bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۳۳۴۵
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۹ - ۱۲ اسفند ۱۳۹۷
علیرضا مجابی در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
در گذشته بیشتر از موضوعات اجتماعی الهام می‌گرفتم و برای ثبت در تاریخ می‌نوشتم، ولی در کارهای جدید و منتشرنشده‌ام برای ثبت در خودم می‌نویسم و به تعبیری گذران سفر تکوین درونی مستمر در خودم.
بامداد جنوب - وندیداد امین:
علیرضا مجابی، متولد هفدهم اسفندماه ۱۳۳۲ در کرمانشاه و دانش‌آموخته رشته زبان انگلیسی از مرکز تربیت‌ معلم تهران است. وی کار هنری را از سینمای آزاد کرمانشاه آغاز کرده است؛ با فیلم کوتاه «شبگرد» که به کمک چند تن از بازیگران تئاتر کرمانشاه انجام پذیرفته و اگر آرشیوی از تلویزیون ملی سابق باقی مانده باشد، موجود است. از فعالان جنبش صنفی فرهنگیان کرمانشاه در پیش از انقلاب بوده و در همان سال‌ها به تهران کوچ کرده است. کار خود را با انتشار مجموعه داستان «جین داریم تا جین آقای کارور!» در سال ۱۳۸۲ از سوی نشر پانیذ شروع کرده است که در همان سال به چاپ سوم رسیده و نامزد چند جایزه ادبی شده است. 

رمان خیلی خوشبختم خانم صادقی از او در سال ۱۳۸۵ به همت انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده است که از کتاب‌های موفق و پرفروش همان سال بوده است و دو سال پیش نوار صوتی آن با صدای نویسنده از سوی نشر روشنگران به نمایشگاه کتاب عرضه ‌شده است. کتاب داستان «گرهی که باز شد» را برای کودکان در سال ۱۳۸۵ به همت نشر شباویز منتشر و در دوسالانه کتاب کودک همان سال به‌عنوان اثر برگزیده معرفی شد. سه کتاب کودک دیگر به نام‌های «میهمانی گل‌ها»، «لی‌لی وقتی بادکنک‌ها را شناخت» و «قورباغه آوازه‌خوان» را از سوی نشر گوهر منظوم منتشر کرده است که به دلیل دریافت نکردن اعلام وصول از سوی ناشر پخش نشده و ناشر بدون اعلام قبلی سر به نیست رفته است! در سال ۱۳۹۶ رمان «در جست‌وجوی فرخنده» را از سوی نشر روشنگران و مطالعات زنان تالیف و به بازار کتاب سپرده است که داستان «بدون شرحی از سوزاندن فرخنده» دختر افغان به دلیل واهی سوزاندن قرآن در افغانستان است و به سفارش ناشر تالیف و منتشر شده است. همچنین در همان سال رمان نبن‌بست خاله رزا» را از سوب انتشارات روشنگران و مطالعات زنان انتشار داده است که نگاهی انتقادی و تراژیک به جنبش چپ دانشجویی در پیش از انقلاب است. خصوصیت نثر و زبان مجابی بهره‌گیری از طنز سیاه اجتماعی در آثار منتشر شده است که به‌ویژه موردتوجه مخاطبان قرار گرفته است. در سال ۱۳۹۷ کتاب «خواندن این کتاب ممنوع!» را به همت انتشارات میچکا برای کودکان منتشر کرده است که شامل ده داستان طنز است و امسال به زبان انگلیسی ترجمه و در نمایشگاه جهانی کتاب فرانکفورت عرضه شده است. مجابی در حال حاضر چند رمان و داستان کوتاه در دست انتشار دارد که حاصل شیوه جدید روایت و درون‌کاوی شخصیت فردی در این آثار است. فرصتی دست داد تا با این نویسنده گپ‌و‌گفتی داشته باشیم که در ادامه می‌آید.

