bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۳۳۸۳
تاریخ انتشار: ۵۱ : ۰۸ - ۱۷ فروردين ۱۳۹۸
پیچ و خم‌های انتقال فرهنگ بومی به کودکان؛
داود علیزاده: اگر بار اصلی انتقال دانش به کودک بر دوش مدارس در نظر گرفته شود و بار عمده تربیت بر دوش والدین باشد در این میان حرف‌ و حدیث انتقال فرهنگ بومی و زیستی مقوله مهمی است که در عصر جدید متولی آن به‌وضوح روشن نیست. در این گزارش سعی می‌شود تا به اهمیت این مسأله و لزوم توجه به آن پرداخته شود.


داود علیزاده:

یکی از دغدغه‌های اصلی خانواده‌ها راه‌های انتقال مفاهیم به کودکان است. همان‌قدر که مفاهیم انتقالی به کودکان مهم است، کانال ارتباطی نیز اهمیت بسزایی دارد. در گذشته انتقال مفاهیم از طریق ارتباطات خانوادگی و آموزشی همچون مکتب‌خانه، مساجد و مدارس و همچنین متون مکتوب صورت می‌گرفت که با پیوستن جوامع به جهان مدرن این کانال‌های انتقالی تنوع بیشتری یافتند.

 در ابتدا رسانه‌هایی چون روزنامه، سینما، رادیو و تلویزیون به این جمع اضافه شدند که به طریق بسته‌بندی‌شده و کنترلی مفاهیم به خصوصی را در اختیار کاربران قرار می‌داد؛ اما در دهه‌های اخیر این کانال‌ها از مرز قاب محدود تلویزیون و پرده سینما فراتر رفته است و اینک با اتصال به جهان شگفت‌انگیز مجازی (اینترنت) وسعت بی‌کرانی را در مقابل افراد گشوده است. چشم‌اندازی که از آن فرد می‌تواند دانش، فرهنگ، باور و اعتقادات خود را دستخوش تغییر قرار دهد. این تغییر در دو بعد ارتقا و تنزل می‌تواند صورت گیرد.

 البته در اینجا بحث چند و چون فضای مجازی و تأثیری نیست که بر افراد دارد؛ بلکه این مسأله مقدمه‌ای است تا به یکی از پیامدهای فضای مجازی در نوع انتقال مفاهیم پرداخته شود. آن‌ هم انتقال مفاهیم فرهنگی به رده سنی است که به‌سادگی همچون پرچم در باد می‌توانند دستخوش تغییر حالت‌ها و دگرگونی شخصیتی شوند و این گروه کودکان هستند.

اگر بار اصلی انتقال دانش به کودک بر دوش مدارس در نظر گرفته شود و بار عمده تربیت بر دوش والدین باشد در این میان حرف‌ و حدیث انتقال فرهنگ بومی و زیستی مقوله مهمی است که در عصر جدید متولی آن به‌وضوح روشن نیست.

به طریق سنتی انتقال فرهنگی، فرایندی است که در آن فرهنگ از طریق آموزش از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. در این امر فرهنگ را به طریق زیستی نمی‌توان به ارث برد؛ بلکه هر نسل فرهنگ خویش را از نسل گذشته می‌آموزد و سپس آن را، همراه با تغییراتی که در عصر خود حاصل‌شده، به نسل بعد از خود منتقل می‌کند. انتقال فرهنگی، تداوم فرهنگ را امکان‌پذیر می‌سازد. روش انتقال فرهنگ به روش‌هایی که پیش‌تر ذکر شد می‌تواند صورت گیرد به‌طور مثال در خلال مفاهیم آموزشی در مکتب و مدرسه، در لایه‌های رفتاری خانواده و افرادی که کودک با آن‌ها در معاشرت است.

 بااین‌حال در دهه‌های اخیر رقبای جدیدی اضافه‌شده است. شبکه پخش فیلم و سریال‌های مجاز و غیرمجاز خانگی، بازی‌های کامپیوتری، شبکه‌ای و آنلاین... اینترنت و فضای مجازی...، رسانه‌های ارتباطی مجازی... این کانال‌ها به طرز چشمگیری در کمتر از دو دهه مثل شاخه‌های پیچک جامعه و روابط را احاطه کرده است. حال دیگر کمتر خانواده‌ای و کودکی است که از این امکانات به دور باشد.

اگر به گذشته دقت شود؛ می‌توان چند ویژگی منحصربه‌فرد را برای کانال‌های محدود انتقال فرهنگ سنتی مشاهده کرد.

