الهام بهروزی
پیری است دیگر، کاریاش نمیتوان کرد؛
اما همیشه با خودم میگویم حیف است که بعضیهای پیر شوند؛ همان بعضیهایی که جای
پررنگی در زندگی خیلی از ماها دارند؛ مثل نجف دریابندری. مترجم و نویسندهای که در
سال ۱۳۰۸ در شهر آبادان متولد شد تا با برگرداندن آثار نویسندگان شاخص جهان نظیر
ارنست همینگوی، مارک توین، ویلیام فاکنر، فدریکو گارسیا لورکا، جبران خلیل جبران
و... نقش بسزایی را در ارتقای ترجمه در ایران ایفا کند. او دوره ابتدایی خود را در
مدرسه ۱۷ دی گذراند و سپس وارد دبیرستان رازی آبادان شد. دریابندری اما در سال سوم
دبیرستان تحصیل را رها کرد و به دنبال کار رفت.
حضور انگلیسیها در تاسیسات نفتی شهر
آبادان و تردد آنان در سطح شهر و کاربرد آن زبان، وی را به یادگیری زبان انگلیسی
علاقهمند ساخت و بهطور خودآموز به فراگیری این زبان پرداخت. در سال ۱۳۳۲ اولین
اثر خود را که ترجمه کتاب معروف «وداع با اسلحه» نوشته ارنست همینگوی بود، برای
چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳، بهدلیل فعالیتهای سیاسی
در آبادان به زندان افتاد و بعد از یک سال به زندان تهران منتقل شد.
در زندان به مسائل فلسفی علاقهمند شد
و در مدت حبس، کتاب «تاریخ فلسفه غرب» اثر برتراند راسل را ترجمه کرد که بعدها به
همت انتشارات سخن به چاپ رسید. وی پس از تحمل چهار سال حبس، در سال ۱۳۳۷ از زندان
آزاد شد و به کارهای مختلفی روی آورد. در نهایت بهعنوان سردبیر در انتشارات
فرانکلین مشغول به کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رماننویسان و نمایشنامهنویسان
معروف امریکایی پرداخت و کتابهایی همچون «پیرمرد و دریا» اثر ارنست همینگوی و «هاکلبری
فین» اثر مارک توین را ترجمه کرد.
دریابندری به مدت ۱۷ سال با موسسه فرانکلین
همکاری کرد و در سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این موسسه قطع کرد. پس از آن برای
ترجمه متون فیلمهای خارجی با سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران قرارداد بست. پس
از انقلاب ۱۳۵۷ از این کار نیز کناره گرفت و بهطور جدی به ترجمه و تالیف پرداخت.
از جمله آثار وی میتوان به ترجمه کتابهای «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور»
نوشته ویلیام فاکنر، «رگتایم و بیلی باتگیت» اثر دکتروف، «معنی هنر» از هربرت رید
و «پیامبر و دیوانه» نوشته جبران خلیل جبران اشاره کرد.
این مترجم که همسر فهیمه راستکار، هنرپیشه
و دوبلور باسابقه تلویزیون، سینما و تئاتر است، به خاطر ترجمه آثار ادبی امریکایی
موفق به دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا شد. حال این روزها
دریابندری بهدلیل گذر سنگین شب و روز با پیری دست و پنجه نرم میکند و همین خانهنشینی
وی موجب تکدر و دلتنگی خیلی از ادبدوستان و ادیبان شده است. یکی از این ادبدوستان
احمد مسجدجامعی است که در یکی از برنامههای تهرانگردی خود به منزل نجف دریابندری
رفت تا هم دیداری با این مترجم بزرگ تازه کند و هم سرمایههای ارزشمند ایرانزمین
را ارج نهد.
به گزارش ایبنا، احمد مسجدجامعی در این
دیدار خطاب به افراد حاضر گفت: نجف دریابندری اهل ترجمه، فلسفه، تالیف و آشپزی
است. خودش میگفت اگر من بخواهم غذاهای جنوب را بنویسم حجم آن کتاب کمتر از
«مستطاب آشپزی» نیست. نجف میگفت هر غذایی را که من در کتاب «مستطاب» نوشتهام،
خودم آن را تست کردهام.
وی با اشاره به قدرت ترجمههای نجف
دریابندری گفت: آن زمان که ما میخواستیم زبان بخوانیم، به ما میگفتند که زبان
را با ترجمههای نجف دریابندری بخوانید؛ چراکه به قدری خوب ترجمه میکند که با خواندن
آثار او هم زبان انگلیسی و هم زبان فارسی تقویت میشود. در حوزه کودک و نوجوان هم
آثاری دارد.
این عضو شورای شهر تهران به سالهای
زندان نجف دریابندری اشاره کرد و گفت: نجف دریابندری چند سالی هم در زندان بود.
قبول دارم که فضای زندان سخت و دردناک است؛ اما زندان برای آدمهایی مثلا نجف یک
فضای آرامشی بوده است.
در ادامه افراد حاضر در منزل دریابندری
از کتابخانه شخصی او بازدید کردند. روی دیوار آن اتاق پرترهای از مصدق نصب شده
بود که سهراب دریابندری در توضیح آن پرتره گفت: این پرتره را پدرم کشیده است. پدر
حدود 30 – 40 پرتره دارد که من مشغول کار روی آنها هستم تا نمایشگاهی از این کارها
را منتشر کنم. 90 درصد این پرترهها از مصدق است. سایر پرترهها نیز از خانلری،
روحانی و حدادعادل و چند شخص دیگر است.
وی با بیان اینکه در سالهای دهه 60
بابا بیکار شد و تقریبا کل روز در خانه بود، تصریح کرد: او در آن دوران احساس دین
میکرد و تصورش این بود که جامعه به اندازه کافی به مصدق نپرداخته است. از این رو
در خانه مینشست و دائم از مصدق پرتره میکشید. البته میگفت که چهره دکتر مصدق
نیز خیلی برای کشیدن پرتره جذاب است.
نگاه به کتابی از شفیعیکدکنی در دل
کتابخانه نجف دریابندری بهانهای شد تا صحبتها به سمت او برود. مسجدجامعی در
تعریف خاطرهای از شیفعیکدکنی گفت: برای مراسمی من و شفیعیکدکنی و سهراب
(دریابندری) به بهشت زهرا رفتیم. در راه شفیعی به قدری خوب آدرس میداد که ما دو
نفر تعجب کرده بودیم. او وجب به وجب بهشت زهرا را میشناخت. خودش میگفت هر هفته
پنجشنبه و جمعه به بهشتزهرا میآید؛ چراکه به عدهای قول داده که به آنها سر
بزند. برایم جالب بود که یکی از آنها نامادری شفیعی بود.
بعد از خاطره مسجدجامعی، سیروس علینژاد
نیز به تعریف خاطرهای از شفیعی پرداخت و گفت: یک سال قبل از فوت اخوانثالث من و
شفیعی خانه اخوان بودیم، نشستیم یک ساعتی گپ زدیم. اخوان دست شفیعی را گرفت و گفت
بیا پیشم، من به تو احتیاج دارم. شفیعی هم در جواب گفت: اخوان من زنده و مردهام
به تو احتیاج دارد.
با حضور در منزل نجف دریابندری، متوجه
شدم، از زمانی که او مریض شده است و نمیتواند از خانه بیرون بیاید، دوستان او هر
جمعه در منزل او جمع میشوند تا او احساس تنهایی نکند. از این رو در دیدار روز
جمعه افراد مطرح زیادی در منزل او جمع شده بودند.
منوچهر انور که از افراد حاضر در منزل
دریابندری بود در خصوص او گفت: من و نجف گذشتههای بسیار درخشان و خوبی با هم
داشتیم. تعلقات سیاسی نجف مربوط به مرتضی کیوان است و اگر کیوان نبود، راه و مسیر
نجف هم چیز دیگری میشد و حکم اعدام برایش صادر نمیشد. نجف زمانی که به زندان رفت
در گروه پنجم اعدامیها قرار داشت.
وی ادامه داد: نجف ترجمه را قبل از زندان شروع کرده بود؛ اما ترجمههای
جدی او در زندان انجام شد. او در زندان شروع به نقاشی و آشپزی هم کرد.
وقتی بحثها سمت سالهای زندان رفت،
سهراب، پسر نجف دریابندری نیز با اشاره به داستان ترجمه یکی از مهمترین آثار پدرش
گفت: پدر که ترجمه «تاریخ فلسفه غرب» را در زندان تمام میکند، یکی از اشخاصی که
مدیریت زندان را به عهده داشته، کتاب را از او میگیرد تا بخواند و پس بدهد؛ اما
دیگر کتاب را پس نمیدهد. در نتیجه پدر کتاب را دوباره ترجمه میکند. یعنی کتاب
«تاریخ فلسفه غرب» دو بار ترجمه شده است.
وی در توضیح اتفاقات سالهای زندان پدر
افزود: پدر وقتی در زندان بود، تابلویی از سلولش در زندان قصر کشید که تصویر این
تابلو در کتاب «مستطاب آشپزی» چاپ شده است.
در ادامه بحثها نوبت به صفدر تقیزاده
رسید که او نیز در رابطه با ارتباطش با نجف دریابندری گفت: رابطه من و سایر دوستان
با نجف دریابندری خیلی نزدیک بود. البته این دوستی و رابطه مربوط به امروز و دیروز
نیست. ما در دبیرستان رازی آبادان درس میخواندیم. یادم هست زمانی که نجف در درس
زبان انگلیسی تجدید شد رفت تا خودش را برای امتحان مردودی آماده کند. چند وقتی
خواند؛ اما به یکباره گفت که دیگر فایده ندارد؛ بنابراین دیگر برای امتحان نرفت و
درس را کنار گذاشت.
آخرین فردی که در این جلسه شروع به
صحبت کرد، ایرج پارسینژاد بود. او با اشاره به سابقه آشناییاش گفت: سابقه
آشنایی من با نجف دریابندری به بیش از 60 سال میرسد. من در آبادان بچه هفت، هشت
سالهای بودم و او 15-16 سال داشت. پیش از آشنایی من با نجف، پدرم با ناخدا خلف
(پدر نجف) دوست بود. در آن زمان پدرم یکی از افراد قابل اعتماد شهر بود و با توجه
به اینکه آبادانی به شکل امروزی وجود نداشت و بانکی هم نبود، افرادی که پولی
داشتند پیش پدرم میگذاشتند. خوب به خاطر دارم که ناخدا خلف که از سفرهای دریایی برمیگشت،
پولش را به پدر من میداد تا برای او نگه دارد.
وی در ادامه با اشاره به اینکه در یکی
از سفرهایی که ناخدا برمیگردد، پدرم کلیدی به ناخدا میدهد و میگوید «ناخدا من
خانهای برای تو ساختهام؛ در واقع تو پولی پیش من داشتی و من هم پولی روی آن
گذاشتم و تو را بدهکار کردم اما صاحب خانه شدی.» دوستی خانوادگی ما از آنجا شروع
شد، تصریح کرد: اما من از همان زمان کودکی، مفتون قدرت ذهن، هوش و ذوق نجف بودم.
یادم هست که اولین بار تعریف زبان زنده صادق چوبک را از نجف شنیدم. من از او
درباره زبان صادق چوبک و صادق هدایت پرسیدم که نجف گفت صادق هدایت نسبت به چوبک
زبان ضعیفی دارد که متاثر از کلیشههای زبان فرانسه است؛ درحالی که زبان چوبک زبان
زنده گفتاری است.
پارسینژاد در پایان گفت: به قول
شیفعیکدکنی اگر ما بخواهیم درباره مردان هوشمند معاصر (به دور از دیدگاههای
عقیدتی) یاد کنیم، نجف را باید در ردیف فردی مثل تقی ارانی قرار دهیم. صادق چوبک
اولین بار که او را دید، گفت علاوه بر اینکه تو با من همشهری هستی؛ اما من کلاهم
را برمیدارم جلوی تو، چراکه تو چشم جوانهای ایرانی را با ترجمه «تاریخ فلسفه
غرب» باز کردی و باعث شدی تا آنها با مفاهیم امروز فلسفه معتبر جهان غرب آشنا
شوند. اگر نجف دریابندری در تمام عمرش یک کار کرده باشد و آن کار، ترجمه کتاب
«تاریخ فلسفه غرب» باشد، همین خدمت برای تمام عمرش کافی است.