آقای مجابی چطور شد که وارد فضای ادبی- هنری شدید؟ نیاز درونی، آموزش، خانواده یا... کدام فاکتورها شما را به این وادی کشاند؟
پدر من سال‌ها رهبر موزیک نظام کرمانشاه بود و با بسیاری از آهنگسازان دوره خودش مثل محمد اوشال و ... رفاقت از نزدیک داشت و این عامل تاثیرگذاری در دوران کودکی من بود. پدرم اگرچه کتابخوان نبود ولی مجله‌خوان حرفه‌ای بود، اطلاعات هفتگی و ... که همیشه در دسترس خانواده بود و داداش کوچک‌ترم حتی آن‌ها را به نانوا و سلمانی محل قرض می‌داد. عامل دیگر سینما ایران در کرمانشاه بود که آن موقع بهترین شاهکارهای تاریخ سینما را در کرمانشاه به نمایش می‌گذاشت، آگراندیسمان (گدار) جاده (فلینی) دزد و دوچرخه (دسیکا) و صدها فیلم دیگر که باعث فرار من از مدرسه و جنون سینما رفتن در ایام بلوغ گردید. البته فیلم‌های فارسی هم به‌وفور تماشا می‌کردم و کم‌کم با مطالعه مجلات سینمایی شناخت هنری نسبت به فیلم خوب و بد پیدا کردم و در اولین فرصت به سینمای آزاد پیوستم که متاسفانه در کرمانشاه تعطیل و موجب شد به کتاب رو بیاورم. کتاب‌های دوتومانی شرکت سهامی جیبی که نخستین بار از سوی داداش کوچک‌ترم تهیه و نظر من را هم به خودش جلب کرد. از مادام بواری فلوبر گرفته تا بل آمی موپاسان و اوژنی گرانده بالزاک و ماه پنهان است اشتاین بک و ... همه در شناخت و تکوین ذوق ادبی من تاثیرگذار بودند و هنوز هم بعضی از آن کتاب‌ها را دارم و با خودم به هر منزلی که می‌روم، حمل می‌کنم. با این ‌همه عشق به کتاب و هنر، با حضور خانواده در من یک جریان درونی شده است که با توجه به نظریه فروید و دیگر تعالیم روان‌شناختی امروز تحت تاثیر لیبیدوی (به مفهوم میل و کشش دائم به طبیعت و زیبایی) فعال در من استمرار پیدا کرده است و هر چه دارم از اوست.

ایده و هسته اولیه داستان‌های شما، اغلب چگونه شکل می‌گیرد؟
در گذشته بیشتر از موضوعات اجتماعی الهام می‌گرفتم و برای ثبت در تاریخ می‌نوشتم، ولی در کارهای جدید و منتشرنشده‌ام برای ثبت در خودم می‌نویسم و به تعبیری گذران سفر تکوین درونی مستمر در خودم. به همین دلیل برخلاف گذشته اصراری بر چاپ داستان‌های جدیدم ندارم و سعی می‌کنم همزمان با سفر دورنی شخصیت‌های داستانی‌ام (بخش ناآگاه وجودم) تا لحظه اوج و خودآگاهی آن‌ها صبر کنم و بعد دست به انتشار شأن بزنم. اصرار بر چاپ و انتشار زیاد کتاب و خودنمایی کاذب در این مورد به نظرم رابطه‌ای معکوس با شعور نویسنده دارد.

چه رابطه‌ای از نظر هستی‌شناختی میان ادبیات، هنر و فرهنگ برقرار است؟
من به هستی‌شناسی اگزیستانسیالیستی بیشتر از نحله‌های فلسفی دیگر اعتقاد دارم و اصالت وجود را در پیوند عمیق با هنر و ادبیات و فرهنگ معنا می‌کنم. پس من هستم تا خلق کنم و به موجود داستانی خود معنا دهم تا با هرگونه پوچی و گریز از آزادی (اسارت در ناخودآگاه جمعی و کهن‌الگوهای ناشناخته) دربیفتم و فردیت مستقل خودم را بنا کنم و این فراهم نمی‌شود مگر حضور در یک جدال دائمی بین زشتی و زیبایی که عامل ارتباط نخست در تمام هنرها و به‌خصوص ادبیات داستانی است.

با جامعه ادبی زادگاهتان کرمانشاه در ارتباطید؟ فضاهای ادبی این استان، در حال حاضر چه وضعیتی دارند؟
متاسفانه به‌دلیل کوچ اجباری از کرمانشاه، بیشتر از چهل سال است که ارتباط زنده با جامعه هنری کرمانشاه ندارم ولی بسیاری از دوستان اهل ادب کرمانشاه را در کرج و تهران می‌بینم و در جریان انتشار آثارشان هستم. البته ناگفته نماند این موضوع نه به‌دلیل مسائل بومی و اقلیمی و همشهری‌گرایی که بیشتر به‌خاطر خاستگاه هنری و ادبی خاص انجام می‌پذیرد. وضعیت ادبی کرمانشاه خیلی دور از وضعیت بقیه شهرها نیست و در کنار هنر و ادبیات گذشته (هنر کلاسیک)، هنر مدرن نیز حضور دارد و رد پای آن را به‌وفور در شعر و داستان نسل جوان معاصر می‌توان مشاهده کرد. در اینجا دوست دارم به نکته‌ای مناقشه‌برانگیز اشاره کنم و آن سایه سنگین ادبیات سیاسی و به‌خصوص ادبیات چپ در کرمانشاه است که پایه‌گذار داستان نو در این اقلیم است و هنوز هم کم‌وبیش ایدئولوژیک است که با نسبی‌گرایی تماتیک و گاه فرم و تکنیک داستان امروز همخوانی ندارد.

