بامداد جنوب: دو جریان اصلی سیاسی کشور، هر کدام در
یک کورهراه مشکلات گیر افتادهاند. اصلاحطلبان پس از دریافت ضربه کاری از طرف
دولتیها و جریان اعتدال که از کول آنها بالا رفتند و سپس مردم را به این جریان
بدبین کردند، تلاش بسیاری دارند وجهه خود را بازسازی کنند و از سوی دیگر،
اصولگرایان نیز بهدلیل مشکلات ناشی از نداشتن محبوبیت میان مردم پایگاه رای
چندانی ندارند، این روزها دچار شکل دیگری از بحران مشروعیت هستند. شعارهایی که
مردم در طول سالهای گذشته علیه هر دو جریان سر دادهاند، باعث شد برخی به این
نتیجه برسند که باید جریان سومی شکل بگیرد اما از آنجایی که شکلدهندگان این جریان
هم مشروعیت چندانی نداشته و ندارند، از همان ابتدا باید آن را شکستخورده دانست.
با این حال، یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی
در راه است و بررسی فضای سیاسی کشور از گرم شدن تدریجی تنور انتخابات حکایت دارد.
هر چند از نگاه ناظران، اینبار تشکلهای سیاسی با تاخر و تعلل تحرکات انتخاباتی
خود را آغاز کردهاند ولی بررسی روندها و تحولات نشان میدهد که اصلاحطلبان و
اصولگرایان مدتهاست مباحث درون گفتمانی و درون تشکیلاتی خود را کلید زده و پیش از
آغاز رقابت با یکدیگر، بر سر اصول مبنایی جریان متبوعشان با هم به تبادل نظر میپردازند.
بررسی کلیدواژههای پرتکرار این روزها در جریان
اصولگرایی، سمت و سوی فضای اندیشهای آنان و دغدغههایشان را نمایان میکند. در این
راستا، گروه تحلیل، تفسیر و پژوهشهای ایرنا در این گزارش، به تحلیل و تبیین کلیدواژههای
اصلی و متاخر در جریان اصولگرایی میپردازد.
اندیشه احیای محوریت و استقرار سازوکار وحدت فراگیر
در بیش از یک سال اخیر، تضارب آرای متفاوت را در میان اصولگرایان ایجاد کرده است؛
تعدد آرایی که البته ریشههای ایجاد آن را میتوان در سالهای میانی دهه ۸۰ تا پس
از انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ جستوجو کرد. این تعددآرا، اصولگرایان را به شقوق
مختلف اصولگرایان سنتی، میانهروها یا مستقلین، نواصولگرایی، جبهه پایداری و احمدینژادیها
تقسیم کرده است؛ جریانهایی که بهرغم اشتراک نظر در اصول اولیه، با یکدیگر مرزبندیهایی
دارند و هیچکدام حاضر نیستند زیر پرچم دیگری بروند.
وجه اشتراک اصولگرایان
گفتمان اصولگرایی را میتوان برآمده از گفتمان انقلاب
اسلامی دانست که خود را مبتنی بر اصول اسلامگرایی معرفی میکند. بر این مبنا و بر
اساس بیان رهبری در دیدار با رئیسجمهوری و اعضای هیات دولت وقت مورخ ۰۶/۰۶/۱۳۸۵،
مردمگرایی، خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیمگیری و عمل، مسوولیتپذیری و پاسخگویی،
اهتمام به علم و پیشرفت علمی، سعه صدر و تحمل مخالف، اجتناب از هواهای نفس، شایستهسالاری،
نظارت بر عملکرد زیرمجموعه و تلاش بیوقفه برای این خدمات، انس با خدا و قرآن و
استمداد دائمی از خدا را میتوان جزء مولفههای ابتدایی اصولگرایی دانست.
به گزارش ایرنا، امروز همه شقوق اصولگرایی بهویژه
اصولگرایان سنتی خود را پرچمدار احیاگری ارزشها و آرمانهای اصیل انقلابی،
استقلالخواهی، آزادیطلبی عدالتخواهی، سادهزیستی، پاکدستی، فسادستیزی، مبارزه
با فقر و تبعیض، مقابله با اشرافیگری و … معرفی میکنند.
اصولگرایان همگی در این اصول مشترک هستند.
آنچه میان برخی طیف های اصولگرایی فاصله ایجاد کرده،
تفاوت در برخی رویکردهای خرد و روشهای دستیابی به اهداف انقلابی است؛ فاصلههایی
گاه چنان عمیق که جمع کردن همه اصولگرایان زیر یک پرچم واحد را غیرممکن مینمایاند.
نواصولگرایان و تاکید بر «جوانگرایی» و «مجلس نو»
نواصولگرایی را شاید بتوان تازهترین انشقاق از جریان
کلی راست سیاسی دانست که پایههای خود را روی انتقاد از سیاستورزیهای اصولگرایانه
سنتی مبتنی کرده است. محمدباقر قالیباف، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام که در سال ۹۶
در نتیجه تصمیم تشکل جمعی اصولگرایان موسوم به «جمنا» به ناچار بهنفع دیگر نامزد
اصولگرا گود رقابتهای انتخاباتی را ترک کرد، بعدها با انتقاد از کنشگری و سازوکار
فراگیر درون جریانی، راه خود را از جریان متبوعش جدا کرد.
نواصولگرایی قالیباف را اگرچه نمیتوان گفتمانی با هویت
مستقل دانست و حتی بسیاری از اصولگرایان آن را به رسمیت نمیشناسند ولی سعی کرده
برای خود ادبیاتی متفاوت از دیگر اصولگرایان دست و پا کند. «مردمگرایی»، «جوانگرایی»
و «مجلس نو» آرمانهایی است که قالیبافیها این روزها از آن دم میزنند و برای
تحققش راهکار ارائه میدهند.
