داود
علیزاده:
تولستوی
در شروع رمان آناکارنینا میگوید: «تمام خانوادههای خوشبخت شبیه یکدیگرند؛ اما هر
خانواده بدبختی به شکل خاص خود بدبخت است.» به ظاهر درست است؛ اما امروزه مشخصشده،
خوشبختی حسی درونی است که فرد به دلایل متعدد آن را میتواند داشته باشد. هر فرد بهواقع
تنها میتواند حس خوشبختی واقعی خودش را درک کند. درک خوشبختی دیگران یعنی درک حس درونی
افراد دیگر… اما این مسأله چطور ممکن است؟ چطور میتوان دریافت که کسی درونش حس خوشبختی
دارد؟ در حقیقت دریافت راستین این حس محال است. پس افراد برای جواب به این سؤال و حس کنجکاوی که دیگری خوشبخت است یا خیر؟
به جوابی پناه میبرند که ذهن و تخیل به سؤالی اینچنین در قبال خودشان ایجادکرده است.
اینکه چه چیزی خودم را خوشبخت میکند؟ ثروت، سلامتی، شهرت و… اما این ویژگی و مؤلفهها
از کجا میآیند؟
هرکسی تفسیر
متفاوتی از خوشبختی دارد و به همین نسبت کسانی را که خوشبخت میداند متفاوت هستند.
کسی مدل سوپراستاری را خوشبخت میداند، دیگری ثروتمندی را… دیگری قهرمان ورزشی را…
درنهایت درجایی همه این زوایا باهم تلاقی دارند. آنجایی که فرد بهظاهر خوشبخت با لبخند
رضایتی روی لب، نشان رضایت درونیاش را نشان میدهد.
سیستم سرمایهداری
در دالان تبلیغات رسانهای، هیچگاه افراد ثروتمند، مشهور، قهرمان و… را برای بیان
احساس بدبختیشان به برنامه دعوت نمیکنند. آنها جنبههای فلاکتبار زندگی اسطورهها
را نشان نمیدهند. بلکه با تمام وجود سعی میکنند تا مردم را تشویق کنند، شبیه به سوژههای
رسانهایشان شوند. این رسانهها و مکانیسم قدرت است که به افراد القا میکند با چه
چیزی خوشبخت میشوند؛ اما برای چه؟ بدیهی است چون سیستم تولیداتی دارد که باید برایش
مشتری جذب کند. برنامهای دارد که نیازمند بیننده است. استادیومی دارد که نیازمند تماشاگر
است و با گرایشی نامحسوس جریان به سمت فرمول عرضه و تقاضا سوق داده میشود.
بارها دیدهشده
که سلبریتیها از سرک کشیدن پاپاراتزی (خبرنگاران فضول و سمجی که به زندگی خصوصی سلبریتیها
سرک میکشند) شکوه دارند. آنها از حریم خصوصی و … صحبت میکنند. نکتهای که از آن
غافلاند این است که سلبریتی یک فرد عادی نیست. او به کالای ویترینی سیستم سرمایهداری
مبدل شده است که با شانتاژ تبلیغات حجیمشده است. متورم شده است. بالنی است که سیستم
آن را به آسمان فرستاده و با تبلیغات سعی میکند توجه را به آن جلب کند. سلبریتی باید
بداند که پوسته بیرونیاش یک نمای کاذب است؛ پس در مقابل وجود پاپاراتزی برای نشان
دادن ماهیت واقعی و درونی این حجمهای پوشالی نیاز ضروری جامعهای است که به شدت برده
تبلیغات شده است.