بامداد جنوب - وندیداد امین:
شاعران را از دیرباز، جزء خنیاگران و ساحران و حتی در جهان متکثر امروز، درون اصحاب نخبه و روشنفکر جامعه صورتبندی کردهاند. هم زبان و هم طرز تفکرشان و هم بهطریق اولی، شیوه زیستنشان با انسانهای عادی و قاموسی، تمایزهای عدیدهای داشته است. سپیده نیکرو، شاعری است که چندین مجموعه شعر از او تاکنون به چاپ رسیده. وی در آخرین اثر خود با عنوانِ «رگباد» که متشکل از چهار فصل است، از ساحتهای اجتماعی، فرهنگی، عاشقانه و بهویژه ادبی- شاعرانه سود جسته است. خودش در این باره میگوید که مجموعه رگبار چهار فصل دارد؛ یکی از آنها بهطور کامل مربوط به شعرهایی است که حاصل شرایط اجتماعی است؛ جز آن دو فصل کاملا عاشقانه دیگر، به فضاهای زیرساختی فرهنگی هم دیگرگونه پرداخته شده است. وی معتقد است: امروز «عاشقی»، سیاسی-اجتماعیترین فعالیتی است که هر انسان میتواند انجام دهد و علت آن را هم فردیت انسان و احساس او را عامل میداند؛ اما اذعان میدارد که عاشق بهدنبال رشد فردی و فداکاری برای عشق است و این چیزی است که از منظر وی، ادبیات ما طی قرنها رواج داده است.
به بهانه مباحثه راجع به مجموعه متاخرش، یعنی «رگباد»، پتانسیلها و ظرفیتهای محتوایی و فنی این کتاب و همچنین بیان نظر و دیدگاههای امروز، با این شاعر جوان به گفتوگو نشستهایم. حاصل این گفتوگو را در ادامه، ارائه میکنیم.
خانم نیکرو، مایلید گفتوگویمان را با این مساله بحثبرانگیز شروع کنیم که جایگاه و نقش یک نویسنده یا شاعر در فضای اجتماعی- سیاسی فعلی ایران، با همه فرازوفرودش را چطور میشود تحلیل کرد؟
بهنظر میرسد با توجه به تعریف روشنفکری سیاسی که در دهههای پیش از انقلاب شکل گرفت و گسترش یافت بیشتر شاعران و نویسندگان مایل هستند دستکم در ظاهر، آن تعریف را بازتولید کنند؛ اما حقیقت این است که اغلب به حواشی آن اکتفا میکنند. در حوزههای گوناگون اجتماعی و سیاسی همه ما بهنوعی سردرگمی دچاریم. تعریف آرمانشهر ایرانی در هالهای از ابهام مانده است. نویسندگان اغلب تابع این شرایط هستند. در داستانها و شعرها، شخصیتهای مغموم و سردرگم و منفعل درصد بیشتری از فضا را اشغال کردهاند. شادی و عشق کمرنگتر است. معتقدم آنچه روشنفکر سیاسی و اجتماعی در دهه چهل و پنجاه انجام میداد مربوط به آن فضا و زمان و مکان بود. امروز شاید باید راه دیگری پیدا کنیم. البته خود من هم مثل دیگر دوستانم در این فضا مینویسم؛ اما فکر میکنم باید تلاش کنیم نوعی تمایل به حرکت به سمت دانایی را در جامعه بیدار کنیم.
خود شما در مجموعه شعر اخیرتان با نام «رگباد» بهروی صبغههای اجتماعی و حتی فرهنگی هم انگشت گذاشتهاید.
رگباد چهار فصل دارد که یکی از آنها (در خاک) بهطور کامل مربوط به شعرهایی است که حاصل شرایط اجتماعی است و به موضوعات ایران امروز، ایران دیروز و گستردهتر از آن به خاورمیانه و جهان میپردازد. جز آن دو فصل کاملا عاشقانه در رگباد هست به نامهای «به باد» و «تا آب». چراکه معتقدم برای حرکت به سمت صلح و تغییر زیرساختهای فرهنگی باید بیشتر به عشق بپردازیم. واضحتر بگویم امروز عاشقی، سیاسی_اجتماعیترین فعالیتی است که هر انسان میتواند انجام دهد. علت آن هم این است که در اکثر جوامع، قدرتهای بزرگ سرمایهداری و حکومتی تلاش میکنند فردیت انسان و احساس او را تابع منافعی کنند که لشکرهای بزرگ انسانی را میسازد و جنگهای بزرگ به پا میکند و کیست که نداند آدم عاشق اهل مردن در جنگ نیست. عاشق بهدنبال رشد فردی و فداکاری برای عشق است و این چیزی است که ادبیات ما قرنها رواج داده است.
