داود علیزاده:
سالهاست که بازار نشر کتاب ایران با پدیده کتابهای قاچاق تالیفی و ترجمه روبهرو است تا جایی که این امر داد ناشران، نویسنده و مترجمان واقعی را به صدا در آورد. از یکسو ناشران معتقدند که این امر صنعت نشر را با خطر جدی روبرهو کرده است و از روی دیگر کسانی که به این امر دست میزنند، بهانه فروش کالای فرهنگی و رساندن کتابهای بدون سانسور و نایاب را دارند.
کتاب قاچاق، این کتابها شامل چند دستهاند؛ دسته اول کتابهایی که مجوز ارشاد را کسب نکردهاند و یا لغو مجوز شدهاند. بنابراین متن آنها به هر دلیلی به دست قاچاقچی رسیده است و با انتشار آن، به فروش این نوع کتابها اقدام میکند. نمونه این کتابها را میتوان از کتاب «خاطرات غمزده دلبرکان من» از مارکز و یا «یازده دقیقه» کوئیلو، «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» از شهرام رحیمیان نام برد که ابتدا مجوز نشر دریافت کردند و پس از انتشار ممنوع شدند.
آثاری هم بودهاند که از ابتدا مجوز نداشتند و یکباره سر از بازار کتاب قاچاق در آورند. مثل «کلنل» محمود دولتآبادی که با عنوان ترجمه از نسخه زبان آلمانی آن در بازار پخش شده بود و اعتراض نویسنده را نیز در پی داشت و یا نمونه دیگر «روزگار دوزخی آقای ایاز» از رضا براهنی است. این کتاب که در دوره پهلوی نیز مجوز انتشار نداشت، در طی سالهای اخیر یکباره با حروف چینی جدید در قفسهها پیدا شد که این مساله نیز منجر به اعتراض نویسنده شد. در این حیطه از کتابهای بسیاری میتوان نام برد. چه در حیطه ترجمه و چه تالیف که پس از چاپ ممنوع شدند و سر از بازار قاچاق چیان در آوردند.
نوعی دیگر میتوان به کتابهایی اشاره کرد که نویسنده آن را در خارج از ایران چاپ کرده است و نسخه افست آن در ایران منتشر میشود. از این دست شاید کتاب «نام تمام مردگان یحیی است» از عباس معروفی نمونهای باشد که با اعتراض وی مواجه شد. کتابهای رضا قاسمی در نهایت به این مساله منجر شد که نسخه الکترونیکی آن را در سایتش به رایگان منتشر کند و البته از این دست بسیار است.
دسته دیگری از کتابهای قاچاق شامل کتابهای پرفروشی است که قاچاقچیان برای دستیابی به سود و حذف هزینههای نشر آنها را چاپ میکنند و در بازار کتاب پخش میکنند. تشخیص اصالت این کتابها به سادگی نیست؛ چون متن، طرح جلد، حتی گاهی کیفیت چاپ در سطح کتابهای اصلی است و تنها موردی که باعث تفاوت میشود، سودی است که بهجای آنکه به ناشر و نویسنده برسد به جیب قاچاقچیان کتاب میرود. کتابهای پرفروشی همچون «سمفونی مردگان» از عباس معروفی، «سووشون» سیمین دانشور، کتابهای آل احمد و علی شریعتی و نادر ابراهیمی چنین سرنوشتی داشتهاند.
مدیر انتشارت روزبهان که کتابهای آنها از نادر ابراهیمی مانند «چهل نامه کوتاه به همسرم»، «یک عاشقانه آرام» و «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» بهصورت قاچاق توزیع میشوند، در گفتوگو با ایسنا، درباره پدیده قاچاق کتاب و اقدامهای اخیر برای مقابله با آن گفت: سالانه دهها هزار جلد از کتابهای نشر ما به صورت قاچاق تولید و توزیع میشود. اتفاقاتی که در حال حاضر و به همت کارگروه صیانت از حقوق ناشران، مؤلفان و مترجمان اتحادیه ناشران و کتابفروشان استان تهران انجام میشود در نوع خود کمنظیر بوده و جای تقدیر دارد، چراکه کار بس طاقتفرسا و پرخطری است.
حامد کنی در ادامه با بیان اینکه به نظرم بخشی از مشکلات به خاطر نبود همکاری دولت و به نحوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با اتحادیه است، افزود: موضوع فقط گرفتن کتاب تقلبی و متقلب نیست. مشکل اصلی این است که مردم نمیدانند و مخاطب این کتابها قرار میگیرند. متاسفانه در این حوزه کار شاخصی نکردهایم؛ آگاهی دادن به مردم بخشی از وظایف صدا و سیماست. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهتر است با همراه کردن صدا و سیما و همراهی اتحادیه موضوع قاچاق کتاب را اطلاعرسانی کند و به مردم هشدار دهد تا از این کالاهای تقلبی دوری کنند.
این ناشر با تاکید بر اینکه بخش وسیعی از مردم نمیدانند آنچه میخرند تقلبی است، خاطرنشان کرد: مردم به هوای اینکه این کتابها ارزانتر است یا کمک به یک دستفروش، کتابی میخرند غافل از اینکه آسیب وحشتناکی به سیستم نشر میزنند.
نوع دیگر کتابهای قاچاق را کتابهای ترجمه تشکیل میدهند. بازار کتابهای ترجمه در ایران داغ است، طبیعی است که سودجویان سراغ این نوع کتابها نیز بروند. آنها دو روش کلی را پیش میگیرند.
مریم مفتاحی، مترجم کتابهای «من پیش از تو» و «پس از تو» از جوجو مویز که بعد از پرفروش شدن، به صورت قاچاق منتشر و عرضه شدهاند در گفتوگو با ایسنا با بیان اینکه کتابهای پرفروش طعمه خوبی برای قاچاقچیان شدهاند میگوید: قاچاق کتاب شکلهای مختلفی دارد؛ برخی عین کتاب ناشر اصلی را با همان نام مترجم اصلی کپی میکنند و با تخفیف بالا میفروشند، از طرفی هم برخی از این قاچاقچیان مجوز نشر دارند و کتاب پرفروش را با اندکی تغییر در ترجمه با نام نشر خود و نام مترجمی که معمولا هم وجود خارجی ندارد قانونی منتشر میکنند و با قیمتی کمتر و عمدتاً از طریق دستفروشها به فروش میرسانند و حرفشان هم این است که خودشان اثر را ترجمه و منتشر کردهاند. حتی برخی برای جلب مشتری بیشتر روی جلد نیز مینویسند متن کامل یا بدون سانسور و حتی دیدم مینویسند ویرایش جدید نویسنده، گویی کتاب علمی است که نویسنده آن را ویرایش جدید و بهروز رسانی کرده باشد. مثلاً بسیاری از ترجمههایی که از رمان «من پیش از تو» و دیگر آثار جوجو مویز به ترجمه من منتشر شده کپی از روی ترجمه من است، حتی ترجمهای دیدم تغییرش تقریبا به تغییر نام سام به سم خلاصه میشد. متاسفانه تمام این معضلات ناشی از نداشتن تعهد به کپیرایت جهانی است. اگر ایران نیز به عضویت کنوانسیون جهانی کپیرایت بپیوندد شاید دیگر شاهد اینگونه خلافها و سرقتهای ادبی نباشیم.
نوعی دیگر از این نوع را در روایت عباس معروفی از داریوش آشوری میتوان دید. عباس معروفی، نویسنده سرشناس ایرانی مقیم آلمان و مدیر انتشارات گردون، در صفحه فیسبوکش خبر جالبی را منتشر کرد. او از تماس تلفنی داریوش آشوری، نویسنده و پژوهشگر برجسته ایرانی با خود خبر داد. آشوری به معروفی گفته است: «چطوری؟ میگم یه کتاب تو ایران در اومده بود با عنوان دنیای سوفی با ترجمه داریوش آشوری، لوگوی گردون، و شماره تلفن نشر گردون برلین. من چنین کتابی ترجمه نکردهام. ماجرا چیه؟ تو میدونی؟»
به همین سادگی کتابهایی با نام مترجمان سرشناس و قید نشرهای معتبر در بازار پخش میشوند و مخاطبان بی اطلاع را در دام میاندازند.
ارسلان فصیحی در گفتگو با ایسنا در این باره میگوید: شاید خلأ قانونی در زمینه قاچاق کتاب وجود دارد و یا شاید هم نشر ما مشکل دارد، من این را نمیدانم؛ اما معضلی است که در جامعه ما هست. از طرف دیگر نمیتوان انتظار داشت همه افراد جامعه کتابشناس باشند و همه چیز را درباره کتاب بدانند؛ اینکه کتابی قاچاق است یا نیست، مردم اینها را نمیدانند و لازم هم نیست بدانند زیرا هر فردی تخصصی دارد. تنها انتظاری که از مردم میتوان داشت این است که از کتابفروشیها و مراکز معتبری که کتاب اصل دارند، خرید کنند.
فصیحی درباره اینکه به نظر میرسد ترجمههای همزمان، یا چند ترجمه از یک کتاب به قاچاق کتاب دامن میزند، توضیح داد: این موضوع به اصطلاح پختهخواری است، که نوعی تقلب و دزدی محسوب میشود. زمانی که کتابی ترجمه مقبولی دارد و به اصطلاح در بازار گرفته، مردم آن را پسندیدهاند و به فروش میرود، عدهای این کار را میکنند و با اسم مترجم دیگری کتاب را میفروشند که ممکن است مترجم واقعی نباشد، اما از این اسمها استفاده میکنند که مثلاً کتاب ترجمه جدیدی دارد. برخی از کتابها تا ۶۰ ترجمه هم دارند!
او در ادامه با بیان اینکه الیف شافاک کتابی به نام «ملت عشق» ندارد؛ «ملت عشق» نامی است که من برای ترجمه فارسی کتاب شافاک انتخاب کردم، تصریح کرد: شما چطور میتوانید کتابی را که با این نام وجود ندارد ترجمه کنید و نامش را «ملت عشق» بگذارید؟! شافاک کتابی به این نام ندارد، اسم را من گذاشتهام، پس اسم ترجمههای دیگر هم دزدی است. این مشکلات وجود دارد.
مهدی غبرایی که ترجمه آثارش از کتابهای خالد حسینی مانند «بادبادکبار» و «هزار خورشید تابان» در میان کتابهای قاچاق به صورت گسترده دیده میشود، نیز درباره قاچاق کتاب گفت: سیاستگذاریهای دولت باعث میشود سختگیری بیشتری بر روی کتابهای امثال من که سابقه کار بیشتری داریم صورت بگیرد و بر روی کتابهای تازهکارها کمتر سختگیری میشود. دلیلش هم این است که آنها به سانسور تن میدهند. ادعا ندارم که من و امثال من به سانسور تن نمیدهیم؛ اما در صورتی که حد و حدودش مشخص باشد نه اینکه مطابق میل و سلیقه افراد عمل کنیم. دوم بسیاری از ناشران بیمسئولیتاند؛ وزارت ارشاد به صورت فلهای مجوز نشر داده و ناشران هم هیچ مسوولیتی احساس نمیکنند و کتاب را هرکسی ترجمه میکند.
وی با بیان اینکه رسانهها باید مردم را نسبت به موضوع قاچاق آگاه کنند، یادآور شد: رسانهها باید در این زمینه فعال باشند؛ اما رادیو و تلویزیون نقش کمتری در این موضوع دارند. تلویزیون با اینکه لقب ملی را یدک میکشد هیچگاه ملی نبوده است. اگر به امثال من اجازه بدهند درباره کتابهایشان صحبت کنند، تاثیر بیشتری دارد تا اینکه صدا را بشنوند و یا در روزنامه بخوانند.
این گزارش ادامه دارد...