داود علیزاده
آمارهای نشر در ماههای اخیر، حکایت از افزایش
۸۸ درصدی قیمت کتاب دارد، افزایشی که تاکنون بیسابقه بوده است. درعینحال ناشران
۱۸ درصد انتشار کتاب را کاهش دادهاند. مقایسه آماری کتابهای منتشرشده در اردیبهشت
98 با بازه زمانی مشابه سال گذشته نشان میدهد که میزان انتشار کتاب در اردیبهشتماه
18 درصد کاهش داشته است. با توجه به اینکه در فروردینماه نیز انتشار کتاب 22 درصد
کاهش یافته است. میتوان گفت، کمبود کاغذ در کشور و قیمت بالای آن در بازار آزاد تنها
در دو ماه ابتدایی سال 40 درصد انتشار کتاب را کاهش داده است. در روزهایی که بنا به
گفته ناشران کارگروه کاغذ، توزیع کاغذ را بهدلیل نرسیدن محمولههای کاغذ متوقف کرده
است، قیمت کاغذ در بازار آزاد باز هم افزایش یافت؛ این در حالی است که در یک ماه گذشته
قیمت کاغذ چاپ و تحریر در بازار آزاد با افزایش بیش از 100 هزار تومانی مواجه شده بود.
بر این اساس قیمت هر بند کاغذ چاپ و تحریر 70 گرمی که از اندونزی وارد شده است،
550 هزار تومان بوده است.
علی واضحی، مدیر شرکت راهکار برگ بهشت و واردکننده
کاغذ، در گفتوگو با تسنیم، با اشاره به خروج کاغذ از فهرست کالاهای اساسی گفت: طبق
تصمیم هیات دولت کاغذ از فهرست کالاهای اساسی خارج و مشمول ارز نیمایی شده است؛ اما
تناژ محدودی که در دست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، از ارز دولتی 4200 تومانی
بهرهمند میشوند و بعد از آن با نظارت این نهاد توزیع خواهد شد.
وی ادامه داد: با این شرایط تمامی تجار و واردکنندگان
میتوانند با مجوز وزارت صمت اقدام به واردات کاغذ با ارز نیمایی کنند، آن دسته از
تجاری هم که میخواهند از ارز 4200 تومانی بهره ببرند، اقدام به درخواست از وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامی میکنند،؛ البته تقاضای واردکنندگان بیشتر به سمت استفاده از
ارز آزاد است تا دولتی.
رئیس سندیکای تولیدکنندگان کاغذ و مقوا در این
زمینه نیز گفت: کارخانه چوب و کاغذ مازندران، کاغذ تبریز و کارخانه پارس سه کارخانه
تولیدکننده کاغذ چاپ و تحریر در کشور هستند که در سال 96 تولید جدی نداشتند، زیرا
تمام نیاز بازار از طریق واردات انجام شد و تولیدات این کارخانهها یا دپو شد یا خمیر.
ابوالفضل روغنی با اشاره به اینکه در سال97 شرایط
نه تنها بهتر نشد، بلکه شرایط بدتری هم پیش آمد، افزود: این به این دلیل است که کاغذ
در کشور متولی خاص و جدی ندارد، از یک سو نهادی غیرحرفهای در این حوزه به نام وزارت
فرهنگ و ارشاد بهدنبال حمایت است و از یک سو نهاد حرفهای در این زمینه به نام وزارت
صنعت ورودی نمیکند. متاسفانه بهدلیل واردات بیرویه و بیکیفیت کاغذ به کشور آسیبهای
زیادی به این صنعت وارد شده است.
بحران کاغذ بیشک دامن سرانه مطالعه را خواهد
گرفت با این حال جز این مورد، دلایل دیگری هم وجود دارد که مخاطب نسبت به کتاب بیمیل
و رغبت باشد. از بین کتابهای منتشر شده، معمولا وضعیت کتابهای داستانی بهتر است؛
اما نویسندگان ادبیات داستانی هم از بیتوجهی به آثارشان گلایهمند هستند؛ اما این
وضعیت تازهای نیست. ماهنامه ادبیات داستانی در شماره مهرماه 1380 گزارشی منتشر
کرده بود با این عنوان: «چرا مردم داستان نمیخوانند؟ داستاننویسان پاسخ میدهند.»
و در آن از نویسندگان ادبیات داستانی همچون داود غفارزادگان، فرخنده حاجیزاده، مجید
قیصری و... این مساله مطرحشده بود که چرا مخاطب ایرانی داستان نمیخواند و یا
داستان فارسی کمتر خوانده میشود. بحثهایی همچون بنیه مالی مردم، سرانه مطالعه،
نظام آموزشی و گلایه از پایین آمدن تیراژ کتابهای داستان به دو هزار و سه هزار
نسخه است. اینک قریب به دو دهه از آن روزگار میگذرد؛ اما گزارش یادشده؛ گویی برای
امروز است با این تفاوت که تیراژ ادبیات داستانی به زیر هزار آمده است. خواندن قسمتهای
قابلتوجه گزارش یادشده در ادامه خالی از لطف نیست.
فرخنده حاجیزاده، نویسنده رمان «خاله سرگردان
چشمها» نظرش را چنین ابراز کرده است: «اگر بخواهیم نسبی نگاه کنیم، اتفاقا رمان و
قصه بیش از سایر مقولههای ادبی خواننده دارد؛ اما در کـل مـشکل این است که ما خواننده
نداریم و مردم ما عادت به مطالعه ندارند که این مساله هم عوامل متعددی دارد؛ یکی
از این مسائل، مساله اقتصادی است. کسی که در روز دو یا سه جا کـار مـیکند ترجیح
میدهد شب که به خانه برمیگردد، دراز بکشد و سریال مبتذل تماشا کند تا اینکه رمان
یا داستان بخواند. در کشور ما کتاب از همه جای دنیا ارزانتر است. وقتی پای صـحبت
نـاشران و پخش کنندههای کتاب مینشینیم، میبینیم آنها هم ناراضی هستند. بخشی از
مردم هم عادت کردهاند به خواندن چیزهای ساده. خوانندههای فرزانه ما کم هستند.
نویسنده یک بار مینویسد بعد هـم دنـبال نـاشر میگردد، بعد هم باید دنـبال پخـش کـتابش
باشد. معمولا هم کتابها بین نویسندهها رد و بدل میشود. کتابهایی مثل جنگ و
صلح و پدر و پارامو در کشور ما یک بار چاپ شدهاند. فکر مـیکنید کـتابهای جـدی مثل
شازدهاحتجاب و آزادهخانم چند بار چاپ شدهاند؟ مـا تـرویج فرهنگی نداریم. رسانهها
آثار ادبی را معرفی نمیکنند. ما درگیر یک نوع سیاستزدگی هستیم. هر کتاب یا روزنامه
که تـیتر جـنجالبـرانگیز سیاسی دارد مورد توجه است. باید فرهنگ را از سیاست جدا
کرد.»
مجید قیصری که تا آن زمان کتاب ضیافت به صرف گلوله
را منتشر کرده بود و اوایل دوره نویسندگی خود را سپری میکرده است، چنین گفته بود:
«کتابخوانی دو چیز میخواهد: یکی بنیه مـالی و دیـگر وقـت و فراغت. حالا ببینید
در کدام طبقه اجتماعی ما اینها پیدا میشوند. دانـشجوها بـهترین طیفی هستند که
دربند اجاره مسکن تغذیه و البسه خودشان ماندهاند. اگر وقت و بنیهای بماند ما راضـی
هـستیم کـه برسند به درسهای جاری خودشان که مشروط نشوند. مشکل اصلی ما بـه کـتابخوانی
مـردم مربوط نمیشود، بلکه مربوط به لذت از زندگی است. حقیقتا میگویم وقتی مردم
نمیتوانند از خورد و خـوراکشان لذت بـبرند، وقـتی که نمیتواننداز همنشینی با هم
لذت ببرند، به یقین از کتابخوانی هم نمیتوانند لذت ببرند. میرسند. وقتی تـابستان
بـیاید و برود و نتوانند به گلگشتی بروند، نتوانند تنی به آب بزنند، چه جایی برای
کـتابخوانی مـیماند. فـکر میکنم سوال اساسی شما باید این باشد که مردم چقدر از
زندگی لذت میبرند؟ فکر میکنید با شـکم خـالی، بیکاری و خانه استیجاری برای کتابخوانی
جایی باقی میماند؟ با این قیافههای اخمآلود و اعصاب خرد و جـیب خـالی، هـمین تیراژ
دو هزارتایی هم از سر ما زیاد است. کتابخوانی یک بشاشیت و سر حالی میخواهد که مـن
در ایـن مردم نمیبینم.»
ناهید طباطبایی نویسنده رمان «چهل سالگی» که
یکی از رمانهای پرفروش این سالها نیز بوده چنین گفته است: «بـه سه دلیل مردم کمتر
داستان میخوانند: یکی این که کلا قیمت کتاب گران است. دوم ایـن کـه روزنامهها
مهیجتر و سرگرم کنندهتر از کتاب هستند و دیگر این که پرداختن بیش از حـد بـه
فرمگرایی در داستانها، در واقع آنها را به ضد داستان تبدیل میکند و نبودن عنصر
سرگرم کنندگی در داستانها.»
داود غفارزادگان نظری متفاوت داشته است. این
نویسنده برنده جایزه جلال آلاحمد با تاکید به بیتوجهی نویسندگان به مخاطب نظرش
را چنین بیان کرده است: «مردم بسیار کار خـوبی مـیکنند. بلوغ فکری خودشان را نشان
میدهند. ما کـی بـرای مـردم داستان نوشتهایم و مردم آن را نخواندهاند؟!»
حمیدرضا شاهآبادی که آن زمان تاریخ گزارش
تنها مجموعه داستان «دایره زنگی» را در زمینه ادبیات داستانی منتشر کرده بود، گفته
بود: دلیل داسـتان نـخواندن مردم به عقیده من این است که داستانهای منتشر شده
نمیتواند با عامه مردم ارتباط برقرار کند. داستانها در کشور ما از ابتدا یا چهره
سیاسی داشتهاند یا برای فرهیختگان نوشته شـدهاند. بهخصوص در دهه اخـیر ایجاد قصههای
مبهم و گرایش به ابهام در داستان بسیار زیاد شده که میتواند از دلایل عدم ارتباط
عامه مـردم باشد. البته توجه دارید که گرایش به مطالعه در کشور ما بـسیار کـم اسـت.
من فکر میکنم حتی آنهایی که کتابخوان هستند، داستانهای ایرانی را کم میخوانند؛
چراکه در داستانهای ایرانی بـه درد مـردم توجه نمیشود یا کمتر مردم در آن حضور
دارند.
مهدی حجوانی اما از تمام نویسندگان آن گزارش،
بحث را بیشتر جدی گرفته است و ذیل یازده مورد به آسیبشناسی این بحث پرداخته است: به
نظرم این پرسش باید برعکس طرح شود؛ یعنی باید پرسید: با توجه بـه وضعیت جامعه ما،
چرا هنوز عدهای کتاب میخوانند؟! بعد لابد از خودمان میپرسیم که شـرایط ناجور جامعه
چیست؟
1. کتاب وارد فـرهنگ مـا نشده است. از فرهنگ،
تعاریف گوناگونی به دست داده شده است؛ اما اینجا منظور من یکی از وجوه است و آن
اینکه فرهنگ را امری بدانیم که بدون آموزش مستقیم، از نسلی به نسل دیگر منتقل مـیشود،
یعنی آنچه با شیر اندرون شد و با جان به در شود.
2. نظام آموزش و پرورش رسمی ما خلاقیت کش است
و بچهها در چنین نظامی برای گرفتن نمره بیست نیازی به مطالعه ندارند و کافی است کـتابشان
را از بـر کنند.
3. در جوامع پیشرفته، آدمها اگر کتاب نخوانند،
پس از چندی از رده خارج میشوند. ما در ایران با همین کوره سوادمان میتوانیم
سالهای سال و شـاید تـا پایان عمر استاد اعظم! باقی بمانیم. البته آنچه درباره جوامع
پیشرفته گفتم در سطحی پایینتر در جامعه ما هم وجود دارد. مثلا اگر کسی دو هفته
پس از انفجارهای انتحاری امریکا هنوز از این واقعه خـبر نـداشته باشد، ما او را
آدمی بیرون از باغ تلقی میکنیم. همین الگوی ساده را در سطحی بالاتر در جوامع غربی
در نظر بگیرید. آنجا کسی که مدتی در رشته تخصصیاش مطالعه نکند، عقب میماند. برای
همین در جـوامع غـربی آنـچنان نیازی نیست که مردم را بـه خـواندن و مـطالعه،
«نصیحت» کنند. آدمها خود به خود و در عمل، با دوری از مطالعه، جایگاه خود را از
دست میدهند.
4. عدهای میگویند: رقبای کتاب نسبت به گـذشته
قـویتر شـدهاند. البته بهتر است رسانههای دیگر را رقبای کتاب تـلقی نـکنیم. هر
چیزی جای خود را دارد و رابطه رسانهها با یکدیگر رابطهای پازلی و مکمل است؛ اما
مساله اینجاست که، تمرکزی (به تصویر صـفحه مـراجعه شـود) که در کتابخوانی مطرح
است، در رسانههای دیگر مانند تلویزیون حاصل نـمیشود. تلویزیون میتواند مکمل
کتاب باشد به شرطی که تمام وقت مردم را نگیرد و به شکلی بیمارگونه در خانهها
حضور نـیابد.
5. دولت بـرای کـتابخوانی برنامه ندارد. آنچه
ما تا به حال دیدهایم، مقطعی، کمتاثیر و نـمایشی بـوده است. از طرف دیگر عامل
سانسور کتاب موجب شده که مردم به کتابهای منتشر شده کمتر اعـتماد کـنند و بـیشتر
به مطبوعات رو بیاورند. کافی است تیراژ کتاب را با تیراژ روزنامهها مقایسه کـنید.
6. نـه ایـنکه کتاب خوب کم باشد، اما به این
علت که نقد هنوز در جامعه نهادینه نـشده اسـت، دوغ و دوشـاب قاطی شدهاند و افکار
عمومی قدرت تشخیص آثار برتر را ندارند. دولت هم با حمایتهای پنهان و گـاه بـسیار
خام و نسنجیده از آماتورها، گاه موجب میشود که آثاری ضعیف (گیریم با موضوعاتی
هـمچون اسـلام و دفـاع مقدس و انقلاب) در جامعه منتشر شوند و ذائقه کتابخوانی مردم
را خراب کنند.
7. آدمهایی که دستشان در کـار خـیر است فقط
به ساختن مدرسه و مسجد و بیمارستان فکر میکنند (حتی نه مثلا تـوالت عـمومی زیـرا
لابد با خودشان میگویند وقتی کسی از توالت استفاده کرد و خواست برای آمرزش اموات
من دعـا کـند چه شکلی ایجاد خواهد شد؟!) کمتر کسی پیدا میشود که پول و ثروتش
را وقف کـتاب و کـتابخوانی کـند.
8. پارهای از کتابهای جامعه ما رنگ و بوی بومی
ندارند و با ذائقه مردم نمیخوانند. بعضی کتابها عـبوس و غـرغرو هـستند و لذت
نمیبخشند.
9. ما در کنار کتابهای تخصصی به کتابهای عمومی
(Public) هم نیاز داریـم. نـمیتوان بدون برنامه و یک
شبه مردم را کتابخوان کرد. ما نیاز به برنامهای ده پانزده ساله داریم در
ایـن بـرنامه باید فکری هم برای تولید کتابهای عمومی و ساده کرد تا همچون پلی بـرای
مـطالعه آثار عمیقتر و پیچیدهتر عمل کنند. اگر هـم شـماری از مـردم تا آخر عمرشان
متخصص نشوند، باز هـم دلیـلی ندارد که از کتابهای عمومی محروم شوند. به هر حال
در این زمینه هم نـوعی نـسبیت حاکم است.
10. البته وضع کـتابخوانی آنقـدرها هم کـه در
ایـن یـادداشت جوسازی شد، خراب نیست. اوضاع بـهتر شـده است، اما مساله اینجاست که
آهنگ رشد ما با آهنگ عمومی دنـیا هـماهنگ نیست.
11. وضع اقتصادی مردم...
نکتههای بیان شده از زبان این نویسندگان
قدیمی؛ اما همچنان تازه است و مطالعه این ستون عمود فرهنگ بیش از پیش در معرض خطر
قرار دارد.