 کودک در بستر فرهنگی که خانواده او رشد و نمو یافته با مفاهیم بومی و زیستی خود آشنا می‌شد. معلم مکتب آموزش‌های منحصر به هر کودک را به او ارائه می‌داد. آموزش‌هایی که معمولا در حال و  آینده هر کودک نقش داشت؛ چراکه آموزگار می‌دانست که کودک مذکور در چه خانواده‌ای رشد کرده است، از پیشینه تاریخی خانواده او آگاهی داشت و بر جهان‌بینی پیش از تحصیل کودک اشراف داشت. درحالی‌که در دوران مدرن همه کودکان به یک شیوه و در یک بستر با بسته‌های آموزشی از پیش تهیه‌شده روبرو می‌شوند. نظام آموزشی مدرسه‌ای سعی می‌کند تمام کودکان را بدون توجه به بستر خانوادگی، پیشینه اقوامی و فرهنگی به یک طریق هدایت کند. در نظام سنتی اگرچه گستره دانش انتقالی محدود به دانش آموزگار می‌شد و از بُعد کمیت محدود بود؛ اما از لحاظ شناسایی راه‌های نفوذ ذهنی و اثرگذاری با توجه به دلایلی که پیش‌تر ذکرشده به‌مراتب کیفیت بالاتری داشته است.

هرچند همه‌چیز به معلم و خانواده ختم نمی‌شود. معاشرت نزدیک با بزرگان فامیل، هم‌زیستی با اقوام و خویشان و ظهور صمیمت باعث سهولت تبادل مفاهیم فرهنگ بومی می‌شد. به‌طور مثال کودکان شیفته قصه هستند. قصه یکی دیگر از کانال‌های انتقال فرهنگ و مفاهیم به کودکان است که درگذشته به‌وسیله والدین به‌خصوص مادربزرگ و پدربزرگ‌ها برای کودکان نقل می‌شد. مادربزرگ و پدربزرگ از دل روایت‌هایی که از نیاکان خود شنیده بودند و متناسب با فرهنگ و زیست خودشان بود برای کودکان قصه‌هایی بازگو می‌کردند. این امر باعث می‌شد تا فرهنگ بومی از دل قصه‌های کهن همچنان زنده بماند و کودک نیز بیاموزد که در دل چه فرهنگی پا به جهان گذشته است.

با گذشت زمان کتاب‌ها به کمک پیران قصه‌گو آمدند. در مرحله بعد، رادیو و تلویزیون به‌عنوان رقبای جدی خود را مطرح کردند. رویه‌ای که به‌موازات در آموزش ‌و پرورش شکل‌گرفته بود و آن نگاه همسان به کودکان بود در رادیو و تلویزیون نیز متبلور شد. رادیو و تلویزیون برنامه‌هایی برای کودکان تهیه می‌کردند که به‌نحوی عمومیت داشته باشد. فرقی نمی‌کرد که کودک در کجای یک سرزمین و با چه فرهنگی مقابل قاب تلویزیون نشسته باشد. چیزی به او عرضه می‌شد که در نهاد ساده‌اندیش او باورپذیر باشد. اولین رخداد این عمومیت‌بخشی، کنار گذاشته شدن مصلحت‌اندیشی پیران هر خانواده بود. اگر روزگاری مادربزرگ و پدربزرگ بنا بر رفتار روزانه کودک قصه‌ای پندآموز به او می‌گفتند. حال دیگر این مزیت فدای رنگ و لعاب جعبه جادویی شده بود. بار قصه‌گویی را فیلم و سریال‌های متنوع کارتونی و سینمایی به دوش گرفتند.

بااین‌حال، برنامه‌های تولیدی تلویزیونی محدود بودند و نمی‌توانستند تمامیت ذهن کودکان را اشغال کنند. به‌عبارت‌دیگر، تلویزیون و رادیو رقبایی کم‌آزار و کم‌رمق در مقابل سیطره فرهنگی خانواده به‌شمار می‌آمدند تا اینکه در دو دهه اخیر با توجه به پیشرفت صنعت مدیا یک‌باره معادله بهم خورد.

ابتدا شبکه‌های ماهواره‌ای و در ادامه بازی‌های کامپیوتری به عرصه وارد شدند. به‌موازات آن‌ها شبکه‌های خانگی پخش فیلم نیز رشد کردند. سیلی که به شیرینی وقت کودکان را می‌ربود، به‌ظاهر والدین را از شیطنت کودکان خلاص می‌کرد و به‌واقع شخصیت کودک را به طرزی بی‌رحمانه خارج از ابعاد فرهنگ خانوادگی دگرگون می‌کرد.

