سیدعلی میرموسوی
کشتن رهبران و شخصیتهای کاریزماتیک جریانهای افراطی
مذهبی که داعش نیز بهنوعی از این جریانهاست تاثیر چندانی در فعالیت و اقدامات این
گروهها به وجود نمیآورد. شخصیت عمده رهبران این گروهها بیشتر حول محور کاریزما
است. کیش شخصیتی همانند نازیها تاثیر چندانی در رهبری این گروهها ندارد. در جریان
نازیسم، آدولف هیتلر، رهبر حزب ناسیونالسوسیالیست آلمان بیشتر از کیش شخصیتی
برخوردار بود و با کشته شدن وی، جریان نازیسم برای همیشه از بین رفت.
با مرگ رهبران جریانهای افراطی مذهبی، این گروهها
با تعیین جانشین همان مسیر گذشته را ادامه میدهند و حتی احتمال اینکه اوضاع به
سمت و سوی خشونت بیشتری رود وجود دارد. با ضعیف شدن گروه تروریستی «القاعده» بعد
از مرگ بنلادن داعش با خشونت بیشتری رشد کرد و اقدامات داعش نسبت به القاعده خشنتر
بود.
جریانهای جهادی و خشونتطلب از نظر جذب نیرو، ایدئولوژیک
بودن و سازمانی در یک وضعیت قرار دارند و میتوانند رهبران دیگری نیز داشته باشند.
داعش از نظر نیرو در کشورهای سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان و در کشورهای افریقایی
مانند لیبی و سومالی طرفدارانی دارد. از نظر ایدئولوژیک داعش نوعی گفتمان در ضدیت
با غرب و اینکه دال اسلام در مرکزیت قرار دارد را تبلیغ میکند و با توجه به بافتهای
سنتی کشورهای منطقه میتواند تا حدودی در جذب نیرو موفق عمل کند. این گروه تروریستی
رویکردی متنگرایانه و سطحی به مذهب دارد و میتواند با تفسیر جدید از دین ایدئولوژی
خود را بازسازی و نیروهایش را حفظ کند.
جریان داعش به فقه سنتی پایبند نیست و تفسیر جدیدی از
فقه داشته و منتقد شدید فقه سنتی است. داعش اصول و آموزههایی را که در مورد بیعت
راجع به فقه سنتی وجود دارد به شکل دیگری بازسازی و این نوع رفتارهای سیاسی در تعیین
خلیفه را توجیه میکند. نامعلوم بودن هویت شخص با توجه به موضوع بیعت در فقه سنتی
امکانپذیر نیست اما این موضوع نمیتواند مانع جدی برای بحران جانشینی خلیفه داعش
باشد.
معمای داعش با این راهحلها قابل حل نیست. کشتن
سرکرده داعش نمیتواند فعالیت اینگروه تروریستی را برای همیشه خاموش کند. معمای
داعش به چگونگی خشونت و فرقهگرایی در پوشش اسلامی مربوط میشود. چگونه میتوان این
خشونت و فرقهگرایی را که در پوشش اسلامی گسترش پیدا کرده است مهار کنیم. ممکن است
با مرگ رهبران این گروهها تا حدودی جریان فکری و فعالیت اعضا نحیف شود اما کلیت
جریان باقی میماند. جریانهای خشونتگرا در جهان اسلام همانند غده سرطانی هستند
که اگر درست با آنان برخورد نشود باعث گسترش و خرابی بیشتری میشوند.
با توجه به تجربه تاریخی، معضل جریانهای افراطی در
دنیا حل نشده و باید به ریشه شکلگیری این گروهها توجه کرد. زمینه ایدئولوژیک از
مهمترین علل بهوجود آمدن گروههای افراطی در جهان است. بابی سعید در کتاب «هراس
بنیادین» زمینه شکلگیری این گروهها و بنیادگرایی اسلامی را مورد بررسی قرار داده
است. شکاف بین کشورهای فقیر و غنی و بیعدالتی در کشورهای جهان از عوامل دیگر شکلگیری
این گروههای افراطی است. حل معمای داعش و گروههای افراطی به چند متغیر متعدد
وابسته است.
مساله رژیم صهیونیستی در خاورمیانه یکی دیگر از علتهای
ظهور گروههای افراطی است. با توجه به شرایط موجود، کانون مساله صلح در خاورمیانه
اراضی اشغالی است. طی سالهای گذشته نه تنها هیچ قدمی در راستای حل این مساله
برداشته نشده بلکه طرح «معامله قرن» وضعیت صلح در خاورمیانه را پیچیدهتر کرده و
تا زمانی که این موضوع وجود دارد امکان صلح در خاورمیانه ضعیف است. در وضعیت فعلی
هم دغدغه جهانی برای حل مساله افراطگرایی و صلح در خاورمیانه وجود ندارد و باید
گفتوگوی جدی بین رهبران سیاسی جهان با طرح یک راهحل معقول ارائه شود و گرنه
اقدامات مقطعی و کشتن سرکردگان این گروههای تروریستی یک اقدام مقطعی است و نمیتواند
به افراطگرایی در جهان پایان دهد.