بامداد جنوب: مساله یا موضوعی بهعنوان جریان سوم بیش از دو قرن است که در کشور ما مطرح است؛ از ابتدای قرن نوزدهم و قرار گرفتن ایران میان چکش انگلیسیها و سندان روسها که باعث پناه بردن شاه قجری به فرانسویها شد تا دوره ناصری که همین رویه ایرانیها را به سمت آلمانیها کشاند و باعث شد امیرکبیر هم پس از تاسیس دارالفنون معلمان اتریشی استخدام کند.
اما روند داخلی جریان سوم به روزهای پس از شهریور 1320 باز میگردد. هر چند این جریان را ابتدا خلیل ملکی مطرح کرد و بعدها پیروانی کسب کرد اما تداوم آن تا به امروز نشان میدهد که همان اندیشه جنگ حیدری و نعمتی یا چپ و راست که امروز اصلاحطلب و اصولگرا خوانده میشوند همواره در کشور ما وجود داشته و پس از هر دورهای یک چند نفری دور هم جمع میشوند تا یک تشکیلات سومی را راه انداخته و به قولی، جایی برای خود در قلوب مردم و در قدرت پیدا کنند.
در مورد چرایی به نتیجه نرسیدن این مساله در طول چند دهه گذشته باید به عوامل متعددی اشاره کرد اما طرح دوباره آن در این روزها، بیش از آنکه یک نیاز سیاسی باشد به نظر میرسد ناشی از بهرهبرداری یک عده از ناامیدی مردم از دو جریان فکری و سیاسی غالب در حکومت است.
کمتر از هفتماه تا انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی باقیمانده است. از گوشه و کنار سخن از جریانهای سوم بار دیگر طنینانداز شده اما نداشتن برنامه مشخص و منسجم، فصلی و مقطعی بودن چنین جریانهایی از آسیبهای جدی متوجه به جریان سوم است.
جریانشناسی سیاسی ایران را میتوان بر اساس تقسیمبندیهای متفاوتی دستهبندی کرد. از اینرو میتوان جریانها را بر اساس نگرشهای اقتصادی، مبانی تئوریک، نگاه سیاسی، ارزشگذاریها و ... مورد بررسی و واکاوی قرار دارد. خاستگاه دو اصطلاح چپ و راست و همچنین واژههای همردیف آن، مثل چپ روی و راست روی، جناح چپ و جناح راست، ریشه در انقلاب فرانسه و جانبی که نمایندگان مجلس در پارلمان مینشستند، داشت.
هر چند به نظر میرسد در ایران و در برهههایی واژهها و اصطلاحاتی همچون چپ و راست با نگرشها و رویکردهای برخی از جریانهای سیاسی که با این عنوان شناخته میشدند چندان همساز نبود و نمیساخت. با این حال در یک نگرش کلی میتوان گفت که دوگانه «چپ و راست» در سراسر دهه ۶۰ پس از یک دوره رقابت در نیمه دوم دهه ۷۰ و آغاز دهه ۸۰ تبدیل به دوگانه «محافظه کار و اصلاحطلب» شد. در اواسط دهه ۸۰ این دوگانه جای خود را به «اصولگرا و اصلاح طلب» داد. با این حال این تمام ماجرا نبود، چراکه در اوایل دهه ۹۰ جریانی با عنوان اعتدال قدرت گرفت که خود را میانهرو نامید.
به گزارش ایرنا، با این حال چرخشها، ریزشها و رویشهایی را میتوان در جریانها و گروههای سیاسی مشاهده کرد. همچنین برخی جریانهای سیاسی عنوانهایی را به خود میدهند تا جریان منتسب به خود را فارغ از دستهبندیهای رایج تعریف کنند. یکی از این نامگذاریها داعیه جریان سوم بودن است که برخی خود را خارج از دایره دوگانه چپ و راست تعریف میکنند.
در واقع جریان سوم عنوان اشخاص، احزاب، گروهها و تشکلهایی است که همه آنها در یک اصل مشترک هستند و آن اینکه معتقدند رویکرد تازه و متفاوتی نسبت به چپ و راست میخواهند، ارائه کنند. با این حال به نظر میرسد جریانهای سوم بهنوعی حاملان بخشی از گفتمانهای چپ و راست در فضای گفتمانگی هستند.
«جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی» یکی از برجستهترین گروههای داعیهدار جریان سوم در دهه ۷۰ بود. این گروه با شعار فراجناحی پا به عرصه سیاسی گذاشت. برخی جریان نواصولگرایی قالیباف را حامل جریان سوم میدانند؛ در حالیکه خودشان منکر هستند. برخی از احمدینژادها هم معتقدند که آنها حامل این جریان هستند؛ طرفداران اعتدال نیز دولت روحانی را جزء جریان سوم به حساب میآورند. با این حال بهنظر میرسد کسانی که ادعا میکنند جریان سوم هستند، بخشهای بریده از اصولگرایان یا اصلاحطلبان یا ملغمهای از این دو جریان بوده و جریان سوم مستقل نیستند.
به باور بسیاری از تحلیگران مسائل سیاسی ایران یکی از مهمترین اشکالهای وارد بر جریانهای سوم از ابتدای انقلاب تاکنون فقدان گفتمان مشخص است. بر همین اساس گفتمان خود را تنها در رابطه با دو جریان اصلی چپ و راست حاکم بر سیاست کشور تعریف کردهاند، پس نتوانستهاند از تاثیرگذاری پایایی برخوردار شوند. همچنین بهدلیل غلبه فضای پاندولی و آونگی در سیاست ایران، جریانها و گروههای سیاسی هر کدام به سمت یکی از جهتها میغلتند؛ به این معنی که میان چپ و راست در نوسان هستند.
بررسی فضای سیاسی کشور نیز گویای آن است که بهطور معمول برخی گروهها و جریانهای سیاسی جهت نوعی تمایز و فاصلهگذاری با جبهههای اصلی سیاسی، به غیریتسازی با گفتمانهای غالب پرداخته و دست به هویت بخشی خود میزنند.
تجربه نیز ثابت کرده جریانهای سوم نتوانستهاند گفتمانسازی کنند و سویهای هژمونیک پیدا کنند و بیشتر بهصورت دورههایی محدود دارای عرصه عمل بودهاند و توان جریانسازی نداشتهاند. البته برآورده نکردن مطالبات و خواستههای مردم از جانب جریانهای چپ و راست سیاسی در کشور، بر استقبال از جریانهای سوم میافزاید اما باید یادمان باشد که نداشتن برنامه مشخص و منسجم در کنار فصلی و مقطعی بودن چنین جریانهایی از آسیبهای جدی متوجه به جریان سوم است.
بنابراین به نظر میرسد تقویت احزاب، در بلندمدت به تقویت مردمسالاری و برآورده کردن مطالبات میانجامد. همچنین برنامه محور بودن احزاب الزام پاسخگویی را به همراه دارد. بنابر این کمتوجهی یا بیتوجهی احزاب سیاسی نسبت به مطالبات مردم، جریانهای سیاسی را دچار بحران مقبولیت میسازد.