شما دستی هم در «آموزش» داشته و دارید؛ فکر میکنید آموزش و پرورش نونهالان و نوجوانان در جهت ارتقای سطح کیفی فرهنگ ما تا چه میزان راهگشاست؟
برای ارتقای سطح فرهنگی تنها راه ما فعالیت موثر در حوزه کودک و نوجوان است. به همین خاطر بعد از مدتها کارکردنِ مستقیم و غیرمستقیم برای کودکان و نوجوانان تصمیم گرفتهام دست به قلم بشوم و با ادبیات خودِ کودکان و نوجوانان در قالب داستان به آموزش آن چیزهایی بپردازم که میبینم در تربیت کودکان وجود ندارد. بهخصوص جزئیات فرهنگی که در داستانهای ترجمه نیست. البته ناشران کودک و نوجوان همچنان چاپ آثار ترجمه را سرلوحه کار خودشان میدانند؛ اما من ادامه میدهم و خیلی امیدوارم بتوانم در این حوزه که بسیار در آن دغدغه دارم مفید باشم.
نقش نهادهای دولتی، از جمله وزارت آموزش و پرورش یا ارشاد را چطور ارزیابی میکنید؟
آموزش و پرورش میخواهد موثر باشد اما واقعیت این است که نمیتواند. آنقدر این دستگاه عریض و طویل نواقص دارد و اصلاح آن کند و بطئی است. آنقدر در انتخاب معلمان خلاق و کارآمد ضعیف و ناتوان بوده و آنقدر در پرورش معلمین بر اساس آموزههای جدید روانشناسی بیتوجه بوده است که عملا تاثیر مناسبی در تربیت بچهها ندارد. جز آن، محتوای کتابهای درسی هرساله از ارزشهای انسانی بیشتر تهی میشود. بهخصوص کتابهای ادبیات که عاری از محتوای عاشقانه و انسانی هستند و به متون تعلیمی، سیاسی و پایداری تقلیل یافتهاند که بچهها را جذب نمیکنند. علوم انسانی از ریاضی و تجربی شکست خورده است و بچهها که اغلب در سنین نوجوانی مایل هستند از لحاظ فرهنگی از خانوادههای خود دور شوند و هویت مستقلی بسازند نقطه اتکای فرهنگی خاصی ندارد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم که عملا فعالیت خاصی انجام نمیدهد. نظارتی روی آموزشگاههای مختلف دارد که نظارت صددرصدی نیست. فرهنگسراها و خانههای محله و سراهای دیگر که خیلی از آنها زیر نظر شهرداری هستند، هم صرفا کلاس آموزشی برگزار میکنند. در صورتیکه این مکانها و حتی مدرسه باید بهصورت رایگان محل تبادل و گفتوگو و نقد و پرورش اندیشه باشد.
خانم نیکرو، چه برداشتی از «رسانه» دارید؟ این پدیده مدرن، به چه صورت کارایی مفیدی در عرصه فرهنگ ایفا میکند؟
بیشتر کشورها فرهنگشان را در رسانه تبلیغ میکنند و شاید بتوان گفت امروز فرهنگهای مختلف از طریق رسانههای جهانی باهم رقابت میکنند. ناگفته پیداست که ما در این رقابت جاماندهایم. بااینکه در حوزه ادبیات، موسیقی و دیگر هنرها زمینههای مناسبی برای سرمایهگذاری داریم؛ اما عملا فرهنگ خاص ایرانی را که یکی از معدود فرهنگهای مستقل و با پیشینه غنی است ارائه نمیکنیم. مثلا تصور کنید ما برای ساخت فیلم و انیمیشن از حماسهها و داستانهای اساطیری ملی چه کردهایم؟ یا جشنوارههایی که برای شاعران و نویسندگان و یا ترویج موسیقی در کشورهای همسایه برگزار میشود، با فعالیتهای ناآگاهانه و محدود ما مقایسه کنید.
برگردیم به خود شعر. التزام و ضرورتی به ایجاد موج، سبک و... جدید در شعر امروز ایران احساس میشود؟
موج و سبک با تغییر شرایط اجتماعی تغییر خواهد کرد؛ اما با توجه به سیر تاریخ ادبیات در ایران حدس میزنم تغییر عمده، بعد از یک دوره بازگشت ادبی اتفاق بیفتد. با توجه به اینکه عبور از ظرفیتهای شعر نیمایی بسیار سریع اتفاق افتاد و هنوز میتوان بعضی ویژگیهای آن را توسعه داد پیشبینی من این است که شاعران در دورهای دوباره به کارکردهای اوزان عروضی منتها به شکلی تازه بازگردند.
حال و روز فضای فرهنگی، هنری، ادبی تهران در وضعیت کنونی چگونه است و زنان نویسنده کجای این معادله ایستادهاند؟
حال و روز فضای فرهنگی و ادبی مثل همیشه شامل دودسته از نویسندگان است. آنها که گوشهای نشستهاند و به کار جدی مشغول هستند و عدهای که فضای فرهنگی را تبدیل به کارناوال حواشی میکنند. برای من بهشخصه فضای فرهنگی در دسته اول خلاصه میشود و به دسته دوم بیاعتنا هستم. زنان نویسنده نیز در هر دودسته وجود دارند و اصولا به تفکیک به این شکل معتقد نیستم.
سخن پایانی؟
مثل همیشه آرزوی صلح برای جهان.