داود علیزاده
کتاب «سهشنبهها
با موری» از جمله آثار ادبیات غیرداستانی است که میچ آلبوم، نویسندهی امریکایی آن
را به رشته تحریر درآورده است. میچ آلبوم در این کتاب خاطرات خود با استادش موری شوارتز
را در خلال سالهای تحصیل و پس از آن و زمانی که استاد به بیماری لاعلاج دچار میشود،
بازگو میکند. اگر میخواهید درباره یکی از کتابهای پرفروش سال ۲۰۰۰ در فهرست نیویورک
تایمز بیشتر بدانید پس با ادامه مقاله همراه شوید.
پیر فرزانه، راهنما،
مرشد یا به قول غربیها منتور همان کسی که در کتابها و افسانهها زیاده دربارهاش
خوانده یا شنیدهایم، کسی که دست تقدیر بر سر راه قهرمان قصه قرارش میدهد و برای سوالات
اساسی او پیرامون زندگی همیشه عمیقترین و دقیقترین پاسخها را در آستین دارد. همان
کسی که هوشمندانه قهرمان قصه ما را به چالش میکشد تا از بین تمام روزمرگیها و تاریکیهای
دنیای اطرافش و دغدغهمندیهای عوامالناس فاصله بگیرد و بهدنبال مسیر سلوک خود باشد.
شاید بگویید این
موهبت همیشه نصیب شخصیتهای خیالی همین داستانها و افسانهها و فیلمهاست؛ اما همیشه
چنین نیست! میچ آلبوم یکی از آن آدمهای خوششانسی است که توانست در دنیای واقعی منتورش
را بیاید و تا آخرین لحظات حیاتِ او در مکتبش شاگردی کند. (ساطانی: بهدیس)
سهشنبهها با
موری، آخرین کلاس درس استاد پیری است که هفتهای یکبار در خانهاش برگزار میشد. موضوع
درس «معنای زندگی» است و چون کتابی ندارد، بر اساس تجربه استاد تدریس میشد. کلاسی
که تنها یک شاگرد داشت و در پایان بهجای مراسم دانشآموختگی، مراسم تدفین برقرار شد.
کتابِ Tuesdays with Morrie (سهشنبهها با موری) مقالهای است از آموختههای
شاگردِ این کلاس.
در سال 1979 میلادی،
«میچ آلبوم» (Mitch Albom) از دانشگاه
«براندیز» (Brandies) در شهر «والتام»
(Waltham) ماساچوست، دانشآموخته میشود. جایی که با استاد
محبوبش «موری شوارتز» (Morrie Schwarts) آشنا شده است
و این آغاز جدایی شاگرد و استاد از یکدیگر است. شانزده سال بعد و در مارس 1995 میلادی،
میچ آلبوم از طریق یک برنامه تلویزیونی، متوجه بیماری سخت استادش میشود و سعی میکند
دغدغههای روزمره خود را رها کند و دوباره مدتی را در کنار استادش باشد. استادِ پیر
که مبتلا به (ALS – Amyotrophic Lateral Selerosis)
– بیماری
نابودکننده سلولهای عصبی کنترلکننده حرکات عضلات – شده است،
با آغوشی باز پذیرای این شاگرد است تا آخرین درسهایی که میتواند به او بیاموزد؛ با
آنکه خودش هر روز که میگذرد، چون شمع آب میشود.
کتابِ سهشنبهها
با موری شامل گفتههای قصارِ استادی است که در آستانه مرگ، میخواهد عاشقانه زندگی
کند. میچ آلبوم به مدت سیزده هفته، هر سهشنبه درباره موضوعی با موری صحبت میکند
و در چهاردهمین سهشنبه، موری تنها توانایی دارد که با او خداحافظی کند. سرانجام شنبه
پس از آن، موری فوت میکند.
از مصاحبه «موری
شوارتز» با «تد کاپل» مجری تلویزیون ایبیسی
«مهمترین چیز
در زندگی این است که یاد بگیری چگونه به دیگران عشق بورزی و بگذاری که دوستت بدارند.
بگذار عشق به درون قلبت وارد شود. ما فکر میکنیم که سزاوار عشق نیستیم، فکر میکنیم
اگر بگذاریم عشق به درون قلبمان وارد شود، نرمش زیادی از خود نشان دادهایم؛ اما مرد
عاقلی به نام «لیواین» (Levine) درست گفته است
که «عشق تنها کار منطقی انسان است.»