قالیباف نحوه تصمیمسازی از بالا به پایین در اردوگاه
اصولگرایی بهویژه در خصوص انتخابات را زیرسوال برده و میگوید باید سازوکاری در
نظر بگیریم که مردم خود در روند تصمیمسازی دخیل باشند. معرفی سامانهای برای ثبتنام
جوانانی که خود یا دیگری را شایسته نمایندگی میدانند برای تشکیل مجلسی نو برای
تحول در نظام مدیریتی کشور، فضای غالب اندیشهای این روزهای نواصولگرایان را به
تصویر میکشد.
جبهه پایداری و معمای «اصلح» و «صالح»
جبهه پایداری از دیگر گروه های اصولگرایی است که از
دهه ۸۰ تاکنون سیاستورزی اصولگرایان را از خود متاثر کرده است؛ طیفی که عملکردش
در سالهای اخیر روند واگرایی در میان اصولگرایان را تسریع کرد. شکلگیری جریان
نواصولگرایی و فاصلهگیری بیشتر اصولگرایان معتدل از جریان اصلی را میتوان حاصل
کنشهای سیاسی جبهه پایداری دانست.
گزاره «اصلح» بودن که در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶،
قالیباف را کنار گذاشت، هنوز هم در ادبیات جبهه پایداری برجستگی دارد. آنها میگویند
«باید از گزینه اصلح حمایت کنیم، حتی اگر گزینه اصلح را در میان اصلاحطلبان یافت
کنیم». البته که این جمله به معنی حمایت از اصلاحطلبان نیست و تاکیدی است بر پایداری
پایداریچیها بر گزینه اصلحی که بزرگان این جریان معرفی میکنند. پایداریها با
همین منطق با ایده نامزد «صالح» در انتخابات مخالفند؛ نامزدی که از دید برخی دیگر
از اصولگرایان هم شایسته است و هم از پتانسیل رایآوری برخوردار است.
دوگانهسازی پایداری همچنان ادامه دارد. اینبار بر
سر دو واژه «انقلابی» و «غیرانقلابی» مانور میدهند. از دید آنها اصولگرایان
دوآتشه انقلابی هستند و اصلاحطلبان و اصولگرایان میانهرو غیرانقلابی. از این رویکرد،
بهنظر میرسد پایداریها تسویه حساب را حتی در جریان اصولگرایی هم آغاز کرده و بهعنوان
نمونه از منظر آنها در مورد مذاکره با غرب و برجام میتوان خلوص انقلابی بودنشان
را تعیین کرد.
بهاریها چه میگویند و چه میجویند؟
جریان بهار نزدیک به محمود احمدینژاد را هم میتوان
از دیگر شقوق اصولگرایی تلقی کرد که مانند گذشته از تاکتیکهایی چون وعده ارائه
«بدیلی متفاوت در عرصه سیاست» و انتقاد از وضع موجود برای جلب نظر جامعه استفاده میکند.
جریان بهاری با انتقاد از وضع موجود و نحوه مدیریت کشور در دورههای پیشین و نیز
دولت کنونی تلاش میکند خود را بهعنوان راه سوم معرفی کند. موجسواری روی مطالبات
و نارضایتیهای عمومی، بهصورت مقطعی کلیدواژههای متفاوتی را در این جبهه برجسته
میکند. گفتوگوی چندی پیش احمدینژاد با یک رسانه خارجی و حمایت از گفتوگو با رئیسجمهوری
امریکا را میتوان در همین چارچوب تفسیر کرد.
در همین ارتباط، این روزها کلیدواژههایی چون «عدالت»
و «مبازره با فقر و فساد و تبعیض» را میتوان به وفور در این طیف سیاسی ردیابی
کرد. رسانههای این جریان هم اغلب خطوط خبری خود را روی این مفاهیم تنظیم میکنند.
اصولگرایان میانهرو
طیف میانهروی اصولگرایی را میتوان جمع ناپذیرترین
گروه اصولگرایی با پایداریها و بهاریها دانست. مشی غوغاسالارانه پایداریها با
روش عقلانیت محور و معتدل میانهروها همخوانی ندارد.
«تعامل»، «گفتوگو»، «قانونمداری» از کلیدواژههای
پرتکرار در این طیف است. علی لاریجانی بهعنوان رهبر این جریان، نمونهای عملی از
باورمندی به اصولی است که از عقلانیت سیاسی پیروی میکند.
این طیف که در جریان انتخابات مجلس دهم با اصلاحطلبان
ائتلاف کرد ، همراهترین جریان با دولت در میان اصولگرایان است و در موارد بسیاری
دغدغههای مشترکی با دولت دارد. همراهی با فراکسیون امید در بسیاری از موارد چون
تصویب لوایح مرتبط با FATF و برجام،
دغدغههای مشترکی را میان این دو جریان ایجاد کرد.
اصولگرایی امروز دیگر اصولگرایی منسجم و واحد دهه ۷۰
نیست. امروز طیفهای مختلفی را میتوان در این جریان یافت که هر یک بر اساس اهداف
خود چیزی میجویند و به راهی متفاوت میروند. تلاشهای این جریان برای پیشبرد
سازوکار هماهنگ حزبی هم بهخاطر همین اختلافها هنوز راه به جایی نبرده است.
اگرچه تحولات اخیر از نزدیکی جبهه پایداری به «شورای
وحدت» نشان دارد ولی در این صورت هم اصولگرایان تا دستیابی به وحدت فراگیر، راهی
بس دشوار دارند و طیفهای میانهرو میتوانند با جدایی راه خود از مجموعه اصولگرایی،
این جریان را با چالشی جدی روبهرو سازند.