این موج در ادامه با دو ابزار دیگر قدرتی غیرقابل‌کنترل یافت. اینترنت‌های خانگی و دوم بازی‌های شبکه‌ای... اگر تا پیش از آن کودک باید در محیط خانواده بافرهنگ القایی روبرو می‌شد حال دیگر در خلوت خود از مرزهای فرهنگی عبور می‌کند و به جهانی پا می‌گذارد که کنترل واقعی بر آن نیست. در خوش‌بینانه‌ترین حالت والدین بسته فرهنگی را انتخاب می‌کنند که به‌صورت کلان از پیش طراحی‌شده است.

به بیان ساده‌تر، تنها در طی چند دهه کانال انتقال فرهنگ، نوع داده‌های فرهنگی از زیست طبیعی و بومی به بسته‌های تصنعی جهانی تغییر داده‌شده است. مسأله مهم وقتی رخ می‌دهد که دریابیم نقطه آرمانی والدین و خانواده‌ها نیز در همین روند تغییر کرده است.

اگر در دوران سنتی خانواده طبق فرهنگ و سنت بومی خود ویژگی‌های فردی و شخصیت آرمانی را تعریف می‌کرد. در دوران جدید والدین از بین شخصیت‌هایی که در خلال کالاهای فرهنگی برای آن‌ها آرمانی تشریح شده انتخاب می‌کنند و این در حالی است که خود کودک نیز برای رسیدن به شخصیت‌های آرمانی که در خلوت برایش تشریح شده تلاش می‌کند. این‌قدر این مسأله مشهود و عینی است که نیازی به ریز شدن در رفتار کودک و والدین نیست. کافی است از کودکی در مدرسه سوال شود قهرمان او کیست؟ دوست دارد در آینده شبیه چه کسی شود؟ اگر در دنیای سنتی قهرمان هر کودک پدرش بود و یا برای نوجوانان فردی از محیط زیستی و بومی‌اش؛ در دنیای امروز قهرمان کودک شخصیت‌های کارتونی است. اگر در دوران سنتی والدین شخصیت آرمانی که در ذهن داشتند تا فرزندشان شبیه به آن فرد شود، فردی برخاسته از دل فرهنگ و مذهب و سنت بود همانند اساطیر ملی و مذهبی چنانکه نامگذاری فرزند نیز بر همین مبنی شکل می‌گرفت؛ امروزه فرد آرمانی والدین تا حدود زیادی سلبریتی‌ها هستند. ستاره‌های کاذب سینما، ورزش و ...

خروجی آن تغییر و تحول در سطح گذران وقت کودک و والدین نبوده است، بلکه در عمق شخصیت‌پردازی یک جامعه صورت گرفته است. نتیجه بی‌توجهی به کانال انتقال فرهنگ می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری داشته باشد همانند گسیختگی فرهنگی و تشکیک هویت فردی که در کودکی پایه‌های آن گذاشته می‌شود.

توجه به تولیدات فرهنگی مناسب با زیست بومی فارغ از گرایش‌های ایدئولوژیک... می‌تواند به تداوم زیست‌فرهنگی یک ملت کمک کند. شاید امروزه ضرورت آگاهی به خانواده‌ها برای بازآفرینی کانال‌های انتقال فرهنگ بومی و خانوادگی بیش‌ازپیش احساس می‌شود. به‌طور مثال باید توجه داشت که هر کودک نسبت به زندگی روزمره و رفتار روزانه خود نیاز به شنیدن قصه‌های دل‌نشین از زبان افراد خانواده دارد. قصه‌هایی که از خلال آن هویت فردی و جمعی به او یادآور شود و یا شرکت به همراه خانواده در مراسم‌های ملی و مذهبی که روح جمعی یک ملت را بهم پیوند می‌دهد.

اگر به این مسائل توجه کافی صورت نگیرد؛ هویت فردی و شخصیت درونی کودک بر اساس داده‌های دسته‌بندی‌شده متناقض و متضادی که از ورودی‌های مختلف رسانه‌ای بر او وارد می‌شود، شکل می‌گیرد و در آینده فرهنگی که نسل به نسل انتقال‌یافته است به‌مرور محو و کمرنگ می‌شود.

نام:
ایمیل:
* نظر: