bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۳۴۰۵
تاریخ انتشار: ۲۹ : ۱۷ - ۳۰ فروردين ۱۳۹۸
دیدگاه مظاهر شهامت درباره ادبیات:
می‌دانیم که ذات ادبیات، همواره میل به رهایی از هرگونه چارچوب‌های موکد و مداوم دارد و درست از همین منظر، به مفهوم آزادی و تاکید بر عملی و اجرائی شدن آن دارد و همین الزام باعث می‌شود که هواخواه تکثر و بینش‌های چندگانه بماند...
بامداد جنوب - وندیداد امین:
مظاهر شهامت، متولد ۳ آذر ۱۳۴۵ رضی از توابع مشکین‌شهر، شاعر و نویسنده و منتقد ادبی به زبان‌های ترکی و فارسی است و از او تاکنون علاوه بر انتشار آثار بسیاری اعم از داستان، شعر و مقاله در مجلات، نشریات و سایت‌های اینترنتی ادبی، چهار مجموعه شعر، دو مجموعه داستان و سه رمان (به‌صورت کتاب) چاپ و منتشر شده است. همچنین به‌زودی از این شاعر و نویسنده دو مجموعه داستان، دو مجموعه شعر و سه رمان منتشر خواهد شد. گفت‌وگویی را با مظاهر شهامت صورت داده‌ایم که شما را به خواندن آن در ادامه دعوت می‌کنیم.

آقای شهامت، اگر موافق باشید گفت‌وگوی‌مان را از «پلورآلیسم ادبی» شروع کنیم که معرفت‌های ادبی در زمانه ما کثرت و تلون عدیده‌ای دارند؛ از منظر شما چطور می‌توان با این برداشت‌ها و رویکردهای ادبی متعدد و گاه متفاوت، هم‌داستان شد؟
در محتوای پرسش شما به واقعیتی اشاره می‌شود که در آن بدون دخالت ما، پیشاپیش اتفاقی رخ داده است و آن، این که چه ما می‌خواسته‌ایم یا نه واقعه به‌اصطلاح پلورآلیسم در ادبیات پیش‌آمده و موجودیت پیدا کرده است. می‌پذیریم که چنین حصولی، البته که غریب و عجیب نیست و ادبیات نیز مانند مقولات دیگر اذهان و افعال بشری، در پاسخ به ضرورت‌های تغییر و دیگرگونی زمان و زمانه، از صورت و حرکت تک‌ساختی و تک‌بعدی به واقعیات مکثور با صورت‌های چندوجهی و مسیرهای چندگانه خود تغییر یافته است که اتفاقا این واقعیت با ذات ادبیات که همواره بر خاصیت چندگونه و چندگانگی خود اصرار دارد، انطباق خجسته‌تری را دارد. 

می‌دانیم که ذات ادبیات، همواره میل به رهایی از هرگونه چارچوب‌های موکد و مداوم دارد و درست از همین منظر، به مفهوم آزادی و تاکید بر عملی و اجرائی شدن آن دارد و همین الزام باعث می‌شود که هواخواه تکثر و بینش‌های چندگانه بماند؛ بنابراین، می‌باید از چنین واقعیتی که باعث بروز و پرورش استعدادهای بیشتری از خلاقیت‌ها می‌شود، استقبال کرده و در گسترش آن کوشا هم باشیم؛ اما این حقیقت هم هست که همیشه در کنار اتفاقات و حرکات اصیل و تاریخی که دلایل منطقی حضور و ظهور خود را هم به همراه دارد و آن را اعلام می‌کند، بینش‌ها و رفتارهای انحرافی، جعلی و مردم‌فریبانه‌ایی هم پیدا می‌شود که قصد سوءاستفاده از فضاهای نوپدید را دارند. پس در کنار شناخت و ترویج اتفاقات کثرت‌گرایانه ادبی، باید مراقب جریان‌های غیر اصیل و سوءاستفاده کننده هم بود. باید آن‌ها را شناخت، نقد کرد و با افشای ماهیت‌های متقلبانه آن مبارزه کرد. ضرورت چنین عملکردی، البته که در گسترش افکار از جنس اولی و برعکس در جلوگیری از تخریب و فریب جنس دومی، موثر خواهد بود. فضای موجود ادبی امروز ما، از هر دو نوع آن بینش بهره و رنج می‌برد و به همین دلیل، حساسیت‌برانگیز است.

در حوزه شعر معاصر، چه اقتضا یا ضرورتی پیش‌فرض گرفته شده که اقدام به «موج زایی» یا «موج زدایی» می‌شود؟
شما از ترکیب‌های موج‌زایی و موج‌زدایی در میان گیومه استفاده کردید که ازنظر من درعین‌حال، بار احساسی تحقیرکننده‌ای دارد یا لااقل چنین احساسی را تداعی می‌کند. اگر چنین است، آن را می‌پسندم؛ اما می‌خواهم آن را در آخر پاسخ خود، زمانی که به واقعیت‌های مصداقی و عامدانه آن اشاره می‌کنم، احساس کنم؛ اما قبل از آن لازم می‌دانم به رفتار ذاتی ادبیات اشاره‌کنم که در عین زیبایی، محل کج‌فهمی هم است. شما می‌دانید که ادبیات، خاصه شعر و داستان، به مقوله تفکر، متکی است؛ یعنی از تفکر برمی‌آید و بر تفکر می‌شود و آن را به شیوه خود استمرار می‌بخشد. وسیله ظهور و حضور تفکر را، آگاهی می‌دانیم؛ یعنی فکرت خود را در کسوت آگاهی نشان می‌دهد. پس ادبیات، آگاهی‌محور است. از آن و بر آن است و از آن تقدیر رهایی ندارد، چون اگر آگاهی حیرت‌انگیز است، حیرت‌آفرین هم است، اگر می‌داند، به نادانی و کم‌دانی هم وقوف دارد، اگر به ایقانی میل می‌کند، تردید هم می‌کند و اساسا تردید را بیشتر یادآوری می‌کند، اگر به حضورها اشاره می‌کند، با وصف و برجسته‌سازی آن، فقدان و فقدانیت‌ها را هم تشریح می‌کند و اساسا فقدانیت را بیشتر تبلیغ می‌کند. خاصه این‌که باید به یاد بیاوریم ادبیات با زبان، نمود پیدا می‌کند و خود را با آن نمایش می‌دهد. به یاد می‌آوریم؟ نه به یاد نمی‌آوریم! چون در این صورت می‌دانستیم که زبان هم قدرت ادبیات است، هم تنگنایی برای آن. یار و دشمن آن است، پس ادبیات هم آن را همراهی می‌کند، هم با آن مبارزه می‌کند تا از سیطره تاریخی و میل مدام آن برای بازگشت به گذشته به پیش بیاید. تداوم همیشگی گریزناپذیر و تقدیری چنین کنش و واکنشی است که رفتار خلاقانه مولفان ادبیات را شکل می‌دهد و نتیجه شدن و بالا آمدن اثر را ممکن می‌سازد.

درهرحال، همین گیرودار، عاملان ادبیات را در هر برهه از زمان برمی‌انگیزد تا با آگاهی به جمیع شرایط و ادراک مسیر ادبیات به‌سوی آینده، به ضرورت تغییر در اثر خود به‌عنوان نمود کیفیت دریافت‌های خود از هستی و مناظر آن اقدام کنند. تغییر در محتوا، در فرم، مداخله در زبان و مناسبات، مقابله با رفتارها، تعریف‌های متفاوت از واقعیات پیرامون، وصف از آینده‌های ممکن و اشکال متفاوت اشیاء و چیدمان آن و... و... و... که نتیجه همه آن‌ها، حادثه دیدنی، شنیدنی، اندیشیدنی، شدنی و بودنی اثر متفاوت است. پس «پیش‌فرض» (به قول شما) منطقی رفتار یک عامل ادبی، همانا بودن در جایگاه درست وضعیت ادبی و شدن در موقعیت ایجابی آن است تا اثر متفاوت و پیشرو، براثر موجود و دیگر «نابسنده» آفریده شود. 