با جنوب کشور چطور؟
در مورد جنوب وضعیت قدری متفاوت است و نویسندگان و پایه‌گذاران ادبیات داستانی نگاه فراگیرتری به داستان امروز داشته‌اند. از ناصر تقوایی گرفته تا منیرو روانی‌پور و ... گاه حتی نویسنده‌ای مثل زویا پیرزاد که داستانش در جنوب می‌گذرد (چراغ را من خاموش می‌کنم) بدون این‌که در جنوب زندگی کند و به ادبیات جنوب سمپاتی خاص داشته باشد. این تفاوت شاید به خاطر توسعه فرهنگ شهری در این اقلیم باشد که بی‌ارتباط با پیشرفت صنعتی شهرهای جنوب نیست و برخلاف مناطق محروم کردنشین که بیشتر عدالت‌خواه هستند، مردم جنوب تمایل به آزادی‌خواهی دارند و اشکال جدیدی از هنر و زندگی مدرن را تجربه می‌کنند.

جناب مجابی چه تعریفی از مدیا (رسانه) دارید؟ از فراگیری شبکه‌های اجتماعی چه خوانشی دارید؟
مدیا و رسانه حداقل فایده‌ای که داشته انحصار اطلاعات را از دست دولت‌ها خارج کرده و گردش آزاد اخبار و عقاید را به جریان انداخته است و این یعنی گسترش وجه نظری دمکراسی در رسانه‌های اجتماعی که در جهان پرتلاطم حی و حاضر اهمیت فراوان دارد.

تیراژ کتاب‌ها تقلیل یافته و همچنان سرانه مطالعه ایرانیان اندک است! راهکاری برای برون‌رفت از این مخمصه در نظر دارید؟
تیراژ کتاب رابطه مستقیم با اعتلای فرهنگی جامعه دارد. جامعه‌ای که نیازمند توسعه است، از دانش و هنر و تکنیک روز بهره می‌گیرد و به تعالی روحی و فکری خود و اعضایش باور دارد. در غیر این صورت چه نیازی به رشد و گسترش کتابخوانی دارد؟! پس آنچه مهم است در وهله اول نیاز به یادگیری است و در مرحله بعد گسترش این نیاز در تمام سطوح جامعه است که موجب رونق کتابخوانی می‌شود. حالا چطور می‌شود در جامعه امروز ایران از این مخمصه نجات یافت، عاقلان دانند!

کارهای کدام‌یک از نویسندگان خارجی و خانگی را بیشتر می‌پسندید؟ دلیل پسندتان چیست؟
از ادبیات کلاسیک مدرن که بگذریم، مارکز، یوسا، جرومی سالینجر، براتیگان، آناگوالدو و ... نویسندگان موردعلاقه من هستند و آثارشان را بارها می‌خوانم. به‌خاطر ابداعات زبانی و تکنیکی تازه و خلق فرم‌های داستانی جدید و دیالوگ‌نویسی دل‌نشین که به نظرم مهم‌ترین عنصر داستان امروز است و جایگاه مهمی در ادبیات جهان دارند.
چه نظری راجع به سیاست‌های فرهنگی دولت و نهادهای متولی فرهنگ دارید؟
من هیچ اعتقادی به سیاست فرهنگی در هیچ دولتی، در هیچ کجای دنیا ندارم و به نظرم هنر ماندگار و ادبیات پیشرو، فقط از خامه نویسندگان مستقل و نه دولتی بیرون می‌تراود. چرا؟ چون تعهدی به پایگاه قدرت و پروپاگاندا ندارد و تنها دلیل وجودش کشف ابعاد جدید زیبایی‌شناسی در هرگونه هنری است. البته منظورم به فراهم کردن امکانات و ظرفیت‌های فرهنگی ا سی دولت‌ها نیست که ازقضا امری بسیار ضروری است، ولی خط ‌‌و ربط دادن از بالا به هنرمند، تبدیل هنر به یک کالای تبلیغی و در خیلی از موارد حتی تجاری است که حاصلی جز ابتذال و رانت‌خواری و به قول امروزی‌ها پول‌شویی در عالم هنر ندارد.

اگر به‌فرض بیرون از خودتان بنشینید، علیرضا مجابی را چطور تعریف می‌کنید؟
علیرضا مجابی، حداقل در نظر خودم یک مجنون و نه معجون هنری است که متعلق به نسل رو به انقراض خزندگان عرصه فرهنگ است و هیچ‌وقت دست و پای کافی برای ایستادن و راه رفتن بر جدول حسی و فکری خودش را نداشته و اگر فرصتی پیش‌آمده سری بلند کند، نادیده گرفته شده است و این سرنوشت تمام نویسندگان آزاد و مستقل و خارج از محدوده است.

سخن آخر؟
هر پایانی، آغاز سخن جدیدی است که پایانی ندارد و جهان تا بوده و هست مصداق این سخن بزرگ اقبال لاهوری است: «ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم/ آه نه معلوم شد وای که من کیستم/ موج ز خود رفته‌ای تیز خرامید و گفت/ هستم اگر می‌روم، گر نروم نیستم»

برچسب ها: فرهنگ ، مصاحبه
نام:
ایمیل:
* نظر: