشته است، بهحدی که اکثر کتابهایش به فارسی ترجمه شده است؛ آن هم با اندک زمانی بعد از نشر جهانی! استر کتابی دارد با عنوان «Hand to mouth» که بهرنگ رجبی با عنوان «دست به دهان» آن را ترجمه و به همت نشر چشمه منتشر کرده است. پس از او مهسا ملک مرزبان کتاب را با عنوان «بخور و نمیر» ترجمه و نشر افق آن را منتشر کرد. هر دو ترجمه نیز اقبال نسبتا خوبی داشتهاند. عنوان و ارجاع این متن از ترجمه مهسا ملک مرزبان وام گرفته شده است.
«بخور و نمیر» مشتمل بر خاطرهوارههایی است که در آن استر با لحنی صادقانه توام با طنزی ملیح، ناکامیهایش را شرح میدهد. شکستهایی در زندگی، بهویژه در راه نویسندگی! استر روایت را از کودکی خود آغاز میکند. از خصلت پدر و مادرش میگوید و شوق خودش را برای نویسنده شدن؛ اما از همان آغاز کتاب ناکامیها نیز شروع میشود. ناکامیهایی که یک محور مشخص دارند، فقدان پول. از گم کردن سکه 50 سنتی در کودکی تا شکستهای مکرر در فروش کارتهای بازی که خودش آنها را طراحی کرده و البته انتشار رمان پلیسیاش! «بخور و نمیر» تنها شرح بداقبالیهای «پل استر» در جستوجوی پول نیست. شاید بتوان گفت در «بخور و نمیر» برای استر فقدان پول و شکست در کسب پول، پیوسته باعث ناکامیهای متوالی میشود. البته دیگر شخصیتهای این کتاب همه طعم ناکامی و شکست را میچشند. بیآنکه پول مساله اساسی آنها باشد. بهطور مثال «اچ ال هیومز» نویسنده بداقبالی که پول و ثروت دارد؛ اما یکی از دهها ناکامی است که استر او را روایت میکند. «بخور و نمیر»، شرح بداقبالی کسانی است که در مقاطع مختلف با استر هم مسیر بودهاند و وجه مشترک همه آنها ناکامی است. بهطور مثال در قسمتی از کتاب استر به شوم فرجامی تعدادی از کسانی که با او برخورد داشتهاند، اینگونه اشاره میکند: «آرتور چند سال بعد در اثر ابتلا به سرطان خون درگذشت... بعد ماجرای خودکشی کوسینسکی پیش آمد. قتل جان لنون در یک دهه پیشتر را هم به آن اضافه کنید.» (استر،130:1389)
گویی استر قصد داشته نوعی سرشکستگی و ناکامی هنرمندان را در آن مقطع نشان دهد. او حتی سعی میکند برخورد طعنهآمیزی با نظام سرمایهداری امریکا داشته باشد و آن را به باد انتقاد بگیرد: «کل کشور به یک تبلیغ تلویزیونی عظیم بدل شده بود. یک رجزخوانی مدام برای خرید بیشتر، تولید بیشتر، مصرف بیشتر، آن قدر دور درخت پول بچرخی که از جنون محض چشم و هم چشمی با دیگران جانت بالا بیاید!» (همان:18)
و چند سطر بعد ادامه میدهد: «خوشگواری و صداقت ملالت باز زندگی امریکایی بیش از ظاهرسازی و یک نمایش تبلیغاتی بی شور و شوق نبود!» روایت استر در این کتاب یکدست نیست. در ابتدا روند روایت کند است جزئینگری بیشتری در کار است؛ اما هر چه به پایان کتاب نزدیک میشویم، این روند شتاب بیشتری میگیرد تا جایی که در صفحههای پایانی کتاب، استر چهار سال از زندگی خود را در چند سطر شتابزده چنین تعریف میکند: «به نیویورک برگشتم و به نوشتن ادامه دادم، اتفاقا، عاشق شدم و دوباره ازدواج کردم و در آن چهار سال همه چیز تغییر کرد.» (همان:164)
البته این شتابزدگیهای ظاهری را میتوان نوعی سکوت آگاهانه نیز تلقی کرد. گویی راوی بهعمد نخواسته تمام مقاطع زندگیاش را بیان کند. در «بخور و نمیر»، خواننده با شخصیت سرسخت و خیرهسری مواجه است که برای نویسنده شدن به هر تلاشی دست میزند. با اینکه این کتاب شرح شکست و ناکامیهای متعددی است؛ اما بههیچوجه کتاب تلخ و خستهکنندهای نیست. لحن صادقانه و طنز دلنشین این کتاب، خواننده را به خوانش آن ترغیب میکند. در ضمن از ترجمه روان و دلنشین خانم مهسا ملک مرزبان نیز نباید چشمپوشی کرد.
پینوشت: استر، پل (1389) بخور و نمیر، نشر افق، ترجمه مهسا ملک مرزبان.