این کتاب برای
کسانی که به گزینگویه علاقه و عادت دارند زیر پاراگرافهای کتاب خط بکشند، لذتبخش
خواهد بود؛ چراکه در جای جای این کتاب پروفسور موری شوتراز درباره حکمت زیستن و
تجربه قصارگونههای متعددی را بیان میکند. برای مثال وی در جایی از کتاب میگوید:
امروز هیچ شالودهای، هیچ مکان امنی جز خانواده نمیتوان یافت که بتوان به آن تکیه
کرد. اگر حمایت، عشق، توجه و حتی دغدغهای که آدم از خانواده میگیرد وجود نداشته باشد،
هیچچیز ندارد. عشق بینهایت مهم است. همچنان که «اودن» (شاعر امریکایی؛
1907-1973) گفته است: «یکدیگر را دوست بدارید یا بمیرید.»
از حکمتگویههای
دیگر کتاب: من پیری را غنیمت میشمارم
هرچه بزرگتر میشوی
و رشد بیشتری میکنی، بیشتر یاد میگیری. اگر در بیستودوسالگی میماندی، همیشه بهاندازه
همان بیستودوسالگی، نادان باقی میماندی. پیری فقط زوال نیست، رشد هم هست. پیری چیزی
بیش از جنبه منفی آن است که میگوید: سرانجام خواهی مُرد. پیری این جنبه مثبت را نیز
دارد که به تو میفهماند خواهی مُرد و درنتیجه، بهتر زندگی خواهی کرد.
گفتم: «بله اما
اگر پیری آنقدر باارزش است، چرا مردم همیشه میگویند: «آه کاش دوباره جوان میشدم»
و هیچوقت نمیشنوی کسی بگوید: «ایکاش مثلا الان شصتوپنج سالم بود.» لبخند زد: «میدانی
این انعکاس چیست؟ انعکاس زندگیهای ناکام. زندگیهای نیمهتمام. زندگیهایی که معنا
پیدا نکردهاند. برای اینکه اگر در زندگیات معنایی پیدا کنی، دیگر نمیخواهی به عقب
برگردی. میخواهی پیش بروی. میخواهی بیشتر ببینی، میخواهی کار بیشتری انجام دهی،
نمیتوانی تا شصتوپنجسالگی صبر کنی. گوش کن یکچیز را باید بدانی، همه جوانترها
باید بدانند: اگر تمام مدت در حال جنگ با پیر شدن باشی، همیشه بدبخت خواهی بود، چراکه
پیری بههرحال امری است که روی خواهد داد.» (آلبوم:53)
موقعیت اجتماعی
تو را بهجایی نمیرساند
اگر قصد تو خودنمایی
برای آدمهای سطح بالاست، آن را فراموش کن. آنها در هر صورت تو را تحقیر خواهند کرد
و اگر برای آدمهای سطح پایین است، بازهم فراموشش کن. آنها فقط به تو غبطه خواهند
خورد. موقعیت اجتماعی، تو را بهجایی نمیرساند. فقط داشتن قلبی مهربان به تو اجازه
میدهد که در موقعیتی برابر میان همه آدمها جایی به دست آوری. (البوم:87)
فرهنگ اقتصادی
ما، مردم را پَست میکند
مردم وقتی پَست
میشوند که مورد تهدید قرار میگیرند و این کاری است که فرهنگ ما باعث آن میشود. کاری
است که اقتصاد ما میکند. حتی مردم که شاغل هستند نیز در اقتصاد ما تهدید میشوند؛
زیرا همیشه نگران از دست دادن شغل خود هستند و آدم وقتی مورد تهدید قرار بگیرد، شروع
به محافظت از خودش میکند. از پول، یک خدا میسازد. همه اینها، بخشی از فرهنگ ما
است. (البوم:36)
پیش از مرگ، خود
را ببخش، سپس دیگران را
فقط دیگران نیستند
که باید آنها را ببخشیم. لازم است خود را نیز ببخشیم. بله. برای تمامکارهایی که نکردیم.
برای تمامکارهایی که باید میکردیم. ما نمیتوانیم در تاسف آنچه میبایست اتفاق میافتاد،
بمانیم. این تاسف وقتی به حالی که من گرفتار آنم دچار شوی، کمکی به تو نمیکند. همیشه
آرزو داشتم برای کارم وقت بیشتری صرف کنم، آرزو داشتم بیشتر کتاب بنویسم. سعی میکردم
از حد توان خودم عبور کنم. حالا میبینم که کار خوبی نبوده است. آرامش برقرار کن. باید
برای خود و اطرافیانت آرامش بیافرینی. خود را ببخش، دیگران را ببخش، صبر نکن. همهکس
این فرصتی را که من دارم، ندارد. «پدر در بین ما حرکت میکرد/ برگ برگ تازه هر درخت
را به آواز میخواند/ و هرکودکی مطمئن بود که بهار/ وقتی صدای آواز پدرم را بشنود،
به رقص درمیآید ….» شعری از «ای.ای. کامینگز» (E.E.Cummings)
– شاعر
امریکایی (1770-1823) که توسط پسر موری در مراسم یادبودش خوانده شد.(البوم:18)
درباره نویسنده:
خبرگزاری مهر در یادداشتی با عنوان « میچ آلبوم
کتاب پرفروشش را مینویسند» (1386مهرماه) در معرفی این نویسنده آورده است: میچ دیوید
آلبوم (۱۹۵۸) نویسنده امریکایی و روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس، مجری
رادیو و تلویزیون و نوازنده است. وی، دانشآموخته دانشگاه براندیس در رشته جامعهشناسی
و فوقلیسانس روزنامهنگاری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه کلمبیای نیویورک سیتی است.
او شاید بیشتر بهخاطر داستانهای الهام بخش و موضوعاتی که با کتابها، نمایشنامهها
و فیلمهایش در پیوند است، شناخته شود. علاوه بر «کتاب سهشنبهها با موری» از آثار
او که به زبان فارسی ترجمه شده میتوان به عناوین زیر اشاره کرد: در بهشت، پنج نفر
منتظر شما هستند؛ کمی ایمان داشته باش؛ ارباب زمان.
وی با کتاب «پنج
نفری که در بهشت ملاقات میکنی» ۹۵ هفته در فهرست کتابهای پرفروش امریکا جای داشت.
این نویسنده امریکایی بیش از ۴۰ میلیون نسخه کتاب فروخته و کتابهایش به ۴۲ زبان در
۵۰ کشور ترجمه و منتشر شده است. او هنوز بهعنوان ستوننویس «دیترویت فریپرس» کار میکند
و یک برنامه رادیویی دارد. زمانی او بهعنوان ستوننویس ورزشی شناخته میشد اما کارش
را به نویسندگی کتاب و خبرهای خاص برای روزنامه گسترش داد. این نویسنده فعالیتهای
بشردوستانه نیز دارد و ادارهکننده یک یتیمخانه در پورت دوپرنس هاییتی و چند خیریه
است که برای شهروندان کمدرآمد دیترویت کمک جمع میکند.
فیلم سینمایی
«سهشنبهها با موری»
براساس این
کتاب پرفروش که به طور متمادی دوسال در لیست پرفروشهای نیورکر بود در سال 1999 میک
جکسن، فیلمی اقتباسی با عتوان «سهشنبهها با موری» را کارگردانی کرده است. در این
فیلم جک لمون نقش موری شوارتز را بازی میکند. نقش مقابل این بازیگر قدیمی و کهنهکار
را هنک آزاریا (در نقش خود میچ آلبوم) به عهده دارد. وندی مونیز، کارولین آرون و بانی
بارلت دیگر بازیگران این فیلم درام هستند.
مایکل پولاک، منتقد
تلویزیونی درباره این فیلم مینویسد: من کتاب میچ آلبوم را که دو سال پیدرپی در فهرست
کتابهای پرفروش بود، نخواندهام؛ اما وقتی فیلم را دیدم متوجه شدم که چرا مردم این
کتاب را خریداری کردهاند؛ زیرا این قصه جای زیادی را برای انتقاد باز میگذارد؛ اما
پروفسور موری دارد با مرگ دستوپنجه نرم میکند، یکی از دانشجویان سابق او میچ آلبوم
تصمیم میگیرد خاطرات و تفکرات او را ضبط کند. فیلمساز تلاش کرده اقتباس دقیقی از کتاب
ارائه کند و این یکی از همان مشکلهای اصلی من با فیلم است. خیلی از فیلمسازان متوجه
این نکته نیستند که هنگام برگردان سینمایی یک اثر ادبی، لازم نیست کل قصه و ماجراهای
آن به تصویر کشیده شود. در سینما فقط باید آن صحنههایی را که به درد تماشاگر میخورد
به وی ارائه کرد و از توضیحات کتاب گونه که اضافی هستند جلوگیری کرد؛ اما بازیهای
فیلم خوب، لطیف و تاثیرگذار است و نوعی حس و حال دراماتیک ایجاد میکند. این بازیهای
روان باعث میشود تا خصلت شعارگونه بعضی از صحنهها از یاد برود. جک لمون که یکی از
بهترین بازیگران نسل خویش بوده است، در کهنسالی هم مثل یک جوان فعال انرژی دارد و هم
اوست که باعث میشود تا بیننده تصمیم بگیرد فیلم را تا آخر پیگیری کند. این نوع فیلمها
به دلیل لحن ملودرام خود، اغلب فقط تاثیری کوتاهمدت میگذارند؛ اما در شرایط فعلی
و زندگی ماشینی امروزی، حتی اگر فیلمی بتواند تاثیری تا این حد محدود داشته باشد، موفق
عمل کرده است. (جام جم: فيلم سينمايي «سه شنبه ها با موري » - درام کتاب گونه، شهریور:
1381)