در این صورت، البته ممکن است آثاری با مشابهت‌هایی در عناصری یا با بینش‌های همسویی هم پدیدار شود که بحث نقد با علم و تاکید به آن و برای توصیف آسان‌تر، آن‌ها را با حفظ تفاوت‌های اساسی‌شان زیر عناوینی یکسان طبقه‌بندی کند و توضیح بدهد؛ اما اذعان خواهد کرد که هرکدام از آن‌ها در جریانی که قرار می‌گیرند، موقعیتی مستقل و اصیلی دارند. اکنون از این حقیقت که آزاد شویم به‌عنوان نظاره‌گر به بحث موج‌زایی و موج‌زدایی شایع با شرط تحقیرآمیز شما می‌رسیم. این که در وضعیت معاصر ادبیات ما، ادبیات معاصر ما، با پیش‌فرض‌های انحرافی رسیدن به شهرت، ثروت، ارضای حس خودبزرگ‌بینی، جبران تحقیرشدگی در کنجاکنج موقعیت مختلف اجتماعی و سیاسی و... و ... و ... با پدیده موج‌زایی و موج‌زدایی از سوی عده‌ای (که کم شمار هم نیستند) روبه‌رو و درگیر شده است. آن‌ها جان نثارانه و با استفاده از هر وسیله و راه و موقعیت ممکن، کوشش می‌کنند چیزی را به وجود بیاورند یا از بین ببرند که نابودنی و ناشدنی است. چرا؟ چون رفتاری حاصل از ذات و خواست ادبیات نیست، بلکه بر آن تحمیل می‌شود و چون تحمیل می‌شود، از سوی آن، پس زده می‌شود. من نمی‌دانم این بیماری عارض بر ادبیات ما کی و چگونه به پایان می‌رسد؛ اما می‌دانم چون بیماری است، نه سلامتی و تندرستی به پایان خواهد رسید و نشانه‌ها و تجارب تاریخی ادبیات ما و جهان نیز شاهد این ادعا هست.

شاعران به‌طرف اولی، در مناسبات و کشاکش‌های سیاسی-اجتماعی برای خود، شعر و جامعه چگونه جایگاهی را برای خویش باید تعریف کنند؟
نمی‌توان برای کسی در ادبیات و حتی در حیات اجتماعی، تعیین تکلیف کرد یا حداقل من خود را در چنین مقامی نمی‌دانم. آدم‌ها به خود حق می‌دهند با استفاده از ناچاری و اختیار و آزادی‌ که به هر دلیل و شکل، به آن مقید یا از آن برخوردار شده‌اند، موضع خود را برگزینند؛ اما درک من از ادبیات این است که ادبیات امری معترضه علیه نبودها و کمبودهاست، جایگاهی مشرف‌به آگاهی ابدی دارد، مراقب و ناظر به ستمگری و بی‌عدالتی است، از زشتی، بیزار و هواخواه زیبایی است و مدام برای تکمیل ابدی زیبایی و روابط اعلای انسانی برای انسان و هستی او و جهان می‌بیند و در آفرینش آن می‌کوشد و عمل می‌کند، انسان و جهان را به خاطر عملکرد تاریخی امر زشت، ناقص و در انحراف می‌داند و می‌خواهد آن را با تعریف‌ها و ترسیم و تداعی‌هایی که خاص قابلیت آن است، جبران کند، پس همیشه حساس است، مراقب و مسوول است، هشداردهنده و به یادآورنده است، فعال و پویا و عامل است و ... پس خود را با گرفتار کردن در موضع‌گیری‌های خفیف، زودگذر، آلوده به اهداف و اغراض کوته‌بینانه و منفعت‌طلبانه و ... تحقیر نمی‌کند؛ اما به خاطر ماهیت معترض و مسوولیت ماهوی خود، انسان و جامعه و همه هستی را در جایگاهی پاکیزه‌تر، عالی‌تر، بامعناتر و زیباتر تعریف می‌کند و برای حدوث آن می‌کوشد. 

پس عامل با بینش چنین ادبیاتی نمی‌تواند در برابر هیچ‌چیز به‌خصوص با مقوله کلانی مانند کشاکش‌های سیاسی و اجتماعی، منزوی و بی‌تفاوت، باقی بماند که در آن صورت، مرگی محتومی را در جایگاه اساسی خود، برای خود پذیرفته است. تاکید من، نشانگر کردن خود از موضع شایسته و بایسته خود است که پیشاپیش، تعریف ویژه‌ای را پذیرفته است. هدف ادبیات، ادبیات است و چنین هدفی آن‌قدر بزرگ و انسانی است که در همه حال، به حال و تقدیر انسان، مسئول می‌ماند. در این صورت، اگرچه ادبیات از تعریف خود از اتفاقات پیرامونی‌اش و لزوم مشارکت و مداخله در آن، سر باز نمی‌زند، با انزوا و کناره‌گیری از آن ‌هم به آرمان خود، خیانت نمی‌کند.
این گفت‌وگو ادامه دارد...

برچسب ها: فرهنگ ، ادبیات ، آگاهی
نام:
ایمیل:
* نظر: