الهام بهروزی:
«لالا لالا گل پونه/ گل زیبای بابونه/ بپوش از برگ گل پیرهن/ هواگرمه تابستونه/ لالالالاشب تیره/ بخواب گلبرگ من! دیره/ تموم ماهیا خوابن/ چرا خوابت نمیگیره؟/ لالا مهتاب از اون بالا/ تو رو میبینه و حالا/ میگه این بچه شیطون/ نگرده پس چرا لالا؟/ میره میتابه اون دو را/ به روی تپه ماهو را/ به روی گل که خوابیده/ کنار بچه زنبورا/ لالالالا خبر لالا/ شده فصل سفر لالا/ یکی رفت و یکی اومد/ لالاچشما به در لالا/ لالالالا خبر اومد/ پرنده از سفر اومد/ یکی بال و پرش واشد/ یکی بی بال و پر اومد...»
لالایییکی از لطیفترین نجواهایی است که کودک از بدو تولد بدان خو میگیرد و مادر با احساس عمیقی آن را در گوش نوزادش زمزمه میکند تا غربت او را در دنیای جدید تسکینی باشد. از اینرو آغوش مادر میشود امنترین محل برای کودک. لالاییهای که عمدتا با سوز خاصی همراه است، حاوی دلنگرانیهای اجتماعی و اقتصادی، ساختار اجتماعی شامل روابط عاطفی والدین و نمود چندهمسری در دورههای گذشته است.
روانشناسان کودک، به مادرانی که از خواب نامنظم و بیقراریهای نوزادشان رنج میبرند و خود دچار اختلال خواب شدهاند، لالایی گفتن را پیشنهاد میکنند. به عقیده آنها، علاقه به ریتم، نظم، تکرار و در نهایت موسیقی بهطور فطری در نهاد همه انسانها وجود داشته و کلمات آرام و منظم و ریتمدار مانند لالایی بر عملکرد مغز تاثیر گذاشته و باعث آرامش فرد میشود. به عقیده جامعهشناسان، آداب دیرین لالایی خواندن که زبان مشترک در همه جوامع است، نه تنها رابطه عاطفی میان مادر و کودک را استحکام میبخشد؛ بلکه در تقویت اعتماد به نفس، یادگیری زبان، افزایش رشد شناختی، مهارت خوب شنیدن و مهارتهای حرکتی موثر است.
یک نویسنده ادبیات کودک و نوجوان معتقد است: لالایی باعث نزدیکی پدر و مادرها به بچهها میشود؛ اما امروزه تلویزیون پدر و مادرها را از بچهها دور کرده است.
به گزارش ایسنا، محمدرضا شمس درباره ضرروت حفظ لالاییها گفت: لالاهایی جزء فرهنگ شفاهی ما هستند و فرهنگ شفاهی بر حسب خرد دستهجمعی بهوجود آمده است؛ یعنی چیزی است که حتما باید حفظ شود. فرهنگ شفاهی گنجینه بزرگی برای ادبیات ماست و حیف است که از بین برود، حفظ شدنش هم راههای مختلف دارد و کارهای بسیاری میتوان انجام داد؛ مثلا لالاییها و قصهها از نقاط مختلف کشور جمعآوری و ثبت و ضبط شود.
وی در ادامه با بیان اینکه بحث دیگر استفاده از این لالاییها و قصههاست، تصریح کرد: خیلی از نویسندگان ما سراغ آنها نمیروند. به نظرم نویسندهای که ایرانی است میتواند جهانی بنویسد؛ اما جهانی شدن مستلزم این است که نویسنده بومیگرایی را فراموش نکند. وقتی بخواهید نویسنده بومینویسی باشید باید از باورها، لالایی، قصههای شفاهی و ضربالمثلها استفاده کنید و وقتی از اینها استفاده کنید لالاییها و قصهها در میان مردم دست به دست شده و فراموش نمیشوند.
شمس با تاکید بر اینکه از طرفی باید برای حفظ کردن و خواندن لالاییها در مهدکودکها و مدرسهها برنامهریزی شود، بیان کرد: همچنین برای پدر و مادرها جلساتی گذاشته شود تا آنها یاد بگیرند شبها بهجای اینکه بچهها را با تلویزیون بخوابانند، قصه بخوانند و برایشان لالایی بگویند تا اینگونه از بچهها دور نشوند و بتوانند با آنها احساس نزدیکی کنند. الان تلویزیون بچهها را از پدر و مادرها دور کرده است. به همین دلیل است که ما پدر و مادرها و نویسندهها بچهها و مخاطبان خود را نمیشناسیم. لالاییها باید در مهدکودکها گفته شوند و جلساتی برای توجیه پدر و مادرها گذاشته شود. در واقع حفظ لالاییها مستلزم برنامهریزی است که متاسفانه این برنامهریزیها وجود ندارد.
وی سپس درباره تاثیر لالایی بر بچهها خاطرنشان کرد: وقتی کودک را با خواندن لالایی میخوابانید در واقع به او آرامش میدهید. همچنین کودک را با خود در دنیای خیالی همراه میکنید و با شعر و ترانه شکل زندگی کردن را به او یاد میدهید و با او ارتباط برقرار میکنید و به آرامش میرسید. کودک نیز با شما احساس نزدیکی میکند. زمانی که کودک آرامش داشته باشد، فردا روزی که بخواهد به مدرسه، مهدکودک یا هرجای دیگری برود با آرامش میرود و کارایی بهتری دارد. جامعه هم به سمت سالم بودن پیش میرود. وقتی بچهای با آرامش بخوابد، میتواند برای جامعه خود مثمرثمر باشد. بچهای که در کنار خانوادهاش امنیت و آرامش داشته باشد با بچهای که سر چهارراه فال میفروشد و صبح با چک و لگد بیدار شود، وقتی بزرگ شوند، دو جور در جامعه تاثیر میگذارند؛ یکی به سمت خشونت و اعتیاد میرود و دیگری به سمت نوآوری و ساخت جامعه. ما باید یاد بگیریم به بچهها آرامش بدهیم. حال این آرامش از چه طریق بهوجود میآید؟ ارتباط برقرار کردن با کودک، که یکی از راههای آن قصهگویی و خواندن لالایی است. ما باید یاد بگیریم با بچهها ارتباط برقرار کنیم.
نویسنده مجموعههای «قصههای بترس برای بچههای نترس» و «سه دخترون» با اشاره به اینکه الان میگویند دوران فرزندسالاری است؛ اما این فرزندسالاری که در جامعه ما وجود دارد برعکس چیزی است که از تعریف فرزندسالاری داریم، گفت: فرزندسالاری موجود یعنی راندن بچهها و از سر خود باز کردن آنها، به بچه هرچه میخواهند میدهند؛ این دقیقا اهمیت ندادن به بچه است. فرزندسالاری یعنی اهمیت دادن به بچه، یعنی شما به خواستههای بحق بچهتان توجه کنید و به او آرامش بدهید و امنیتش را تامین کنید. اهمیت دادن به بچه باعث میشود او احساس آرامش و امنیت کند و خلاقیت داشته باشد.
شمس در ادامه با اشاره به اینکه معتقدم جامعهای که بچههایش کودکی نمیکنند، جامعهای عقبافتاده است و هیچگاه پیشرفت نخواهد کرد، تصریح کرد: قاطعانه میگویم جامعهای که بچههایش کودکی نکنند، به یقین پیشرفت نخواهد کرد. کودکی کردن هم زمانی اتفاق میافتد که پدر و مادرها بتوانند با کودک ارتباط برقرار کنند و نیازها و خواستههایش را بشناسند. یکی از راههای ارتباط برقرار کردن، همانطور که گفتم، قصه گفتن و خواندن لالایی است. با خواندن لالایی، کودک با پدر و مادرش احساس نزدیکی میکند و پدر و مادر میفهمند خواستهها و نیازهای کودکشان چیست و آنها را برطرف میکنند. بهنظرم اگر جامعه این کار را نکند و خواستهها و نیازهای بحق بچههایش را رفع نکند، نمیتواند به سمت پیشرفت کردن برود.
نویسنده مجموعه «پهلوان پشه» همچنین درباره مضامین لالاییها گفت: ادبیات شفاهی یک «خاله سوسکه» و «لالایی»ها را دارد که زنانه هستند و در نقد جامعه مردسالار صحبت میکنند. لالایی در واقع درد و رنجهای زنان است که تحت سلطه مردها قرار گرفتهاند، مثلا «لالالالا گل زیره/ بابات رفته زن بگیره». لالاییها جامعه مردسالار را نقد میکنند. درست است که این مضامین به بچهها مربوط نمیشود؛ اما دستاوردی که برای آنها دارد، این است که به بچهها اعتماد به نفس میدهد. در واقع مادر با گفتن درد و رنجهایش به کودک به او میگوید که من تو را بهعنوان یک زن یا مرد انتخاب کردهام و با تو احساس نزدیکی و درد دل میکنم.
وی سپس درباره لزوم ساخت لالاییهای جدید خاطرنشان کرد: ما هرچیزی را بهروز میکنیم. ما حتی افسانههای مدرن داریم. پس میتوانیم لالاییها را هم بهروز کنیم و با توجه به نیازهای بچهها لالاییها را بسازیم. البته چندتا از شاعرانمان مانند آقای کشاورز و خانم شعباننژاد این اتفاق را رقم زده و لالاییهای تازهای ساختهاند.
محمدرضا شمس با تاکید بر اینکه درست است لالاییها برای بچهها نیستند؛ ولی بچهها آنها را دوست دارند، گفت: همانطور که افسانهها برای بچهها ساخته نشده است؛ اما چون برای دوران کودکی انسان است، بچهها آنها را دوست دارند. ۹۸ درصد افسانهها برای بزرگسالان است که در واقع نوعی سبک زندگی کردن و قصه زندگی بوده که از پدر به پسر و از مادر به دختر میرسیده است؛ یعنی نوعی تجربه شفاهی زندگی کردن که نسل به نسل منتقل شده؛ اما چون برای دوران کودکی بچههاست کودکان آن را دوست دارند و با آنها احساس نزدیکی میکنند.
وی همچنین درباره درباره وظایف نهادها برای ضبط و ثبت لالاییها، بیان کرد: تمام نهادهای ادبی، هنری و تمامی رسانهها از رادیو و تلویزیون تا رسانههای دیگر وظیفه دارند این لالاییها را حفظ و منتقل کنند. یکی از وظایف آنها حفظ و نگهداری لالاییهاست. بهنظرم اینها کمکاری کردهاند. البته در گذشته کسانی مانند انجوی شیرازی قدمهایی در این راه برداشتند؛ اما الان کاری انجام نمیشود. اگر تلویزیون اعلام کند که هر کس در هر گوشه از ایران قصه، افسانه و لالایی دارد بیاورد، کلی از آنها در یک جا جمع میشود. اینها گنجینه ادبیات شفاهی ما است و اگر جمع شود یک آرشیو بهوجود میآید.
این نویسنده ادبیات کودک با بیان اینکه در آنور آب یک استخوان انسان را که برای زمان فلان است پیدا و از آن نگهداری میکنند تا بخشی از تاریخ گذشته را حفظ کنند، افزود: ما کلی افسانه داریم که میتوانیم آداب و رسوم، غذا خوردن و لباس پوشیدن مردم را از آنها دریافت کنیم در واقع با حفظ افسانهها به جزئیات تاریخ دست پیدا کنیم؛ اما این اتفاق در کشور ما کمتر افتاده است. بسیاری از افسانهها در کشورهای مختلف شبیه بههم است، بنابراین از طریق آنها میتواند فهمید بستر اجتماعی خاصی که باعث بهوجود آمدن این افسانهها شده چه بوده است، چه نیازهایی باعث به وجود آمدن آنها شده است. در واقع میتوان نکات تاریخی بسیاری را کشف کرد. بهنظرم همه نهادها در این زمینه کمکاری کردهاند. باید جای مشخصی باشد تا این افسانهها و لالاییها را ضبط و برای آیندگان حفظ کند.