bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۳۴۰۹
تاریخ انتشار: ۲۷ : ۲۰ - ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۸
حسین علیشاپور در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
کنسرت‌های متعددی در داخل و خارج از کشور با هنرمندان بنامی چون کیهان کلهر، حمید متبسم، مسعود شعاری، هادی منتظری، اردشیر کامکار برگزار کرده و در ارکستر ملی ایران به رهبری فریدون شهبازیان نیز خوانندگی کرده است.
بامداد جنوب - وندیداد امین:
حسین علیشاپور (زاده ۱۳۵۳ شیراز) خواننده موسیقی اصیل ایرانی است. او موسیقی را نزد استادانی چون صدیق تعریف، محسن کرامتی، رضوی سروستانی، منوچهر همایون‌پور و دکتر حسین عمومی تعلیم دیده است. کنسرت‌های متعددی در داخل و خارج از کشور با هنرمندان بنامی چون کیهان کلهر، حمید متبسم، مسعود شعاری، هادی منتظری، اردشیر کامکار برگزار کرده و در ارکستر ملی ایران به رهبری فریدون شهبازیان نیز خوانندگی کرده است. وی همچنین در اپراهای حافظ و مولوی نقش‌های عبید زاکانی و سلطان‌العلما را خوانده است. علیشاپور بیش از بیست آلبوم موسیقی را خوانندگی کرده است. دیدگاه‌های این خواننده و موسیقیدانِ فعال را در گفت‌وگوی پیش رو می‌خوانید.

آقای علیشاپور تقریبا همه مسوولان از اهمیت، توجه و برنامه‌ریزی در حوزه موسیقی سخن می‌رانند؛ اما به نظر می‌رسد تا به امروز کار بسامانی در این عرصه و توجه به هنرمندان صورت نگرفته! نظر شما چیست؟
کار بسامانی صورت نمی‌گیرد، نه برای موسیقی اصیل ایرانی و نه برای موسیقیدانی که در این عرصه فعال است... مسائل فقهی و ایدئولوژیک و تفکرات برخاسته از آن‌که مجموعه غالب حاکمیتی را شامل می‌شوند، موسیقی را به‌طورکلی، امری مذموم برمی‌شمارند یا در مواردی معدود و درنهایت آن را چیزی می‌دانند که نمی‌باید برای حفظ، اشاعه و تقویت آن کاری انجام داد و پولی خرج کرد و باید واگذاشت تا خودش در خودش بپلکد. اگر شما می‌بینید یا می‌شنوید که در برخی موسم‌ها موسیقی عزیز می‌شود یا برخی از انواع موسیقی و عاملین آن به‌خصوص در ژانرهای غیر اصیل پررنگ می‌شوند، دلیلش را بایستی در حوزه مسائل سیاست راهبردی سیاستگذاران جست‌وجو کنید، نه در هنر و نه در موسیقی. موسیقی در برخی اوقات کارکردی دارد و حسب این کارکرد به آدم‌های معدود و تعیین‌شده‌ای نیاز دارد که کار را راه بیندازند. البته که مسوولانی که برای امور فرهنگ و هنر تعیین ‌شده‌اند در کنفرانس‌های مطبوعاتی و مصاحبه‌ها و مراسم سخنوری از حمایت از موسیقی اصیل ایرانی دم می‌زنند؛ ولی واقعیت این است که آن‌ها نه می‌توانند و قادرند که برنامه‌ریزی موثری برای این کار داشته باشند و نه پول و امکاناتش را دارند.

اساسا چه اهمیت ویژه‌ای دارد که موسیقی سنتی حفظ و حراست شود؟
در شرایط حاضر هویت‌مندی و به‌دنبال آن تلاش، حتی برای هویت‌تراشی وارد یک رقابت جهانی شده است. ترکی، به‌گونه‌ای مولانا را با آن‌ همه غزل نغز پارسی به خارجیان و حتی به شهروندان خودش معرفی می‌کند که گویا او اصلا ترک‌زبان و ترکی‌سرا بوده است و من این را بالعینه در میان شهروندان آن کشور دیده‌ام. از سوی دیگر، برخی کشورهای عرب‌زبان در حال تلاش هستند تا مثلا ابوعلی سینا را به‌خاطر تالیفات عربی که دارد، به حوزه فرهنگی خودشان بکشانند و این جریان را در مجامع بین‌المللی ثبت کنند. همین قضیه در مورد فردوسی هم صادق است. تاجیک‌ها در شش یا هفت سال ابتدای تحصیل، یادگیری شاهنامه فردوسی را در مدارس اجباری کرده‌اند و آرام‌آرام پیش می‌روند. آن‌ها ضرورت احرازِ اعتبارِ جهانی را از طریق ثبت و ضبط مظاهر فرهنگی جهان به نام خویش درک کرده‌اند و در این میان، عقب‌افتاده‌ترین کشور در ثبت و معرفی و کار کردن بر دارایی‌های فرهنگی متعلق به خویشتن متاسفانه ایران است. ما اگر موسیقی اصیل ایرانی را ضبط و حمایت کنیم و از اشاعه آن دریغ نکنیم، به‌طور غیرمستقیم به همه‌چیز این کشور کمک کرده‌ایم. کشوری که از طرق مختلف، اعتبار جهانی کسب کند، تجارت و سیاستش نیز پیش رو خواهد بود.

در ماضی، موسیقی سنتی در همه محافل حضور بالفعل داشت؛ چه عزا و چه شادی؛ ولی امروزه چرا مخاطب، جا به رویه‌ها و فرمت‌های دیگر داده! به نظرتان دلیلش چیست؟
در یک خانه، بزرگ‌ترها هستند که مصدر امور خانه هستند و بقیه از روی دست آن‌ها نگاه کرده و رفتار و کردار ایشان را تقلید می‌کنند. موسیقی اصیل ایرانی اگر روزگاری در جامعه ایران، نقش و نگار و هواخواه داشت، بدان دلیل بود که حاکمیت، به این بخش نگاهی ویژه و مثبت داشت. هنر برنامه داشت و بودجه‌های مملکتی کافی و وافی در اختیار هنر و هنرمند موسیقی اصیل ایرانی بود. رادیو و تلویزیون با به‌کارگیری و دعوت و منت‌کشی از هنرمندان درجه یک موسیقی ایرانی آثار زیبا و به‌یادماندنی تولید می‌کرد و در بهترین ساعات و به کَرّات به گوش مردم می‌رسانید. خب، مشخص است که موسیقی درست‌وحسابی در جامعه جا باز می‌کرد و این تنها مختص به موسیقی اصیل ایرانی هم نبود. شما آن شرایط را که برای هنر در رسانه‌های جمعی وجود داشت، با الان مقایسه بفرمایید. چرا باید توقع داشته باشیم موسیقی اصیل در جامعه و میان عامه مردم اشاعه پیدا کند؟

در اجتماع و اصحابی که خلاقیت و تولید فکر، سهم اقلی دارد، تقلید و کپی به نحو اکثری فراگیر می‌شود؛ مثلا مدتی ست همه در حوزه آواز سنتی، اصرار دارند شبیه استاد شجریان بخوانند؛ با اندکی تغییر نامحسوس! آیا این «آفت» نیست؟
تقلید صِرف از هر هنرمند و هر اثر هنری آفت است. حال چه تقلید از آواز خواندن استاد شجریان باشد و چه کپی یک اثر نقاشی. ارائه آثار تقلیدی در سطح وسیع، یک نتیجه بد دارد و آن‌ هم پایین آمدن سطح سلیقه عمومی، اشاعه تک‌رنگی در هنر و به‌دنبال آن تنزل در درازمدت است. مسلم است که هیچ‌یک از آنانی که سعی کرده‌اند مقلدِ صرف استاد شجریان باشند، شجریان نخواهند شد. البته اینجا باید یک مرزی را قائل شد بین آنان که تاثیر از روش ایشان دارند، باکسانی که تلاش در تقلید صِرف به‌منظور جذب حداکثری مخاطب دارند. بله! تاثیرپذیری در ذات هنر نهادینه است و کاروان هنر جز با تاثیر از پیشینیان و آنگاه آفرینش به‌پیش نمی‌رود؛ اما در عصر کنونی ما در رشته‌های مختلف هنری، تاثیر را به تقلید تبدیل کرده‌ایم و از صرافت آفرینش نیز افتاده‌ایم یا این‌که حداکثر آفرینش را به‌گونه‌ای پی گرفته‌ایم که زیبایی‌ها کم‌رنگ و کم‌رنگ شده‌اند یا تغییر ماهیت داده‌اند.

نقش آموزش در این همسان‌سازی‌ها در آواز چیست؟ آیا این نگرش حاصل نوعی شیوه آموزش برنامه‌ریزی‌شده است یا صرفا حاصل سلیقه شخصی افراد یا تبعیت از سلیقه مخاطبان است؟
آموزش آواز اصیل ایرانی، روش واحدی ندارد. اختلافات هم بر سر نحوه آموزش هنرجویان فراوان است. گمان‌ هم نمی‌کنم بشود به‌راحتی به تدوین شیوه واحدی برای آموزش هنرجویان دست‌ یافت و از این‌روست که مدرسان آواز معمولا روش‌های اجرائی خود را برای آموزش هنرجویان دارند؛ اما مساله مهم اینجاست که عمده مدرسان آواز با وجود داشتن اختلاف در روش‌های اجرائی آموزش، جهان‌بینی مشترکی در آواز دارند که مبتنی بر مد بودن یک روش خوانندگی و ساخته‌شده بر اساس یک گفتمان غالب است. خب! در این شرایط حتی اگر روش‌های اجرائی آموزش متفاوت باشند، توقع معلمان از هنرجویان و ساختن بنیان‌های ذهنی هنرجو از سوی ایشان، بر اساس همان جهان‌بینی واحد است. محصولات مشخص هستند و ماحصل قابل پیش‌بینی ست.

شما از معدود کسانی هستید که در نسل خود هنوز به بداهه‌خوانی معروف هستید. با توجه به اینکه افرادی چون استاد کیهان کلهر به اهمیت و نقش بداهه‌خوانی و بداهه‌نوازی در موسیقی شرق و به‌ویژه ایران تاکید دارند، شما با چه تمرین‌هایی به این تخصص رسیده‌اید و چرا این بخش از موسیقی ایرانی کمرنگ شده است؟
بداهه‌خوانی، روندی است که بر اساس شناخت بنیان‌های آواز، شناخت روایت‌های گوناگون آوازی، غور در سبک‌ها و شیوه‌های گوناگون، آن ‌هم نه در سطوح محدود و با اِعمال ممیزی که کاملا آزادوار و بلندنظرانه شکل می‌گیرد و بارور می‌شود. در این راه، باید شنید و شنید و شنید و فکر کرد و خواند و ماحصل را ورز داد و فرزندی دیگر از درون آن به دنیا آورد. بداهه‌خوانی و بداهه‌نوازی روحیه آزاد و فکری فارغ از ملاحظات معمول می‌خواهد و اگر شما به زندگی و سلوک بزرگ‌ترین بداهه‌خوانان و بداهه‌نوازان موسیقی اصیل ایرانی نگاهی بیندازید، متوجه صدق عرایض بنده خواهید شد. در نهایت می‌توان گفت که بداهه‌خوانی، محصول سواد در موسیقی است. خود من هم به همین منوال عمل کرده‌ام؛ بسیار شنیده‌ام و بسیار خوانده‌ام و همچنان‌ هم دریایی بی‌پایان پیش روست.

با گسترش رسانه‌های مجازی شیوه‌های متفاوت آوازخوانی مجال عرضه پیدا کرده‌اند درعین‌حال در فضای مجازی تفاوت متخصصین و افراد عادی در دید مردم رنگ می‌بازد. منافع و مضار فضای مجازی را برای آواز تخصصی ایرانی چه می‌دانید؟
به اعتقاد من آموزش‌های مجازی کمکی به افزایش مهارت‌های عملی آواز نکرده؛ اگرچه ممکن است در زمینه‌هایی چون افزایش دانش نظری یا افزایش علاقه‌مندی‌ها به آواز اصیل ایرانی نقش مثبتی داشته؛ اما به نظر من توفیق، زمانی به هنرجویان آواز رو می‌کند که اتفاقا از این فضاها فاصله بگیرند و تمرینات عینی و عملی را پیشه کنند.

برچسب ها: فرهنگ ، هنر ، موسیقی
نام:
ایمیل:
* نظر: