bamdad24 | وب سایت بامداد24

کد خبر: ۱۳۷۱۰
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۱۷ - ۱۶ مرداد ۱۳۹۸
سید حمیدرضا مهاجرانی: عزازیل قصۀ عشقی است برآمده از حقیقت. داستان واقعی و خودنگاشت پزشکی راهب و مصری‌تبار به نام «هیپا» که در قرن پنجم میلادی می‌زیسته. قرنی که شاهد اوج درگیری‌ها و تنش‌های ایدئولوژیک بین اربابان کلیسا بود و در آن میان تنش‌های فکری در عرصۀ دانش شریف لاهوت بین اسقفیه اسکندریه به رهبری اسقف «کِرُ لُس» و قسیس نسطور که بعدها به مقام اسقف انطاکیه نائل شد، از معروفیت بالایی در تاریخ کلیسا برخوردار‌است. هیپا در این داستان راه پوی طریق عشق است که هر بار فکر می‌کند بدان رسیده مثل آبی روان از لای انگشتانش سُر می‌خورد و در نمی‌داند کجا محو می‌شود. گاهی آن را در غمزه‌های اوکتاویای بت‌پرست و صداقت باورش به خداوندگاران خیالی و شراب ناب اسکندرانی و خانۀ باشکوه و حشمتش می‌یابد.

سید حمیدرضا مهاجرانی:

عزازیل قصۀ عشقی است برآمده از حقیقت. داستان واقعی و خودنگاشت پزشکی راهب و مصری‌تبار به نام «هیپا» که در قرن پنجم میلادی می‌زیسته. قرنی که شاهد اوج درگیری‌ها و تنش‌های ایدئولوژیک بین اربابان کلیسا بود و در آن میان تنش‌های فکری در عرصۀ دانش شریف لاهوت بین اسقفیه اسکندریه به رهبری اسقف «کِرُ لُس» و قسیس نسطور که بعدها به مقام اسقف انطاکیه نائل شد، از معروفیت بالایی در تاریخ کلیسا برخوردار‌است. هیپا در این داستان راه پوی طریق عشق است که هر بار فکر می‌کند بدان رسیده مثل آبی روان از لای انگشتانش سُر می‌خورد و در نمی‌داند کجا محو می‌شود. گاهی آن را در غمزه‌های اوکتاویای بت‌پرست و صداقت باورش به خداوندگاران خیالی و شراب ناب اسکندرانی و خانۀ باشکوه و حشمتش می‌یابد و گاهی هم آن را در کلام خردمندانۀ هیپاتی فیلسوف و ریاضی‌دان پیدا می‌کند و گاهی در انزوا و عزلت پیشگی و دمی دیگر در محراب کلیسا و اتاقک صومعه‌ای دورافتاده نشسته بر فراز تپه‌ای محزون و روزی دیگر در صدای بهشتی و حنجرۀ آسمانی مُرتای روستایی؛ اما هر بار احساس می‌کند به عشق نزدیک شده و درکی عمیق از آن یافته این عشق است که چون پرنده‌ای چابک از مقابلش پر می‌کشد و در دل آسمان به دوردست‌هایی دور می‌رود و حتی وقتی آن‌قدر به آن نزدیک می‌شود که یقین می‌یابد دو بال پروانه سای اش را میان سرانگشتانش به نرمی می‌گیرد آن پروانه در اوج نزدیکی چرخ‌زنان در سطح زمین که پنداری می‌نشیند و نمی‌نشیند از این‌سو به آن‌سو می‌پرد و هیپا عاجز از گرفتنش است.

هیپا در مقطعی از قصه‌اش به این باور می‌رسد که عشق همان ایمان خالی از خلل و ناب نسطور است؛ اما هرچه پیش‌تر می‌رود از این باور نیز ناامیدتر می‌شود.

در این داستان مذهب، باورمندی، لاهوت، ناسوت و اقانیم ثلاث چنان رخ می‌نماید که گاهی به‌مانند عنصری چون نور رهگشای هیپا برای نیل به حقیقت عشق است اما آنگاه‌که می‌بیند مؤدیان دین‌داری با اعمال و رفتارشان ثابت می‌کنند که دین در چشم و دلشان تنها اسم شبی است برای ورد به کاخ جادویی امپراطوری و قدرت؛ آن‌وقت است که می‌فهمد دین و باورمندی خیلی پیش‌تر از آن توسط دنیاطلبانی که با اعمال اخروی از پی دنیایند برابر کاخ شکوهمندِ قدرت، مقابل پای اصحاب زر ذبح شرعی شده.

هیپا از یک‌سو عیسای صاحب‌نفس را می‌بیند که روح و جان رهیده بر فراز صلیب جور بار آلام بر دوش می‌کشد و از دیگر سو صلیبیانی را می‌بیند که با چشمانی گرگرفته از شراره‌های حقد و جهل، جسم و جان و اندیشۀ هیپاتیای فیلسوف و ریاضی‌دان را زنده‌زنده در آتش بی‌خردی و دنیاطلبی می‌سوزانند و در همان لحظه چهرۀ نشسته در بارقه‌های عشق و حلم مسیح در برابر دیدگانش مجسم می‌شود. دیدگانی سرشار از این پرسش: «آیا من بدین کار راضی و خوشنودم؟!»، «آیا من چنین خواستم؟!»، «آیا خدایم چنین فرمان داد؟!»، «شما بندگان خدایید یا بندیان عزازیل؟!»

هیپا، قهرمان داستان، این داستان را بر سی فقره پوست نوشت به خط سریانی نگاشته که توسط دکتر یوسف زیدان به زبان عربی ترجمه‌شده و اینک برای اولین بار به زبان فارسی تقدیم خوانندگان خواهد شد. این کتاب در سال 2009 نیز موفق به دریافت جایزۀ بوکر شده و تاکنون به نه زبان زندۀ دنیا ترجمه‌شده است که این امر خود به ارزش داستان می‌افزاید و نشان می‌دهد که از حیث محتوا تا چه حد جلب نظر کرده است.


نام:
ایمیل:
* نظر: