داود علیزاده:
هرچقدر در دنیای علم کلمه «چرا» راهگشا شده است؛ به همان
اندازه در دنیای روابط انسانی، این کلمه باعث بنبست کشیده شدن رابطهها شده است. روابط
انسانی شبیه آب روانی است که باید مدام در جریان باشد. چرا باعث میشود رابطه راکد
شود. از جریان دور شود. طرف مقابل با شنیدن کلمه چرا، مورد بازخواستی قرار میگیرد
که برای تبرئه خود ناچار است توقف کند. سرش را به عقب برگرداند. به گذشته نگاه
کند؛ اگر جوابی یافت بگوید و اگرنه در مقابلهبهمثل، در رفتار طرف مقابلش «چرایی»
را بیابد و در جواب بگذارد. این سلسله گاهی آنقدر متوالی و طولانی میشود که جز
تباهی رابطه نتیجه دیگری ندارد.
در دنیای علم وقتی از کسی سؤال کنید، چرا پدیدهای رخ میدهد؟
در مقابل معلول رخداده علتی وجود دارد که از دل آزمون و پژوهش میتوان آن را یافت؛
اما در دنیای روابط انسانی یافتن علت هر معلولی ممکن نیست. اگر ممکن هم باشد کار هرکسی
نیست. مولانا هم میگوید: «علت عاشق ز علتها جداست» او هم میدانست که در دنیای
روابط انسانی یافتن علت چطور میتواند رابطه را به مخاطره بیندازد. چرا دوستش
دارم؟ چرا دوستم دارد؟ سادهترین و بدیهیترین چرایی است که هرکسی از خودش پرسیده
است؛ اما همیشه چراها به این شیرینی و حلاوت نیستند. وقتی چرا به بستر رفتار
متقابل کشیده شود. قلب رابطه را نشانه گرفته است. چرا به من توجه نداری؟ چرا به
دیگری بیشتر توجه داری؟ چرا در مقابل من این کار را کردی؟ چرا در مقابل دیگری آن
رفتار را انجام دادی؟ این سؤالات جوابی ندارند. اگر داشته باشند پرسشکننده را
قانع نمیکنند؛ بهعبارتدیگر کسی که این سؤالات را میپرسد به دنبال جواب نیست.
منظور او کسب توجهی است که در نظرش کمرنگ یا محوشده است. تأکید اهمیت مخاطب خاص که
شاید در برخی از مواقع زندگی کمتر به چشم میآید و درواقع تبلور انتظاری و توقعی است
که گاهی گشودن آغوشی، گفتن دوستت دارم، گفتن حق با شماست میتواند دوباره به آن
جلا ببخشد. در مقابل چرا، یک کلمه جادویی در دنیای روابط انسانی وجود دارد.
«چگونه؟»
چگونه گرهگشای روابط بنبست رسیده است. چگونه همان نوری
است که گاهی بر زوایای پنهان و تاریک یک رابطه میتواند تابیده شود و آن را برطرف
کند. چگونه نگاه به جاده روشن و امید آینده است. پر کردن چالههایی که پیشازاین
پای در آن گیرکرده است. کنار زدن سنگلاخی که قدمها را کند کرده است. باید از طرف
مقابل پرسید چگونه؟ بهطور مثال تفاوت سؤال «چگونه میتوانم تو را خوشحال کنم؟» با
«چرا از من ناراحتی؟» گردش 180 درجهای زاویه دید از گذشته دلخراش به آینده
خوشایند است. انسانها در بسیاری از مواقع نمیدانند، چرا رفتار خاصی را انجام
دادهاند. گاهی رفتار ریشه در ناخودآگاه دارد، گاهی ناخواسته است و سهوی؛ بنابراین
خارج از دادگاه قضایی، در دنیای روابط دوطرفه پرسیدن چرا، گرهی را نمیگشاید.